در حال نمایش یک نتیجه

نمایش 40 60 80

مرگ‌ و چند داستان دیگر

تماس بگیرید

نویسنده: رومن گاری
مترجم: سمیه نوروزی
نشر: چشمه
توضیحات:

کوتوله با تکان مختصر سرش به دکتر سلام کرد، سیگار خاموشش را جوید و جوری بدعنق رو به روش را نگاه کرد که انگار جادوش کرده اند. دکتر رد نگاهش را گرفت و خیلی زود مجبور شد خودش را جمع و جور کند؛ تا هم معلوم نشود جا خورده و هم بتواند این حالت آرام و ساختگی اش را که مردم از آدمی در شغل او توقع دارند، از دست ندهد. یک موجود عجیب و غریب نشسته بود روی زمین، نزدیک بخاری روشن، چسبیده به دیواره کاراوان. انگار با کله اش سقف را نگه داشته بود، درست مثل مجسمه هایی که کتیبه روی سرشان چسبانده اند. غولی بود برای خودش. دکتر حساب کرد دست کم دو متری از کفل ها راه هست تا ریشه های موها که سرخ براق بود. اما بهتر دید درباره درازی پاها، که تا شده و زانوهایی که کم مانده بود برسد به چانه طرف، فکر نکند