نمایش 121–144 از 274 نتیجه

نمایش 40 60 80

شاید فردا نباشد

55,000 تومان

نویسنده:زهرا شعله
نشر: شقایق
توضیحات:در این فکر بودم که هنوز هم خاک من، بهترین و مرغوب‌ترین خاک برای کشت محبت است. سرزمینی که در تمام کهکشان مانندی ندارد و با خودم گفتم. بهتر است بمانم! اینجا برای عاشق بودن هرگز دیر نیست، شاید من هم روزی..

هم قفس

45,000 تومان

نویسنده:ساناز فرجی
نشر: شقایق
توضیحات: به ریزش مداوم باران روی شیشه نگاه کردم، دلم می‌خواست همه‌چی رو بهش بگم، هرکاری می‌کردم زبونم نچرخید، داشتم از دست خودم حرص می‌خوردم که چرا لال شده بودم؟ چرا حرف دلم رو بهش نمی‌گفتم؟ چرا نمی‌تونستم رازمونو فاش کنم؟ شاید به این خاطر بود که نمی‌دونستم چه عکس‌العملی نشون می‌ده، اگه همین رابطه قشنگی رو هم که داشت بینمون شکل می‌گرفت، خراب می‌کرد چی؟ناخودآگاه یکی از ابیات شاملو به مغزم رسید.همه‌چیز از پیش روشن است و حساب شده و پرده در لحظه معلوم فرو خواهد افتاد… .

شب‌های تنهایی

تماس بگیرید

نویسنده: نرگس عینی
نشر: شقایق
توضیحات: … دست‌هایش را پشت سرش قلاب کرده و چشم به بالا دوخته بود. آن‌جایی که دو ساعت پس از نیمه شب هنوز چراغی روشن بود و دختری به دل آسمان نگاه می‌کرد. برف‌پاکن‌های اتومبیلش بی‌وقفه کار می‌کردند و چشمان او نیز خستگی‌ناپذیر و همپای دلش در جستجو بودند. چشمانش در جستجوی دیدن محبوب و دلش در جستجوی یافتن راهی برای رهایی از این اضطراب و آشفتگی. اگر چه امشب نسبت به هر زمان دیگری آرام‌تر و دلش پر از اطمینان بود. از نزدیک زندگیش را دیده بود، تنهاییش را، لطافت و مهربانیش را. پس چرا باز هم دست روی دست گذاشته بود؟ وقتی چراغ خانه‌اش خاموش شد او نیز در افکارش به آخرین نقطه رسیده بود. سرانجام باید خود را از این وضعیت پا در هوا خلاص و تکلیفش را مشخص می‌کرد. با این اندیشه نفس عمیقی از سینه بیرون داد، و سوییچ اتومبیل را در جایش گرداند…

دیوار شیشه‌ای

95,000 تومان

نویسنده: فهیمه سلیمانی
نشر: شقایق
توضیحات: ..او سکوت کرد و من هنوز با بهت به او خیره بودم. او امروز صادقانه و بی‌ریا حرف می‌زد. حس می‌کردم بین زمین و آسمان معلقم، امروز بعد از این مدت که چون سالی بر من گذشته بود دلم می‌خواست می‌خندیدم، با صدای بلند می‌خندیدم. امروز روزم به رنگ خورشید در آمده بود. زرد و گرم. گویا تابستان از راه رسیده، از هرم کلمات داغی که شنیده بودم احساس گرما همه وجودم را در برگرفت گویا در میان شعله‌های زبانه‌کش آتش ایستاده‌ام و رخوت و خواب به سراغم می‌آید

شوکران عشق

تماس بگیرید

نویسنده: پروانه طاهری
نشر: شقایق
توضیحات: در کنارش آرامش عجیبی احساس می‌کرد، فکر می‌کرد سال‌هاست او را می‌شناسد. حالا به خود اجازه می داد به چشم‌هایش نگاه کند و با او حرف بزند اما هنوز جرات بی‌پروا فکر کردن به او را نداشت، نمی‌دانست با این دردبزرگ چه کند. شب‌های زیادی را با این‌افکار به صبح رسانده بود واز فشار حسی که هنوز نمی‌توانست او را عشق بنامد، نخوابیده بود، نمی‌دانست در برابر این دختر جوان چه‌کند

