برف و سمفونی ابری
55,000 توماننویسنده: پیمان اسماعیلی
نشر: چشمه
توضیحات: بابا با سمانه حرف زده به گمانم. پرسید می خواهم خودم را آواره ی کجا کنم توی آن زمهریر؟ گفتم باید بیایم دنبال تو. نمی فهمد. گفت شش ماه است نامه نداده ای. از کجا معلوم هنوز همان جا باشی؟ خیلی شده. نه؟ هنوز همان جایی؟ توی همان اتاقی که عکسش را فرستاده بودی، با کاغذ دیواری های صورتی؟ روبه روی همان دریاچه ی یخ زده ای که دختر و پسرها رویش سر می خورند؟ با آن اندام درشت و کشیده ی اسکاندیناویایی؟ همان هایی که بعد دو سال هنوز زبان شان را نمی فهمی؟ سردم است. تنم یخ زده. دوست دارم توی یک جای گرم بخوابم. از بابا پرسیدم چه قدر وقت دارم؟ فکر می کند ترسیده ام. من وقت ندارم عزیز دلم. می آیم پیش تو. آب گرم تمام تن آدم را توی خودش می گیرد. گرمم می کند. مامان خانه را پر گل کرده.
عشق نامهی ایرانی
23,500 توماننویسنده: کیهان خانجانی
نشر: چشمه
توضیحات: مجموعه داستانِ عشق نامه ی ایرانی تجربه ای متفاوت و جذاب است در داستانِ کوتاهِ امروز ایران. کیهان خانجانی (1352)، که رمانِ بندِ محکومین او با استقبالِ گسترده ی مخاطبان رو به رو شد و توانست جایزه ی بهترین رمانِ دومین دوره ی جایزه ی ادبی «احمد محمود» را نیز از آنِ خود کند، در این کتاب پیشنهادِ تازه ای برای مخاطبِ خود تدارک دیده است. عشق نامه ی ایرانی مجموعه ی دوازده داستان است که هر کدام شان در یکی از تکه های خاکِ ایران رقم می خورند. خانجانی روایتی ساخته از دوازده شکل عشق. عشق هایی که هر کدام ویژگی های خاص خود را دارند با اتفاق ها و فرجام های متفاوت. او حتی از نظرِ لحن و زبانِ روایی نیز شکل های گوناگونی را در داستان ها امتحان و اجرا کرده است و برای همین با کتابی رو به رو هستیم آکنده از وضعیت های عاشقیت در زمان ها و مکان های متفاوت . هیچ کدام از داستان ها شباهتی ندارد به دیگری اما موتیفِ عشق تمامِ آن ها را به هم متصل می کند. خانجانی که قبلاً در کتاب هایی مانندِ سپیدرود زیرِ سی و سه پل و یحیای زاینده رود توانایی اش را در نوشتنِ داستان کوتاه به مخاطبانش اثبات کرده بود، در این کتاب بعدِ سال ها ادبیاتِ ایران را صاحبِ داستان هایی عاشقانه کرده که گره خورده اند به زیست و تاریخ و گاهی هم شکست. کتابی که مدام تکثیر می کند تصاویرِ عشق را.
داستان های محبوب من (جلد 3)
42,500 توماننویسنده: علی اشرف درویشیان،رضا خندان
نشر;چشمه
توضیحات: … روزگاری که من نوشتن را آغاز کردم با وجود همه ی سختی ها، سخت گیریها و تنگناها فضا در مجموع تشویق کننده و کار ادبی امر آرمانی نسل ما بود؛ آرمانی که همچون موتور محرک در کار و زندگ یما نقش داشت. در این روزگار دشواریها و تنگناها البته همچنان وجود دارند و چه بسا بیشتر سهمگین تر؛ اما آرمانگرایی در جند دهه ی اخیر عمدتا به عمد و سهو منکوب و پس رانده شده است. من یکی از دلایل زیست-عمدتا-متوسط ادبیات را که از دهه ی شصت به عرصه آمده، در خلا آرمان گرایی نزد نسلهای جوان و بیشتر داستان نویسان این سالها می دانم در عین حال سهم تعیین کننده ی سانسور (و خود سانسوری) را از نظر دور نمی دارم.
غم آخر
تماس بگیریدنویسنده: مرتضی حقیقت
نشر: چشمه
توضیحات: سرم را بالا می آورم ، چیزی می بینم که در برق نگاهی می شکند و صدایی را می شنوم که می گوید :
نگاه کن ، من عزیزه ام همین حالا از آلماآتا، از آن سرزمین های دور می آیم .
بعد ازمن ، همه عمر به دنبال من می آیی و پیدایم نمی کنی .
تا روزی که به هفتاد سالگی برسی ، وقتی با چهره ای پر از چروک و قلبی آکنده از درد در گوشه پارک گمنامی در سرزمین غریب و بیگانه نشسته ای ، دوباره مرا می بینی ، که من با همین لباس و با هیمن قامت به سویت خواهم آمد .
