مینویسم زن بخوان عشق
38,500 توماننویسنده: مژده قزلباش
نشر: شقایق
توضیحات: نو از دو دوست…
روایتی از زشت و زیبا… و
حکایتی خواندنی از دردها و دلبستگی ها…
از من بگذر
115,000 توماننویسنده: هانیه حدادی
نشر: شقایق
توضیحات:من معنی واقعی عشق رو فهمیدم، وقتی میگم دوستت دارم، دروغ نیست. وقتی میگم عاشقتم، تملق نمیگم. من میترسم عزیزم میترسم از روزی که یه مرتبه به خودم بیام و ببینم…نباشی! من هم عشق تو رو باور کردم که دیگه همه حرفها به نظرم بیارزش مییاد. کجا برم بدون تو؟ فقط روزی از توجدا میشم که خدا برام رقم زده باشه. اگر زندگی بازیهای بیشتر و سختتری هم با من داشته باشه، باز هم عاشقت هم میمونم باور کن…
جرم عاشقی
85,000 توماننویسنده: الهه محمدی
نشر: شقایق
توضیحات: فکر میکردم التهاب نگاهت، موجهای قرار دریاست. آخه مردی چون تو عاشق دختری گریخته مثل من؟ اما انگار واقعیت داشت! میدیدم…احساس نگاهت رو میفهمیدم و درک میکردم اما نمیخواستم باور کنم. حضور تو آرومم میکرد، حرفات برام دلپذیر و شنیدنی بود و حس به وجودم هدیه میکرد که وصف نشدنی است… تمام آن لحظات را میدیدم اما نخواستم باور کنم. مثل حالا که نمیخوام برم اما مجبورم!
کابوس یک رویا
36,500 توماننویسنده:آتنا طلا پور
نشر: شقایق
توضیحات: عاشقی را باید از پیچکهای نیلوفر یاد گرفت که سر در آغوش هم رشد میکنند و بالا میروند، آنقدر که از حرارت آفتاب خشک شوند و از آنها جز ردی روی دیوار باقی نمیماند. باید چشمها را باز کرد، باید از خواب و خیال رهید، به قول سهراب: چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید
هلما
24,500 توماننویسنده:مریم دالایی
نشر: شقایق
توضیحات:هنوز هم وقتی پلکهایم را روی هم میگذارم تصویر چشمهای تو پشت آنها مینشیند و من به آن شب به خیر میگویم!به آن چشمها که مال من بود، به آن چشمها که دنیای من، باور من، روشنی دنیام بود، اما رفت، رفت و آرزوی اینکه باز هم صبحی دیگر وقتی پلکهایم را باز میکنم او را ببینم در وجودم کم رنگ شده…دلم برای دیدن چشمهایت…برای لحظههایی که به چشمهایم خیره میشدی و آواز میخواندی و من با ولع نفسهای گرمت را میبلعیدم، تنگ شده…
رویای پراکنده در باد
120,000 توماننویسنده: طاهره پور رحمتی
نشر: شقایق
توضیحات: کاش تکلیفم را با دلم روشن میکردم. دلی که بیصدا فریاد میکشید دوستش داره اما من به خاطر شرایطی که اسیرش بودم ترجیح میدادم آن را نبینم.
درسا
225,000 توماننویسنده:مریم شهسواری
نشر: شقایق
توضیحات:میتوان آیا به دل دستور داد؟ میتوان آیا به دریا حکم کرد؟ که دلت را یادی از ساحل مباد؟ اشک ریزان با هم همنوا شدند! آن که دستور زبان عشق را بیگزاره در نهاد ما نهاد خوب میدانست تیغ تیز را در کف مستی نمیبایست داد.
دایرة المعارف خواص درمانی میوهها و سبزیها
185,000 توماننویسنده: نسرین تک زارع
نشر: شقایق
توضیحات: در این کتاب میخوانیم: خواص میوهها و سبزیها بر اساس فهرست الفبایی درمان همه دردها با خواص میوهها و سبزیها ویتامینها و املاح معدنی مورد نیاز بدن با مصرف میوهها و سبزیها تنی سالم داشته باشید
آن سوی ساحل
617,000 توماننویسنده:مارگارت دیکینسن
مترجم:مریم فتاحی
نشر: شقایق
توضیحات: رمان های «بوی پاییز»،«آن سوی ساحل» و«سکوت سیاه» به ترتیب ادامه هم می باشند.این سه رمان که از قصه ی زندگی سه نسل مادر بزرگ،مادر و نوه را روایت می کنند که از احساسات،آرزوها،ناکامی ها و البته عشق آن ها سخن می گویند و پای به دنیای راز آلودشان می گذارند.در این سه داستان نسل ها به مصاف هم میروند و تفکر کهنه و نو با هم می ستیزد .روند داستان ها به گونه ای است که خواننده مشتاق و کنجکاو،سر در گم رها نمی شود،بلکه همسفر با شخصیت های اصلی داستان،جاده عمرشان را تا انتها می پیماید.رمان«بوی پاییز»قصه ی زندگی «استراوت،رمان«آن سوی ساحل»قصه ی زندگی دختر او «کیت هیلتون»و «سکوت سیاه»قصه ی زندگی دختر کیت یعنی «والا»است.
