نمایش 163–171 از 418 نتیجه

نمایش 40 60 80

رایکا

44,500 تومان

نویسنده:فهیمه سلیمانی
نشر: شقایق
توضیحات:رایکا عنوان کتابی است از فهیمه سلیمانی که توسط انتشارات شقایق در سال 1394به چاپ رسیده است. موضوع اصلی این کتاب داستان های فارسی است. نیز در بازار کتاب موجود می‎باشد. از فهیمه سلیمانی، کتاب‌های دوشیزه(شقایق)، دیوار شیشه ای(شقایق)، قصر یخی(شقایق)، نیز در بازار کتاب موجود می‎باشد.

نفرین جسد

56,000 تومان

نویسنده:دلارا دشت بهشت
نشر: شقایق
توضیحات: جلوی درخت نشست و شروع کرد با دست به کندن زمین.
با وحشت نگاهم رو اطراف می چرخوندم، به نظرم هر لحظه امکان داشت یه وسیله ای یا یه شخصی یا هرچیزی باعث دور کردن ما از اون درخت بشه، اما او همچنان با دست مشت مشت خاک برمی داشت.
شنیدم… زمزمه ها… جیغ ها…
-کافیه، من می ترسم.
بدون اینکه به من نگاه کنه گفت:
-بذار ببینم این تو چی هست که ماجرا تموم بشه بره پی کارش.
دیدم… سایه ها… نگاه ها….
بغض کردم و با اینکه نمی خواستم اما چشم هام و گوش هام دنبالشون کشیده می شد، با سرعت و سردرگم می دویدند. بعضی ها به صورت سایه و بعضی ها واضح تر، حتی نگاه بعضی ها رو هم می دیدم. اما هیچ کس نزدیکمون نمی شد.
-مهناز جان چقدر باید بکنم؟

چشم‌های بارانی

50,000 تومان

نویسنده:فهیمه سلیمانی
نشر: شقایق
توضیحات: پونه بلند شد و به پشت پنجره رفت. آفتاب کاملا از آسمان رخت بر بسته بود و آسمان مملو از ابرهای تیره شده بود و با این‌که وسط روز بود به عصر بیش‌تر شبیه بود. نم‌نم باران شروع به بارش کرده بود و موج‌های سهمگین دریا با شدت خود را به ساحل می‌کوبیدند. زمان هنوز روی تکه سنگ بزرگی که کمی جلوتر از ساحل در میان آب‌های دریا قرار داشت نسشته بود و موهای بندش در زیر نم‌نم باران خیس و مرطوب شده بود. پونه هرچه تلاش کرد و طاقت مقاومت نداشت هزاران چهره در ذهنش به وجود آمده بود…

آخرین پناه

36,500 تومان

نویسنده:مریم معجونی
نشر: شقایق
توضیحات: آن‌قدر زیبا سخن می‌گفت، که مرا در این لحظات کوتاه شیفته خود ساخته بود، دوست داشتم زودتر او باب سخن را می‌گشود و مرا از دنیای پر رمز و راز خود آگاه می‌ساخت و برایم از سرنوشتش سخن می‌گفت، با خود می‌اندیشیدم اگر او را در جایی دیگر مثلا در خیابان و یا مجلسی می‌دیدم هیچگاه به مغزم خطور نمی‌کرد که در پس این چهره زیبا و آرام دلی پر درد و روحی رنج کشیده داشته باشد.