همین حالا داشتم چیزی میگفتم
تماس بگیریدنویسنده: احمد آرام
نشر:چشمه
توضیحات: همین حالا یک چیزی میپرد توی مخم: مسلما با یکجور وسیلهی نقلیه و یک چمدان، به در بزرگی رسیده بودیم که دیوارهای بلندش مرا به فکر وا میداشت. یعنی چه؟ به دامادم میگویم پس چرا ماهرخ نیامده. او با وقاحت جوابم میدهد: «مردهها به تعطیلات نمیروند و احتیاجی به این جور جاها ندارند.» منظورش را نمیفهمم. او همیشه با من لج میکرد و دلیلش را هم نمیدانستم. بدون شک پس از عبور از در بزرگ آهنی من داشتم به کمک عصا راه میرفتم و او هم چمدانم را میآورد. اینها چیزهای به دردنخوری است که توی مخم مانده
آب،آسمان
22,000 توماننویسنده: آذردخت بهرامی
نشر: چشمه
توضیحات: حلقه ای از مویم را دور چشم ها، گردن، سینه، بازو و پاهایت می پیچم و گره کوری می زنم و تو را رو به رویم می نشانم. از حالا به بعد نه می توانی به خوابم بیایی و نه به خیالم. یعنی نمی گذارم بیایی. دیگر تمام شد… … کاموایی مشکی را به نماد حلقه ای از مویت دور سرت می پیچم و گرهی می زنم. دکمه ای را به رنگ دکمه ی پیراهنت با دو کوک درشت به سجاف لباست می دوزم و نخ را با دندان می کنم. از این که این قدر نزدیکت شده ام که ناراحت نشده ای، شده ای؟ تو که از اول هم بدت نمی آمد. این من بودم که جنبه نداشتم… … گفتم که، احتیاجی به خنجر یا چاقو نیست. گرچه احساس می کنم برای تمام کردن تو به هیچ یک از این ها احتیاج ندارم. تو تمام شده ای سامان، تو خیلی وقت است تمام شده ای.
دستگاه گوارش
تماس بگیریدنویسنده: آیین نوروزی
نشر: چشمه
توضیحات: رمانِ کوتاهِ دستگاهِ گوارش نوشتهی آیین نوروزی روایتی است از سفر پدر و پسری عجیب به آلمان. آیین نوروزی که پیش از این به خاطرِ داستانهای کوتاهش جوایزی معتبر از آن خود کرده در اولین کارِ بلندش طنز و جهانِ غافلگیرکنندهاش را در هم تنیده تا داستانِ این پدر و پسر را بسازد. رمان دربارهی پسرِ جوانی است که ماشینش در یک تصادف مشهور در یکی از اتوبانهای تهران له شده. از قضا او باید همراه پدرش به آلمان برود برای انجامِ عملی عجیب روی تنِ پدر. عملی روی رودهی کوچک که نقطهی کلیدی طنزآلود داستان است. در این سفر است که قهرمانِ نوروزی عملاً با جهانی روبهرو میشود که مملو از بدایع است و او چندان نمیتواند این دگردیسی را تاب بیاورد و همین موجب میشود تکههایی از هویتِ پنهانِ او و پدرش که انگار آبوهوای فرنگ به او ساخته، برجسته شود که اساسِ وجودشان را آشکار میکند… آیین نوروزی در دستگاهِ گوارش راوی توانمندِ لحظههایی است که در عینِ ساده بودن پیچیدگیهای مضطربکنندهی حیات را آشکار میکنند. تحملِ دیگری شاید یا گریز از دیگری. رمانی که شاید در ستایش تنهاییباشد و به بودن در شرایطی که انگار بیشتر راهها به ذهن ختم میشوند. ذهنی که تناقضهای جهانهای اطراف او را بیشتر در خود فرو میبرند.
نایب قهرمان
10,000 توماننویسنده: فرهاد خاکیان دهکردی
نشر: نگاه
توضیحات: این مجموعه داستان هیچ ربطی به ورزش ندارد، اما تمام داستانها به نوعی در ستایش نایبقهرمانی هستند. نایبقهرمانی یک وضعیت است. هر روز تازه فرصتی است، برای از نو جنگیدن تا مگر در شعلههای همین جنگ ابدی بشود از زندگی کامی گرفت، کامی اندک، کامی نه از جنس قهرمان بودن.
ما همگی نایبقهرمانان زندگی خودمان هستیم. با خودمان جنگیدیم و شکست خوردیم… از پا اما نمیتوان نشست که قهرمان بودن، همان مراسم تدفین است. تمام شدن است. انتهای عطش است و آغاز این سوال که: 《خب؟ حالا باید چه کار کنیم؟》قهرمان شدن همان کاسهی چه کنم به دست گرفتن است و شهوت حریصانه برای حفظ داشتههای حقیرانه.
نایبقهرمان بودن، کام گرفتن از ناکامی است. در آستانه ایستادن و من به چشم خویش دیدم که جانم میرود؛ است. دست روی دست گذاشتن نیست که دست از همه چیز، حتی دست از افتخار هم شستن است…
هیچ کس در هیچ کجا عرق تن هیچ نایبقهرمانی را خشک نخواهد کرد. عرق تن او در تماشای خشک کردن عرق تن قهرمان خشک میشود.
آری! نایبقهرمانی یک وضعیت است؛ وضعیت انسان امروز، وضعیت تک تک ما…
پایان خوش ناتمام
تماس بگیریدنویسنده:کاوه میرعباسی
نشر: ثالث
توضیحات:طرح اولیه رمان «پایان خوش ناتمام» با الهام از رمان « او میدانست حق با خودش است» نوشته آنتونی ترولوپ نویسنده نامدار انگلیسی شکل گرفته؛ با این فرق که رمان ترولوپ واقعگرایانه است و روایت این کتاب یک جنبه متافیزیک دارد.
در بخشی از این کتاب آمده:
این خانوم چاقِ همچی بربری ها را بغل کرده انگار به جونش بسته باشن؛ لابد طفلک خیلی توی صف معطل شده تا نوبتش برسه. بامزه میشه الان یکی با موتور بیاد همشو قاپ بزنه ببره… از قیافه این پسره معلومه مشق شبش را ننوشته یا شعرش را حفظ نکرده، کم مونده باباجونش خِرکِشکنان بِبَردش مدرسه، اگه یک دقیقه هم دیرتر برسه باز واسش غنیمته… این آقاهه عجب تیپی زده! چقدر هم ژل به موهاش مالیده!