شاید یکی از مزایای این سه اثر همین سه توالی باشد،با این حال نحوه ی نگارش داستان ها به گونه ای است که هر یک از آنها داستان مستقلی به حساب آمده و جدا از هم قابل خواندن و درک می باشد.
آتاناز
75,000 توماننویسنده: الهه محمدی
نشر: شقایق
توضیحات: دلش میخواست همان دم برخیزد و به عمارت، نزد او بارگردد خوب میدانست که طاقت دوری او را تا همین حد هم نداشته خوب دوام آورده بود، اما از این به بعدش دیگر محال بود. دلش برای آن چشمهای روشن و آن وجود مهربان پر میکشد. حقش نبود که با او آنگونه رفتار کند. خواست از جا برخیزد که ناگهان صدایی آشنا او را بر جا میخکوب کرد.
خوش آمدید
58,000 توماننویسنده: باروکس
مترجم: نینا فراهانی
نشر: چشمه
توضیحات:
من یک خرس قطبی ام . زندگی خوب و آرام است… اما صبر کنید… این صدای چیست؟ ت ر ک!
مجنون لیلی
55,000 توماننویسنده: اعظم نیک سرشت
نشر: شقایق
توضیحات: .اما میدانست میرود و آخر هم رفت. مجبور شد، دلش اختیار دار شده بود و تاب مقاومت نداشت. رفت تا تمام آن نگاه عاشق و بیقرار را یکجا در چشمهای او بریزد و آرام بگیرد. وقتی رسید نمیتوانست به اطراف نگاه کند. جرات نمیرد. سرگردان با دلش در جدال بود.
با من از عشق بگو
110,000 توماننویسنده: فاطمه صابری کرمانی
نشر:شقایق
توضیحات: اونقدری دست روی دست میگذاری تا پرنده خوشبختیات درست از بین دستهات بپره. این تجربه وحشتناک رو دوباره تکرار نکن. یادت رفته شب ازدواج نازنین با آیدین چقدر پشیمون بودی؟ پرندهات رو روی بام دیگری میدیدی و هی خون دل میخوردی
رویای آبی
125,000 توماننویسنده:نسرین سیفی
نشر: شقایق
توضیحات:مغناطیس وجود مغرور و مرموزش و جاذبهای که در صورت زیبا اما بیتفاوتش با آن موهای جوگندمی وجود داشت، هر انسانی را به خود جذب میکرد. مثل یک تابلوی نقاشی بود. مثل اسب سرکش تابلوی پشت سر من، مغرور، بیتفاوت و جذاب.
فصل خوشههای طلا
70,000 توماننویسنده:مریم دالایی
نشر: شقایق
توضیحات:نمی دانست دچار چه احساسی بود که ته مایه ای از امید را در وجود خود می دید و با همان کورسو میان دنیای در هم تنیده ی آشفته حالی از جا برخاست و زندگی را انتخاب کرد. بازنده بود اما زنده هم بود پس باید زندگی می کرد. انتخابش برای شروعی دوباره اجازه نداد از پا بیفتد. سخت بود و جان فرسا اما با یک تصمیم معقولانه و با امید به آینده ای روشن میان روزگار سیاهی ها دوباره برخاست و لنگ لنگان در جاده ی زندگی به راه افتاد تا تکه های گمشده ی پازل زندگی بهم ریخته اش را کنار هم بچیند بلکه به جواب سؤالات ذهنش برسد. چندین بهار سبز و تابستان داغ گذشت.چندین فصل خوشه های طلایی را با حسرت پشت سر گذاشت و چندین زمستان سرد و یخ بندان را تجربه کرد، اما… اما هنوز بعد از سال ها میان کوچه پس کوچه های این پازل هزار تکه پرسه می زد و می گذشت.
