شاید فردا نباشد
385,000 توماننویسنده:زهرا شعله
نشر: شقایق
توضیحات:در این فکر بودم که هنوز هم خاک من، بهترین و مرغوبترین خاک برای کشت محبت است. سرزمینی که در تمام کهکشان مانندی ندارد و با خودم گفتم. بهتر است بمانم! اینجا برای عاشق بودن هرگز دیر نیست، شاید من هم روزی..
چشمان آبی
تماس بگیریدنویسنده: رزانا خوشبخت
نشر: شقایق
توضیحات: ..برای لحظاتی با بهت وحیرت به او نگریسم، آیا تینا هم به او علاقهمند شده بود و آیا تینا هم او را دوست داشت؟ همانطوری که او نیز عاشق تینا شده بود؟ و این حرفها…تا همینچند روز قبل حس انتقام تمام جانش را گرفته بود ولی حالا حاضر بود هرچه دارد بدهد فقط تینا را داشته باشد و فقط از عشق تینا لبریز باشد..
هم قفس
85,000 توماننویسنده:ساناز فرجی
نشر: شقایق
توضیحات: به ریزش مداوم باران روی شیشه نگاه کردم، دلم میخواست همهچی رو بهش بگم، هرکاری میکردم زبونم نچرخید، داشتم از دست خودم حرص میخوردم که چرا لال شده بودم؟ چرا حرف دلم رو بهش نمیگفتم؟ چرا نمیتونستم رازمونو فاش کنم؟ شاید به این خاطر بود که نمیدونستم چه عکسالعملی نشون میده، اگه همین رابطه قشنگی رو هم که داشت بینمون شکل میگرفت، خراب میکرد چی؟ناخودآگاه یکی از ابیات شاملو به مغزم رسید.همهچیز از پیش روشن است و حساب شده و پرده در لحظه معلوم فرو خواهد افتاد… .
شبهای تنهایی
تماس بگیریدنویسنده: نرگس عینی
نشر: شقایق
توضیحات: … دستهایش را پشت سرش قلاب کرده و چشم به بالا دوخته بود. آنجایی که دو ساعت پس از نیمه شب هنوز چراغی روشن بود و دختری به دل آسمان نگاه میکرد. برفپاکنهای اتومبیلش بیوقفه کار میکردند و چشمان او نیز خستگیناپذیر و همپای دلش در جستجو بودند. چشمانش در جستجوی دیدن محبوب و دلش در جستجوی یافتن راهی برای رهایی از این اضطراب و آشفتگی. اگر چه امشب نسبت به هر زمان دیگری آرامتر و دلش پر از اطمینان بود. از نزدیک زندگیش را دیده بود، تنهاییش را، لطافت و مهربانیش را. پس چرا باز هم دست روی دست گذاشته بود؟ وقتی چراغ خانهاش خاموش شد او نیز در افکارش به آخرین نقطه رسیده بود. سرانجام باید خود را از این وضعیت پا در هوا خلاص و تکلیفش را مشخص میکرد. با این اندیشه نفس عمیقی از سینه بیرون داد، و سوییچ اتومبیل را در جایش گرداند…
دیوار شیشهای
95,000 توماننویسنده: فهیمه سلیمانی
نشر: شقایق
توضیحات: ..او سکوت کرد و من هنوز با بهت به او خیره بودم. او امروز صادقانه و بیریا حرف میزد. حس میکردم بین زمین و آسمان معلقم، امروز بعد از این مدت که چون سالی بر من گذشته بود دلم میخواست میخندیدم، با صدای بلند میخندیدم. امروز روزم به رنگ خورشید در آمده بود. زرد و گرم. گویا تابستان از راه رسیده، از هرم کلمات داغی که شنیده بودم احساس گرما همه وجودم را در برگرفت گویا در میان شعلههای زبانهکش آتش ایستادهام و رخوت و خواب به سراغم میآید
شوکران عشق
تماس بگیریدنویسنده: پروانه طاهری
نشر: شقایق
توضیحات: در کنارش آرامش عجیبی احساس میکرد، فکر میکرد سالهاست او را میشناسد. حالا به خود اجازه می داد به چشمهایش نگاه کند و با او حرف بزند اما هنوز جرات بیپروا فکر کردن به او را نداشت، نمیدانست با این دردبزرگ چه کند. شبهای زیادی را با اینافکار به صبح رسانده بود واز فشار حسی که هنوز نمیتوانست او را عشق بنامد، نخوابیده بود، نمیدانست در برابر این دختر جوان چهکند
شام مهتاب
تماس بگیریدنویسنده: هما پور اصفهانی
نشر: شقایق
توضیحات:… سرم را بالا گرفتم تا هم صاحب صدا را ببینم و هم بابت کمکش تشکر کنم، ولی دیدن همانا و لال شدن همان! احساس کردم پرت شدم توی یک استخر یخ. موهای تنم سیخ و تمام رگهای بدنم کشیده شد. سرم به دوران افتاد. باورم نمیشد، اصلاً در عقل نمیگنجید! ولی این خودش بود، همان نقاش من! همانی که خودم کشیده بودم، خودم خلقش کرده بودم، همان پسر رویاهایم: کسی که ناخواسته عاشقش شده بودم.