شام مهتاب

تماس بگیرید

نویسنده: هما پور اصفهانی
نشر: شقایق
توضیحات:… سرم را بالا گرفتم تا هم صاحب صدا را ببینم و هم بابت کمکش تشکر کنم، ولی دیدن همانا و لال شدن همان! احساس کردم پرت شدم توی یک استخر یخ. موهای تنم سیخ و تمام رگ‌های بدنم کشیده شد. سرم به دوران افتاد. باورم نمی‌شد، اصلاً در عقل نمی‌گنجید! ولی این خودش بود، همان نقاش من! همانی که خودم کشیده بودم، خودم خلقش کرده بودم، همان پسر رویاهایم: کسی که ناخواسته عاشقش شده بودم.

محصول را درو‌ کن

تماس بگیرید

نویسنده: مارگارت دیکینسی
مترجم: مریم مفتاحی
نشر: شقایق
توضیحات: رمان‌های زمین را شخم بزن، دانه را بكار و محصول را درو كن به ترتیب ادامه هم می‌باشند. این سه رمان كه قصه زندگی سه نسل – مادربزرگ، مادر و نوه – را حكایت می‌كنند، از احساسات، آرزوها ناكامی‌ها و البته عشق آن‌ها سخن می‌گویند و پا به دنیای راز آلودشان می‌گذارند. در این سه داستان نسل‌ها و به مصاف هم می‌روند و تفكر كهنه و نو با هم می‌ستیزند. روند داستان‌ها به گونه‌ای است كه خوانندهی مشتاق و كنجكاو، سردر گم رها نمی‌شود، بكله همسفر با شخصیت‌های اصلی داستان جادهی عمرشان را تا انتها می‌پیمایند. شاید یكی از مزایای این سه اثر همین توالی آنها باشد با این حال نحوه نگارش داستان‌ها به گونه‌ای است كه هر یك از آن‌ها داستان مستقلی به حساب آمده و جدا از هم قابل خواندن و درك می‌باشند.

دختر آفتاب

85,000 تومان

نویسنده: سهیلا بامیان
نشر: شقایق
توضیحات: .ناگهان خودم را در محلی که برایم آشنایی غریبی داشت یافتم. گویی حواسم از کار افتاده بود. هیچ ادراکی نداشتم. چه‌قدر این‌جا به نظرم آشنا می‌آمد. یک خاطره قدیمی، یک تصویر به یاد ماندنی در تو در توی ذهنم ترسیم شد. این جا را می‌شناختم، بارها به آن مکان آمده بودم. یک نقطه درخشان مرا به گذشته هدایت می‌کرد و مرا به آن‌جا کشیده بود. راهی را که امروز در اوج حواس‌پرتی طی کرده بودم، مسیری نبود که هر روز می‌آمدم. چیزی در درونم مرا به این مکان سوق داده بود. کم‌کم گذشته به یادم آمد. یک صبح سرد زمستانی روی یکی از نیمکت‌های پارک نشسته بودم و به دست‌های پر تلاش مرد جوانی که روی کاغذ سفید نقش دختر آفتاب را می‌کشید، چشم دوخته بودم…با چشمانی بسته می‌توانستم آن صبح سرد اما دل‌انگیز را به یاد بیاورم و آن نگاه آبی را

قصر یخی

تماس بگیرید

نویسنده: فهیمه سلیمانی
نشر: شقایق
توضیحات: دلش گرفته بود به همین خاطر از در خارج شد و روی پله سیمانی پائین اتاق نشست. در آن لباس بلند یشمی رنگ خیلی زیبا و نمگین شده بود. دست‌هایش را زیر چانه‌اش تکیه داد و سعی کرد صدای چلچله‌ها را به خاطر بسپارد. محو رویاهایش شده و حساب وقت و زمان از دستش در رفته بود. تمام مدت منتطر بود که پنجره گشوده شود و او برایش دست تکان دهد. آسمان کم‌کم تیره و تاریک می‌شد و ستاره‌ها در پهنای افراشته آن خود نمایی می‌کردند. شروع به قدم زدن در وسط باغ کرد و مدتی هم در کنار نهر نشست، دست‌هایش را در آب فرو برد و موج‌های کوچکی را به وجود آورد. ساعتی گذشته بود؛ اما آن اتاق همچنان خاموش بود. چشم‌هایش به پنجره خیره مانده بودند. مثل کلاف سر درگم خود می‌پیچید. چرا به دیدنش نیامده بود؟

