«لوییس» همیشه وسط حرف دیگران می‌پرد. همه‌ی افکار لوییس برای خودش خیلی مهم‌اند و هر زمان که حرفی برای گفتن دارد، کلمه‌ها و حرف‌هایش توی شکمش مدام غل‌غل می‌کنند و وول می‌خورند. بعد، سُر می‌خورند روی زبانش، درست پشت دندان‌هایش. همان‌موقع او فوران می‌کند (وسط حرف دیگران می‌پرد.) دهان نگو؛ کوه آتشفشان.

وقتی دوستانش وسط حرف لوییس می‌پرند، او یاد می‌گیرد چطور محترمانه صبر کند تا نوبتش شود.

«دهان نگو؛ کوه آتشفشان» با رویکردی همدلانه، به عادت قطع‌کردن سخن دیگران می‌پردازد و با تکنیکی بامزه به کودکان می‌آموزد افکار و سخنان افسارگسیخته‌شان را کنترل کنند.

خواندن این کتاب به پدران و مادران، معلمان و مشاوران کودک پیشنهاد می‌شود، زیرا با شیوه‌ای لذت‌بخش و در‌عین‌حال سرگرم‌کننده، ارزش‌هایی را، چون شنیدن و احترام گزاردن به دیگران هنگام صحبت‌کردن، به کودکان می‌آموزد.

دکتر لائورا جانا (Dr .Laura Jana) ، مربی موسسه غیر انتفاعی ریچ اوت اند رید (Reach Out and Read): سرانجام…کتابی چاپ شد که به آموزش این رفتار کودکان، وسط حرف دیگران پریدن، پرداخت و جوابگوی این مشکل جهانی شد. به ‌نظرم جولیا کوک تجربه‌های تمام سال‌های تدریسش را با بینش عمیق خود ترکیب کرده و آنها را با بیانی آهنگین و تصویر‌های زیبا در این کتاب اختیار خوانندگان قرار داده‌است. (که قطعا رضایت اکثر والدین، آموزگاران، و پرستاران کودک را جلب خواهد کرد).

براندن پسری کلاس‌سومی است که دوست دارد مرکز توجه اطرافیان باشد. دیگران هم گاهی شوخی‌ها، اظهار نظرهای هوشمندانه و واکنش‌های سریع او را دوست دارند؛ البته براندن این‌طور فکر می‌کند. او گمان می‌کند شوخی‌ها و مسخره‌بازی‌هایش باعث می‌شوند دوستانش او را تحسین کنند. اما این بار شوخی بی‌موقع در کلاس و رفتار تکانه‌ای (بدون فکر) او هنگام بازی بسکتبال باعث شد معلمان، والدین و دوستانش به او کمک کنند تا بتواند رفتارهای تکانه‌‌ای خود را مدیریت کند.

براندن یاد می‌گیرد قبل از هر اقدامی، آن را سبک و سنگین کند و مراحل مدیریت فکرهای ناگهانی را انجام دهد.

در این داستان با براندن همراه شوید؛ شاید این مراحل برای شما هم مفید باشد.

کنترل رفتارهای تکانه‌ای، برای کودکان همیشه ساده نیست. «فکرهای ناگهانی» راه‌حل‌های ساده‌ و کاربردی را به روش نمایشی به کودکان می‌آموزد و آنها می‌فهمند که هر عملی (مثبت و منفی) عکس العملی در پی خواهد داشت

سوار ماشینم شدم و درها رو قفل کردم. این منطقه خیلی امن نبود و این ساعت حسابی خلوت و خطرناک می‌شد. راه افتادم؛ حداقل از اوج ترافیک گذشته بود و زودتر به خونه می‌رسیدم.
در دو سال گذشته هیچ‌وقت زودتر از ساعت 7 عصر خونه نبودم و باورم نمی‌شد حالا بعد از دو سال کدنویسی و تلاش شبانه‌روزیم، داشت جواب می‌داد. یه شبکۀ کامل درست کرده بودم که نوسان انرژیِ هرجای شهر رو می‌تونست ردیابی کنه. از نظر خودم شاهکار بود؛ اما فردا باید کارهای دو ماه گذشته‌ام رو به رییسم گزارش می‌دادم. فردا روز مهمی بود و من دستم‌ پر بود. این انرژی‌های مشکوک، بالاخره داشت شناسایی می‌شد!
پشت اولین چراغ قرمز ایستادم.
به‌ ساختمون روبه‌رو نگاه کردم، اون‌جا قبلاً چند بار نوسان انرژی داشتیم.
درست بالای اون قسمت ساختمون…
هنوز نگاهم به نقطۀ مورد نظر نرسیده بود که خشک شدم…
چیزی شبیه به یه خفاش غول‌پیکر از اون نقطه پرید…