محصول را درو کن
تماس بگیریدنویسنده: مارگارت دیکینسی
مترجم: مریم مفتاحی
نشر: شقایق
توضیحات: رمانهای زمین را شخم بزن، دانه را بكار و محصول را درو كن به ترتیب ادامه هم میباشند. این سه رمان كه قصه زندگی سه نسل – مادربزرگ، مادر و نوه – را حكایت میكنند، از احساسات، آرزوها ناكامیها و البته عشق آنها سخن میگویند و پا به دنیای راز آلودشان میگذارند. در این سه داستان نسلها و به مصاف هم میروند و تفكر كهنه و نو با هم میستیزند. روند داستانها به گونهای است كه خوانندهی مشتاق و كنجكاو، سردر گم رها نمیشود، بكله همسفر با شخصیتهای اصلی داستان جادهی عمرشان را تا انتها میپیمایند. شاید یكی از مزایای این سه اثر همین توالی آنها باشد با این حال نحوه نگارش داستانها به گونهای است كه هر یك از آنها داستان مستقلی به حساب آمده و جدا از هم قابل خواندن و درك میباشند.
دانه را بکار
تماس بگیریدنویسنده:مارگارت دیکینسی
مترجم: مریم مفتاحی
نشر: شقایق
توضیحات: : رمانهای زمین را شخم بزن، دانه را بكار و محصول را درو كن به ترتیب ادامه هم میباشند. این سه رمان كه قصه زندگی سه نسل – مادربزرگ، مادر و نوه – را حكایت میكنند، از احساسات، آرزوها ناكامیها و البته عشق آنها سخن میگویند و پا به دنیای راز آلودشان میگذارند. در این سه داستان نسلها و به مصاف هم میروند و تفكر كهنه و نو با هم میستیزند. روند داستانها به گونهای است كه خوانندهی مشتاق و كنجكاو، سردر گم رها نمیشود، بكله همسفر با شخصیتهای اصلی داستان جادهی عمرشان را تا انتها میپیمایند. شاید یكی از مزایای این سه اثر همین توالی آنها باشد با این حال نحوه نگارش داستانها به گونهای است كه هر یك از آنها داستان مستقلی به حساب آمده و جدا از هم قابل خواندن و درك میباشند.
بغض عشق
تماس بگیریدنویسنده:النار محمدی
نشر: شقایق
توضیحات: همه تلاش من برای حفظ تو بود که آتیشت برام حکم آب حیات رو داشت! حاظر بودم برای بدست آوردن ذرهای از محبت تو، تمام هستیم رو خاکستر کنم. من فقط قلب تو رو میخواستم، اما تو نه تنها از من دریغش کردی، بلکه با سنگ غرورت دلم رو شکستی، حالا من تا ابد سوگنشین این عشق خاکستر شدهام..