تقابل
85,000 توماننویسنده: اعظم کلانتری
نشر: شقایق
توضیحات:درباره محصول
تقابل نوشته ی اعظم کلانتری (یاسی) است که توسط شقایق در سال 1398 و 688 صفحه به بازار عرضه شده است. این اثر از نظر موضوعی در دسته/های ذیل قرار میگیرد:
کتاب بزرگسال ادبیات و داستان رمان و داستان فارسی مدرن رمان و داستان بلند معاصر بعد از انقلاب
کتاب بزرگسال ادبیات و داستان رمان عاشقانه ایرانی
خیال ماندنت را دوست دارم
420,000 توماننویسنده:مائده فلاح
نشر: شقایق
توضیحات:دستی به پیشانی بلندش کشید تا چند تار موهای تاب خورده به سمتشان را کنار بزند. راست نشست. قبل از اینکه حرفی بزند، گفتم:
-اومدم امشب اینجا بمونم.
لبخند زد، اما من جان کندم تا بگویم. مثل آرام آرام سقوط کردن از یک ساختمان چند طبقه بود. هیجان و ترس را همزمان داشتم. ماندنم درست بود؟
از جایش بلند شد و به سمتم آمد. او نزدیک شد. سر تا پایم را از نظر گذراندو گفت:
-کار خوبی کردی که اومدی، شبها هر وقت دلت خواست بیا خونهم. هیچ کس ندونه تو که میدونی من بر عکس روزا که ازت متنفرم، شبا عاشقتم.
چرا از گفتن این حرفها نمیترسید؟ خیلی از نقشههایش را نقش بر آب کرده بودم. چرا نمیفهمید که این حرف های حقارت بار تاوان دارد. دستی به گونهام زد و ادامه داد:
-دیدی بعضی گلها فقط شب بو دارند؟ روزها که از کنارشون رد میشی انگار نه انگار همون گلن. ولی وای به حال شب، یه دفعه مستت میکنن، یه دفعه از خود بیخودت میکنن هرچهقدر هم ازشون دور میشی باز بوش دنبالت میآد.تو مثل همون گلا هستی، شب که میشه یهو مستم میکنی، یهو از خود بیخودم میکنی. هر جای خونه که میرم بوت دنبال منه.
پاییز سال بعد
80,000 توماننویسنده:سمیرا ایرتوند
نشر: شقایق
توضیحات: بین خیابان ها و میان مردم شهر گشتن حالم را خوب نمیکرد. اما فکرم را باز میکرد. این روزها که هوا رو به گرمی می رفت هنوز یک سوز سرد در زندگی ما وجود داشت. سوزی که یادگار پاییز بود. نمی دانم شاید مادرم راست می گفت! پاییز فصل نحسی بود وامسال تلخ و سردتر زاز همیشه، ردش به اردیبهشت هم رسیده بود.
و من وحشت داشتم که این رد تا پاییز سال بعد ادامه پیدا کند. آن وقت بود که دیگر امید، رفته رفته کمرنگ میشد و سوز پاییز رسیده از سرمای شدید یخ میزد.
اما من نمی گذاشتم پاییز سال های بعد برایم تکرار یخ زدگی باشند تا من هم مثل مادرم به زمین و زمان غر بزنم و با شکایت از پاییز، زندگی یکنواختم را ادامه بدهم.
پاییز برای من سمفونی خش خش برگ ها و بازی رنگ هاست. من در پاییز عاشق شدم و با پاییز سال بعد و بعدتر عاشقی را قشنگ تر از سال قبل معنا میکنم.زیر لب زمزمه کردم: من نمی ذارم
کابوس ناتمام
تماس بگیریدنویسنده: ثنا نصیری
نشر: شقایق
توضیحات:خیره به لباس تنش در آینه، چند قدم به عقب برداشت و لبهی تخت نشست.نمیخواست به او فكر كند؛ اما لباسش را دوست داشت.نمی خواست به خاطرات گذشته فكر كند؛ اما گردنبند همان غریبه روی سینهاش سنگینی می كرد. نمیخواست جایی كه او نفس كشیده، راه رفته، خوابیده،حتی خندیده و آن چال گونهاش را به رخ زمین و زمان كشیده بماند؛ اما این اتاق از همان چند دقیقهی پیش، شده بود جزیی از گذشته و آینده اش.
حریف دلش كه نمی توانست بشود، می توانست؟ اصلا چه شد كه همه چیز خراب شد؟ جوابی نداشت. سالها بود كه این سوال را از خودش می پرسید و بیجواب میماند.
خندید و اشك روی گونههایش لغزید. خودش را به آغوش كشید.آرام و قرار نداشت.سریع از روی تخت بلند شد. با صدای لرزانی گفت:بمیر…! داری به كی فكر می كنی ؟دیونه شدی؟لعنتی اون…