این کتاب، کمک به معلمان و کودکان است برای فکر کردن درباره مباحث متعددی که از لحاظ فلسفی جالب است. این مباحث شامل تفکر درباره مسائلی نظیر چگونگی به‌دست آوردن دانش درباره جهان، ماهیت ذهن، مفهوم آزادی، منشا حقوق، مرزهای افسانه‌ها، تفاوت نمود و واقعیت، و یافتن نظم در طبیعت می‌باشد. آنچه نام بردیم تنها چند نمونمه از مباحثی است که شما با آنها مواجه خواهید شد.

وقتی داشتیم در حیاط اصطبل بازی می کردیم آن پایین، زیر درخت های نقره فام بید صدای شرشر غم انگیز نهری را می شنیدیم که دیده نمی شد. خانه مان میان پرچین بود و به نظر می رسید پشت درختان بزرگ شاه بلوط گم شده است. چون مادرم به استانبول رفته بود، من و برادرم حسن که یک سال از من کوچکتر بود، اصلا از کنار «داداروح» دور نمی شدیم. داداروح مردی سالخورده و میرآخور پدرم بود. صبح که می شد اول وقت به طرف اصطبل می دویدیم. چیزی که بیش از اندازه دوستش داشتیم، اسب ها بودند.

داستان در مورد فورد،‌ پسر دوازده‌ساله‌ای‌ست که وقتی همراه پدرش بیرون رفته بود، طی حادثه‌ای عجیب و مرموز، موجودی از زیر زمین ظاهر می‌شود و پدرش را جلوی چشم‌هایش با خود به دنیای زیر زمین می‌برد. مدتی بعد با پیشنهادی مواجه می‌شود که برای گرفتن انتقام پدرش، به مدرسه‌ی جادویی اوپنهایمر برود و فنون جادویی را فرا بگیرد. اما همه‌چیز به آن سادگی‌هایی که فکر می‌کرد پیش نمی‌رود چون تقریباً تمام کسانی که در مدرسه هستند، به دلایلی نمی‌خواهند فورد موفق شود، دلایلی که به مرگ پدرش هم نامربوط نیست. اگر او نتواند پرده از رمز و راز این مدرسه بردارد، به‌زودی اتفاقات بزرگ‌تری در پیش خواهد بود. آیا او می‌تواند چیزهایی که بقیه از او پنهان می‌کنند را قبل از اینکه دیر بشود یاد بگیرد؟

در آغاز جهان تاریک بود؛ هفت ریش‌سفید که می‌دانستند مردم این‌طور زنده نمی‌مانند، قلب خود را به‌شکل ستاره به آسمان فرستادند تا جهان روشن شود و بدی‌ها دور بمانند. اما موجوداتی که از تاریکی بودند،‌ در کوه‌های راداماک پنهان شدند تا در فرصتی مناسب ستاره‌هایی که زمین می‌افتند را برای همیشه خاموش کنند و تاریکی را بر جهان مسلط کنند. کایرو و پدرش باهم زندگی می‌کنند و پدر کایرو ستاره‌بان است و در برج دیده‌بانی از ستاره‌ها مراقبت می‌کند. اما مدتی‌ست که ستاره‌ها به زمین می‌افتند و پدر کایرو هم ناپدید شده. در دنیایی که نور ستاره‌ها تنها چیزی‌ست که دنیا را از تهدید موجودات تاریکی در امان نگاه می‌دارد، حالا دیگر وظیفه‌ی کایرو است که همراه با دوستش قبل از آنکه تمام ستاره‌ها بر زمین بیفتند، جهان را از تاریکی نجات دهند.

در مجموعه‌ی جودی و دوستان هر بار یکی از دوستان جودی قهرمان داستان می‌شود و ماجرای جالبی می‌آفریند. این مجموعه برای کودکانی که تازه کتاب‌خوان شده‌اند جذاب و خواندنی است.

این کتاب دومین جلد از مجموعه‌ی جودی دمدمی و دوستان است.

رامونای شجاعِ شجاع را بورلی کلی‌یری  نوشته است.

او کتاب‌های زیادی با نگرش روان‌شناختی به مشکلات بچه‌ها نوشته است که بسیاری از آن‌ها جایزه گرفته‌اند.

برخی از آثار او مانند «آقای هنشاو عزیز»، «رامونا و پدرش» و «رامونای هشت ساله» در ایران با استقبال خوبی روبه رو شده‌اند.

طنین ماجرا‌های رامونا مثل زنگ تفریح واقعی است.