الهه شب
50,000 توماننویسنده: سهیلا بامیان
نشر: شقایق
توضیحات: نمیدانست سالها دلم امیر محبت اوست و همچون پناهندهای هستم که فقط در کنار او با معنای آزادی آشتی کرده و زندگیام را به نفسهای او سپردهام. سکوت عقل آفتی چاره ناپذیر بر لبهایم مهر خورده و من فقط در نگاه او غرق شده بودم. احساس میکردم دیواری موهوم به دورم کشیده شده است که داشت خفهام میکرد. در آن شرایط تنها کاری که میخواستم انجام دهم این بود که با سرعت از اتاق بیرون آمده
دختر آفتاب
225,000 توماننویسنده: سهیلا بامیان
نشر: شقایق
توضیحات: .ناگهان خودم را در محلی که برایم آشنایی غریبی داشت یافتم. گویی حواسم از کار افتاده بود. هیچ ادراکی نداشتم. چهقدر اینجا به نظرم آشنا میآمد. یک خاطره قدیمی، یک تصویر به یاد ماندنی در تو در توی ذهنم ترسیم شد. این جا را میشناختم، بارها به آن مکان آمده بودم. یک نقطه درخشان مرا به گذشته هدایت میکرد و مرا به آنجا کشیده بود. راهی را که امروز در اوج حواسپرتی طی کرده بودم، مسیری نبود که هر روز میآمدم. چیزی در درونم مرا به این مکان سوق داده بود. کمکم گذشته به یادم آمد. یک صبح سرد زمستانی روی یکی از نیمکتهای پارک نشسته بودم و به دستهای پر تلاش مرد جوانی که روی کاغذ سفید نقش دختر آفتاب را میکشید، چشم دوخته بودم…با چشمانی بسته میتوانستم آن صبح سرد اما دلانگیز را به یاد بیاورم و آن نگاه آبی را
قصر یخی
تماس بگیریدنویسنده: فهیمه سلیمانی
نشر: شقایق
توضیحات: دلش گرفته بود به همین خاطر از در خارج شد و روی پله سیمانی پائین اتاق نشست. در آن لباس بلند یشمی رنگ خیلی زیبا و نمگین شده بود. دستهایش را زیر چانهاش تکیه داد و سعی کرد صدای چلچلهها را به خاطر بسپارد. محو رویاهایش شده و حساب وقت و زمان از دستش در رفته بود. تمام مدت منتطر بود که پنجره گشوده شود و او برایش دست تکان دهد. آسمان کمکم تیره و تاریک میشد و ستارهها در پهنای افراشته آن خود نمایی میکردند. شروع به قدم زدن در وسط باغ کرد و مدتی هم در کنار نهر نشست، دستهایش را در آب فرو برد و موجهای کوچکی را به وجود آورد. ساعتی گذشته بود؛ اما آن اتاق همچنان خاموش بود. چشمهایش به پنجره خیره مانده بودند. مثل کلاف سر درگم خود میپیچید. چرا به دیدنش نیامده بود؟
دلسپردگان
تماس بگیریدنویسنده: هانیه حدادی اصل
نشر: شقایق
توضیحات: نزدیک تخته سنگی درست کنار ساحل ایستادم و نسیم شبانگاهی موهایم را نوازش می کرد. کاملا محسور دریا شده بودم بی اختیار به یاد این شعر افتادم و در حالی که آن را زیر لب زمزمه می کردم . رو یتخته سنگ نشستم : به شرجی ترین سایه می بارمت ببین با کدام آیه می آرمت غزل مهربانتر شده مهربان که ناگهان شخصی از پشت سر به من نزدیک شد و ادامه شعر را او خواند : به جان خودت دوست می دارمت برگشتم و در کنار خود او را دیدم ، دستها را به سینه زده و به غروب زیبای بهاری خیره شده بود.