دلسپردگان

تماس بگیرید

نویسنده: هانیه حدادی اصل
نشر: شقایق
توضیحات: نزدیک تخته سنگی درست کنار ساحل ایستادم و نسیم شبانگاهی موهایم را نوازش می کرد. کاملا محسور دریا شده بودم بی اختیار به یاد این شعر افتادم و در حالی که آن را زیر لب زمزمه می کردم . رو یتخته سنگ نشستم : به شرجی ترین سایه می بارمت ببین با کدام آیه می آرمت غزل مهربانتر شده مهربان که ناگهان شخصی از پشت سر به من نزدیک شد و ادامه شعر را او خواند : به جان خودت دوست می دارمت برگشتم و در کنار خود او را دیدم ، دستها را به سینه زده و به غروب زیبای بهاری خیره شده بود.

هستی من

تماس بگیرید

نویسنده: رضوان جوزانی
نشر:شقایق
توضیحات:ندارد

شراره

46,500 تومان

نویسنده: زهرا رضایی
نشر: شقایق
توضیحات: در صدایش خواهش و تمنا موج می‌زد ولی حرف‌هایش آن‌قدر برایم گران و سنگین بود که نمی‌گذاشت به لحن آرام و غم‌دارش فکرکنم. تنها چیزی که به خوبی احساس می‌کردم، موجی از خشم بود که هرثانیه در وجودم بالا می‌گرفت. هرلحظه که می‌گذشت معنای حرف‌هایش را بیش‌تر درک می‌کردم وبر عصبانیتم افزوده می‌شد. او ششماه قبل چیز دیگری می‌گفت یعنی در طول شش ماه تا به این حد عوض شده بود؟ با صدایی که به فریاد می‌مانست گفتم: هرگز، من یک آدم هستم و احساس دارم…

چشمان منتظر

42,500 تومان

نویسنده:ز.دلگرمی
نشر: شقایق
توضیحات: این‌بار دست‌های او و گرمای حقیقی‌اشان را حس کرد آری اینبار به راستی دستان او را در دست داشت. همراه او قدم بر جاده‌ای نورانی گذاشت که قرار بود آن‌ها را به آن سوی زمین برساند. به آن اوج دست نیافتنی لحظه لحظه وصل بود لحظه یکی شدن و لحظه با هم بودن عشق را با تمام زیبایی‌هایش می‌دیدند. این‌بار او به راستی همراه شاهرخ بود و شاهرخ گرمای وجودش را کنار خود حس می‌کرد.

میعاد عاشقانه

40,000 تومان

نویسنده: مریم دالانی
نشر:شقایق
توضیحات: پشت میز نشست و در دفترش چنین نوشت: سرخوش از عشق دیرینه تو، هنگامی که احساس می‌کردم با خوشبختی چند قدمی بیش‌تر فاصله ندارم. باز هم نیسش‌تری به وجودم چنگ زد و قلب عاشقم را مجروح ساخت. ای کاش بتوانم تا پایان این راه تاب بیاورم. دلم می‌خواهد در زیر پرتوهای گرم عشق فروزان تو وجودم را گرم کنم و در کنار تو چند صباحی را بگذرانم. قطره اشکی از روی گونه‌اش لغزید و روی دفترش افتاد. پس از آهی دیگر دفتر را بست و سرش را روی آن گذاشت و به حال دلش گریه کرد…

دوشیزه

50,000 تومان

نویسنده: فهیمه سلیمانی
نشر: شقایق
توضیحات:می‌خواستم به این تب طولانی پایان دهم…باید فراموش می‌کردم…آرام کنار چشمه نشستم و دستم را در آب فرو کردم. لرزم گرفت اما لجبازی کردم! به آسمان نگاه کردم. کاش شب بود! کاش زودتر شب می‌شد!چشمانم باز هم روی موج کوچکی که داخل آب ایجاد شده بود چرخید. نقش مردی در آب افتاد که یادش ذهنم را با خود همراه ساخته! سعی کردم به او فکر نکنم و از خیالاتش هم فاصله بگیرم! اما نمی‌رفت!این‌بار صدایش هم با تصویرش همراه شده بود.