بازیچه نقدیر

تماس بگیرید

نویسنده:مریم دالائی
نشر: شقایق
توضیحات: دیگر از نسیم نمی‌خواهم به باغ خاطرات یاد مرا بیاورد. دیگر هیچ‌گاه با ترنم صدای باران بهار. به یاد صدای تو اشک نخواهم ریخت. بگذار سینه‌ام کویری سوزان و خشم مبدل شود تا هیچ جوانه‌ای از عشق. در آن شکوفه نزند. آه ای ماهیان سواره بر موج مرا هم با خود به عمق دریاها ببرید که از ساحل بیزام. بگذارید در میان یک صدف تن غم‌آلوده‌ام را پنهان سازم. می‌خواهم برای همیشه پنهان شوم تا اندیشه‌ام از سرها بیرون رود. می‌خواهم غرق و نیست شوم تا اندیشه‌ام از سرها بیرون رود. می‌خواهم غرق و نیست شوم. تا نامحرمان عشق مرا از خاطرشان بزدایند. دیگر هیچ احساسی جز احساس پوچی در خود سراغ ندارم نه خشمی، نه رحمی، نه غمی و نه عشقی. فقط بی‌تاب گریزم. می‌خواهم تکیه بر بازوی ابر، از این‌جا بگریزم و خاطرات گذشته را به دست باد بسپارم.

نبض عاشقی

32,500 تومان

نویسنده:الناز محمدی
نشر: شقایق
توضیحات: مدت‌ها بود که با گذر هر ساعت و دقیقه، غم تازه‌تری را می‌شناخت. زخم دوری از او؛ روز به روز کاری‌تر می‌شد اما مرهمی نداشت. گذر این روزمرگی‌ها خیلی نفس‌گیر شدیه بود. روزها عذاب‌آورتر از قبل سپری می‌کرد اما چاره‌ای جز کور شدن و ندیدن نداشت. دست روی سینه گذاشت. قلبش می‌تپید.هنوز برای او می‌تپید. خاطره‌ای دور در ذهنش پر رنگ شد. چشم‌هایش رابست. خاطره‌ها جان گرفت

رهایم‌ کن

115,000 تومان

نویسنده:الناز محمدی
نشر: شقایق
توضیحات:از پس قاب شیشه‌ای لرزان چشم‌هایش به دنبال آخرین، قطرات سرگردان و معلق در هوا که تن سرد پنجره را نوازش می‌کرد. آخرین و تلخ‌ترین خاطره برایش تداعی می‌شد. بغضی چون کوه، بر سینه‌اش سنگینی می‌کرد که هیچ دست نیرومندی قادر به شکست آن نبود. شاید می‌خواست تا ابد در سینه‌اش محفوظ بماند و بهانه‌ای برای فراموش نکردن بازی تلخ زمانه شود… با فشاری آرام که به شانه‌اش آمد نگاهش به عقب برگشت

آسمان من نگاه تو

45,000 تومان

نویسنده:سحر ممبنی
نشر: شقایق
توضیحات:اشکهایم یکی پس از دیگری روی گونه سر خورد. می‌خواستم حرف بزنم اما صدایم در گلو می‌شکست و به هق‌هق تلخ تبدیل می‌شد. با خودم فکر کردم، «دیوونه چرا یادت می‌ره زندگیت یه زندگی عادی نیست؟ اون عاشقت نیست و از خداشه صدات یه پرده بالا بره…احمق! چرا فکر می‌کنی اونم مثل تو عاشقانه این زندگی رو چسبیده؟

می‌میرم با تو نفس می‌گیرم

46,500 تومان

نویسنده: سحر ممبنی
نشر: شقایق
توضیحات:فقط یه جمله بگم…دوستت دارم به اندازه ستاره‌ها. نه، ستاره‌ها صبح می‌روند، به اندازه چیزی که هیچ‌وقت نمی‌ره، یه چیزی که همیشه هست، چیزی مثل نفس که جونم به وجودش بنده، آری به اندازه نفس که اگه بره منم میرم، مثل نفس برام عزیزی و اگه بری، می‌میرم. فرقی نمی‌کنه چه‌جوری، فقط تو زندگیم بمون. اشتباه گفتم زندگی من بی‌ارزش‌تر از این حرف‌هاست ، فقط اجازه بده، یه قسمت کوچیک از زندگیت مال من باشه…