شراره
46,500 توماننویسنده: زهرا رضایی
نشر: شقایق
توضیحات: در صدایش خواهش و تمنا موج میزد ولی حرفهایش آنقدر برایم گران و سنگین بود که نمیگذاشت به لحن آرام و غمدارش فکرکنم. تنها چیزی که به خوبی احساس میکردم، موجی از خشم بود که هرثانیه در وجودم بالا میگرفت. هرلحظه که میگذشت معنای حرفهایش را بیشتر درک میکردم وبر عصبانیتم افزوده میشد. او ششماه قبل چیز دیگری میگفت یعنی در طول شش ماه تا به این حد عوض شده بود؟ با صدایی که به فریاد میمانست گفتم: هرگز، من یک آدم هستم و احساس دارم…
اشک لیلی
75,000 توماننویسنده:مریم دالایی
نشر: شقایق
توضیحات: : نمیدانم خورشید آرزوهایمان در کدامین افق پنهان شد و دنیای عاشقانه ما را به دست بیرحم تاریکی سپرد. من میروم و در ظلمات بدون عشق و آرزو به انتظار مرگ مینشینم. حالا که عابر همیشگی شبهای تنهایی، گشتهام با کولهباری از گریههای بیصدا و پنهانی که تنها خداوند آنها را میبیند دستهای پر نیازم را به سوی او دراز میکنم و میخواهم که سیاهی تردید را در نگاه تو بشکند و باور کنی جز تو هیچ کس را دوست نداشتم… .
چشمان منتظر
397,000 توماننویسنده:ز.دلگرمی
نشر: شقایق
توضیحات: اینبار دستهای او و گرمای حقیقیاشان را حس کرد آری اینبار به راستی دستان او را در دست داشت. همراه او قدم بر جادهای نورانی گذاشت که قرار بود آنها را به آن سوی زمین برساند. به آن اوج دست نیافتنی لحظه لحظه وصل بود لحظه یکی شدن و لحظه با هم بودن عشق را با تمام زیباییهایش میدیدند. اینبار او به راستی همراه شاهرخ بود و شاهرخ گرمای وجودش را کنار خود حس میکرد.
بازاریابی محتوا
تماس بگیریدنویسنده: جو پولیتسی
مترجمین: سجاد خزائی، مریم نجفی
نشر: شقایق
توضیحات: در دنیای پر از محتوای امروز کمتر کسی پیامهای تبلیغاتی را گوش میکند، میخواند یا به آنها عمل میکند. نرخ باز کردن ایمیلها، نرخ کلیک روی لینکها، نرخ تماسهای تلفنی همگی رو به کاهش هستند. تنها راه دست یافتن به مخاطب امروزی در دنیای اطلاعات زده و اشباع شده از محتوا، بازاریابی محتوایی جذاب است که به لحاظ عاطفی در ارتباط با افرادی است که سعی میکنید با آنها ارتباط داشته باشید.
بگذارید که مشتریهایتان دید متفاوتی به شما داشته باشند… کمتر شبیه کسی که میخواهد چیزی به آنها بفروشد و بیشتر شبیه یک منبع واقعی و متخصص اطلاعاتی باشید.
ما نیاز داریم تا رویکردی جسورانه به بازاریابی داشته باشیم، باید آن را بهتر انجام دهیم. باید کمتر بر کتاب ها خود و بیشتر بر مشتریان تمرکزکنیم. بله شما درست متوجه شدید: برای دستیابی به فروش بیشتر، باید کتاب ها و خدمات خود را کمتر بازاریابی کنید؟!
میعاد عاشقانه
230,000 توماننویسنده: مریم دالانی
نشر:شقایق
توضیحات: پشت میز نشست و در دفترش چنین نوشت: سرخوش از عشق دیرینه تو، هنگامی که احساس میکردم با خوشبختی چند قدمی بیشتر فاصله ندارم. باز هم نیسشتری به وجودم چنگ زد و قلب عاشقم را مجروح ساخت. ای کاش بتوانم تا پایان این راه تاب بیاورم. دلم میخواهد در زیر پرتوهای گرم عشق فروزان تو وجودم را گرم کنم و در کنار تو چند صباحی را بگذرانم. قطره اشکی از روی گونهاش لغزید و روی دفترش افتاد. پس از آهی دیگر دفتر را بست و سرش را روی آن گذاشت و به حال دلش گریه کرد…