شب‌های مهتابی

24,500 تومان

نویسنده: سحر جعفری
نشر: شقایق
توضیحات: بی‌اراده و ناخواسته تمام اتفاقات آن شب همانند فیلم سینمایی از جلوی چشمانم می‌گذشت و چهره غمزده و ناراحت سیامک جلوی، نظرم بود. درست به خاطر دارم چطور غرورش شکسته شد و با لحنی التماس‌آمیز با من صحبت می‌کرد. هیچ‌گاه فکر نمی‌کردم بتوانم او را ناراحت کنم و از خود برنجانم اما من این کار را کردم و مطمئنا هیچ‌وقت خودم را به خاطر چنین کاری و هم‌چنین آن دروغ بزرگ، نمی‌بخشم. بغض راه گلویم را بسته بود، ولی دیگر نمی‌توانستم اشک بریزم و عقده سنگین دلم را خالی کنم. چشمه اشکم خشک شده بود و به صوت غذه‌ای بزرگ در گلویم سنگینی می‌کرد و هردقیقه که می‌گذشت بیش‌تر احساس تهوع می‌کردم… .

قلبی برای تپیدن

تماس بگیرید

نویسنده:زهرا دلگرمی
نشر: شقایق
توضیحات: موجود نیست

زمین را شخم بزن

تماس بگیرید

نویسنده: مارگارت دیکسنس
مترجم: مریم مفتاحی
نشر: شقایق
توضیحات: رمان‌های زمین را شخم بزن، دانه را بكار و محصول را درو كن به ترتیب ادامه هم می‌باشند. این سه رمان كه قصه زندگی سه نسل – مادربزرگ، مادر و نوه – را حكایت می‌كنند، از احساسات، آرزوها ناكامی‌ها و البته عشق آن‌ها سخن می‌گویند و پا به دنیای راز آلودشان می‌گذارند. در این سه داستان نسل‌ها به مصاف هم می‌روند و تفكر كهنه و نو با هم می‌ستیزند. روند داستان‌ها به گونه‌ای است كه خوانندهی مشتاق و كنجكاو، سردر گم رها نمی‌شود، بلكه همسفر با شخصیت‌های اصلی داستان جادهای عمرشان را تا انتها می‌پیمایند. شاید یكی از مزایای این سه اثر همین توالی آنها باشد با این حال نحوه نگارش داستان‌ها به گونه‌ای است كه هر یك از آن‌ها داستان مستقلی به حساب آمده و جدا از هم قابل خواندن و درك می‌باشند.

عروس دریا

36,500 تومان

نویسنده:مریم صمدی
نشر: شقایق
توضیحات: .گاهی کنار پنجره می‌ایستم و به فردا می‌اندیشم. فردا…آه فردا فردایی که چون دیروز پنهان است پنهان در مه. غم غربت را در گلویم خفه می‌کنم تا کی گل‌واژه امید قلب سردم را به تپش وا دارد و منادی بهار باشد تا کی نوید فردای روشن را با پرستوی عاشق در میان بگذارد. می‌خواهم بگویم از تنهایی از بی‌کسی و از غریبی که تمام وجودم را انباشته تمام وجودم را. آیا فردا می‌رسد؟ آیا فرا می‌رسد روزی که اندیشه‌هایم چون حباب نباشند، زود گذر و ناپیدا؟ آه بیا. بیا ای تک سوار سپید پوش بیا. بیا و اندیشه‌های بی‌سامانم را سامان بخش و فکر گمشده‌ام را به جاده خیس عشق بازگردان. آه لحظه‌ها اندکی آرامتر…

کلبه‌های غم

46,500 تومان

نویسنده:رکسانا حسینی
نشر: شقایق
توضیحات: کتاب:
در دوم اسفند ماه 1346 دختری با چشمان سبز، ابروانی پیوسته، موهای قهوه ای ، پوستی گندمی با زیبایی خاصی كه هر شخصی را مجذوب خود می كرد…

