در حال نمایش یک نتیجه

نمایش 40 60 80

دفترهای نیما

تماس بگیرید

نویسنده: نیما یوشیج
نشر:رشدیه
توضیحات: گزیده ای از کتاب
وقتی که به منزل می رفتم، اندیشناک بودم، مثل اینکه نمی خواستم از چاپارخانه جدا بشوم، اما کم کم ملتفت شدم روزهای بیکاری را که در خانه هستم و بیشتر شب ها را با دختری که در جلوی پنجره ی خانه ی رو به روی ما کار می کند، دارم سرگرم می شوم. چند روز بود او را می دیدم، می دانستم زیبا و قشنگ است. بدون اینکه بین ما کلماتی رد و بدل شده باشد، می آمد درست در جلوی پنجره، در ده زرع دوازده زرع فاصله می نشست یا مشغول آرایش صورت خودش بود یا چیزی می دوخت. مدت ها با موچین با ابروهایش ور می رفت. ملانصر الدین می خواند و گاهی هم رمان می خواند.