عشق ماندگار

46,500 تومان

نویسنده: فائزه عطاریان
نشر: شقایق
توضیحات: در تمام طول هفته به او فکر می‌کردم حس عجیبی داشتم که نمی‌دونستم چیه؟ ولی مطمئن بودم عشق نبود چون هنوزم دوستش نداشتم. خیلی با خودم کلنجار رفت م ولی چیزی نفهمیدم آخر هفته که دیدمش فهمیدم اون حس عجیب ترحمه. برای اولین بار با دقت نگاهش کردم، می خواستم ببینم چه شکلیه؟ زیاد خوشگل نبود می‌شد گفت قیافه‌ای معمولی داشت همین‌طور که نگاهش می‌کردم پرسید: هنوز هیچ احسساسی به من پیدا نکردی؟ برای اولین‌بار به چشمانش نگاه کردم تمنا توی چشماش موج می‌زد جوابش رو ندادم اشکی که توی چشماش حلقه بسته بود روی گونه‌هاش جاری شد…

روزهای خاکستری

65,000 تومان

نویسنده: هانیه حدادی اصل
نشر: شقایق
توضیحات: از اولش شروع می‌کنم قصه این‌جوری شروع شد که توی گهواره بودی و فارغ از همه‌جا، من بودم ولی متوجه نبودم شاید اگه اون موقع چیزی می‌فهمیدم جلوی خان بابا می‌ایستادم و مقاومت می‌کردم اما نشد. زمان گذشت و گذشت تا ما شدیم به قول قدیمی‌ها دو تا آدم عاقل و بالغ فهمیدیم چه کلاهی سرمون رفته…زندگی رو کرده بودیم میدون جنگ، می‌جنگیدیم تا شاید بالاخره یکیمون پیروز بشه اما من و تو شکست خورده بودیم و دشمن پیروز شد.برای فرار از ه دیگه اشخاص دیگه رو انتخاب کردیم و روزبه روز به اونا علاقه‌مندتر می‌شدیم اما این وسط باز هم شکست خورده بودیم، سعی کردیم درد سختش رو فراموش کنیم…گذر زمان خیلی چیزها رو یادم داد. یادم داد که می‌شه توی قفس هم آزاد بود. می‌شه این اسارت رو دوست داشت، یادم داد که می‌شه خیلی چیزها رو باور داشت و به زندگی جور دیگه نگاه کرد… .

زیبای عرب

85,000 تومان

نویسنده:سهیلا بامیان
نشر: شقایق
توضیحات : اصلا به فکرم نرسیده بود که ممکن است او گوشی را بردارد. پس او به ایران برگشته بود. همان‌طور که قول داده بود می‌خواست تا در مراسم سالگرد دایی شرکت کند. شنیدن صدای او سبب شده بود که اشکهایم آرام آرام جاری شود. دلم می‌خواست ساعت‌ها به شنیدن صدای مهربان و کلام دلنشینش می‌نشستم. خدا می‌دانست که چقدر دلتنگ دیدن او و شنیدن حرف‌های طنزآمیز و شوخش بودم. روزهای بسیاری بود که با خود می‌جنگیدم تا او و یادش را فراموش کنم اما این امر خارج از توان من بود. دلم به سویش پر می‌کشید و آتش حسرتی تند زیر پوستم می‌دوید و همه وجودم را گداخته و تب‌دار می‌کرد…

اژدهای دماوند

تماس بگیرید

نویسنده: معصومه میر ابوطالبی
نشر: آموت
توضیحات:شسته‌ای و از درس ریاضی حسابی خسته و کلافه‌ای. می‌خواهی هر چه زودتر این مزخرفات روی تخته پاک شود تا بروی خانه و بخوابی روی تخت و کتاب بخوانی. ولی کلاس ریاضی جور دیگری تمام می‌شود. تمام شدن مدرسه شروعِ سفری است برای پارسا. سفری پرهیجان در سرزمینی که دور نیست اما ناشناخته است. اژدهایی از قرون پیشین که با دروغ و نیرنگ آدمیان تغذیه می‌شود، از دماوند برمی‌خیزند تا دنیای آدم‌ها را یک‌باره نابود کند. و پسری که کسی انتظارش را ندارد قهرمان این داستان می‌شود و به جنگ اژدها می‌رود.

معصومه میرابوطالبی، در این رمان با پارسا به سفری می‌رود که از تهران آغاز می‌شود و ایران را زیر پا می‌گذارد و پایان داستان در دماوند است.