نمایش 370–378 از 418 نتیجه

نمایش 40 60 80

استخوان

تماس بگیرید

نویسنده:علی اکبر حیدری
نشر: چشمه
توضیحات: رمان استخوان سومین کتاب و دومین رمان علی اکبر حیدری (۱۳۵۷) است. او قبل این رمان مجموعه داستان بوی قیر داغ و رمان تپه ی خرگوش را منتشر کرده که هر دو با اقبال مخاطبان و منتقدان روبرو شده اند. حیدری که سال هاست به نوشتن داستان و فیلم نامه مشغول است، در تازه ترین رمانش اثری با ریتم تند تدارک دیده. داستان مردی جوان که به دلایلی به شهری مرزی آمده و در خانه ی نزدیکانش پنهان شده تا در فرصتی مناسب فرار کند، اما طی اتفاقی می فهمد چه هراسی در زیرزمین خانه در حال رقم خوردن است… این رمان را می توان یک تریلر تمام عیار به حساب آورد، اثری با گره گشایی های مداوم و قرار دادن خواننده مقابل واقعیت هایی که حتی به ذهنش هم نمی رسد. قهرمان که از مرکز گریخته، ناگهان خود را مواجه می بیند با مکانی که انگار از هر جایی ناامن تر است و جان های بسیاری آن جا پرسه می زنند. رمان استخوان اثری است که در آن هراس، تنهایی و البته کشف خشونت حضور پررنگ دارد؛ داستانی از یک راز، رازی که بوی خون می دهد و سال هاست در جایی مدفون مانده است.

بیرون در

25,000 تومان

نویسنده: محمود دولت آبادی
نشر: چشمه
توضیحات: بیرون در تازه‌ترین اثر داستانی محمود دولت‌آبادی است‌. عرضه‌ی نخست این اثر همزمان با آغاز نمایشگاه کتاب خواهد بود.
در بخشی از این رمان می‌خوانیم:
اما چه مدتی از زمان لازم است تا متوجه بشوی سرانجام نشانه‌ای از حیات در خلوت مکان جاری خواهد شد یا نخواهد شد؟ چنین لحظاتی زمان نمی‌ایستد، کند می‌شود. شاید به طول سالیان باشد، چه می‌دانی! شاید به همان میزان زمان می‌برد تا لنگه‌ی در ساختمان گشوده شود و آن یکی لنگه‌اش هم – و سپس انسانی به ریخت تنه‌ی پیرشده‌ی یک درخت گلابی، خشکیده و ساکت از ورودی بیرون بیاید با یک تکه آهنمیلگرد زنگ‌زده به جای عصا و یک روز تمام طول بکشد تا همان سه-چهار قدم را بردارد و بیاید روی یکی از آن مبل‌ها به دشواری نشسته شود، تکه‌میلگرد را تکیه بدهد به دیوار، کف دستش را بکشد روی پیشانی و پایین بیاورد، بعد از آن دست را سایبان چشم‌ها کند مگر بتواند به جایی نگاه بیندازد، انگار به سرابی در دوردست‌ها.

به هادس خوش آمدید

74,000 تومان

نویسنده: بلقیس سلیمانی
نشر: چشمه
توضیحات: این رمان روایت زنی ست به نام «رودابه» که ناخواسته در میانه ی تحولات انقلاب و خشونت جنگ گرفتار می شود. خانواده ی او به دلیل پایگاه طبقاتی خاص انکار می شود. ارزش های جمعی، ارزش های خانوادگی او را واپس می زند. رودابه لحظه به لحظه به سوی ویرانی رانده می شود. او در زیر چرخ های تانک جنگ و تاریخ لِه می شود. «بلقیس سلیمانی» راوی تقدیر ناگزیر نسلی است که در میانه ی تحولات اجتماعی و تاریخی به دنیا می آید و کمتر فرصت زندگی کردن می یابد.

رودابه ناخواسته در میانه ی تحولات انقلاب و خشونت جنگ گرفتار می شود. خانواده ی او به دلیل پایگاه طبقاتی خاص انکار می شود. ارزش های جمعی، ارزش های خانوادگی او را واپس می زند. گذشته زیبا، حال ویرانگر و آینده تاریک است.

رودابه لحظه به لحظه به سوی ویرانی رانده می شود و عشق های او یکی بعد از دیگری محو می شوند. او در جست وجوی راه نجاتی برای خود و خانواده اش تصمیمات عجولانه ای می گیرد، اما راه به جایی نمی برد. راه ها بسته است. سنگ ها را بسته و سگ ها را رها کرده اند. رودابه همان قدر در تهران مورد هجوم قرار می گیرد که در مناطق جنگی.

جنگ نامهربان و ویرانگر است. رودابه در زیر چرخ های تانک جنگ و تاریخ لِه می شود. این تقدیر ناگزیر نسلی است که در میانه ی تحولات اجتماعی و تاریخی به دنیا می آید و کمتر فرصت زندگی کردن می یابد.

فضای خانه با آمدورفت آدم ها عوض می شد. وقتی روح ننه بیگم در خانه پرسه می زد و رودابه او را حاضر و ناظر می دید، جو خانه آرام و آن طور که رودابه درک می کرد سرشار از گذشته می شد، طوری که رودابه همان پروپیمانی، همان سکون قدیمی، همان شکوه درونی و باستانی را دوباره حس می کرد. انگار همه ی این ها را ننه بیگم با خودش برده و دوباره آورده بود و از همه مهم تر تقدیر و همزمان با آن تسلیم چنان بال وپرش را بر خانه ی لطفعلی خان می گستراند که انگار همه در یک لازمانی بهشت وار می زیستند. رودابه در روزهایی که برای ننه بیگم قرآن می خواند و هنوز خانم پروین نیامده بود، در یک جنت پیشادنیایی سیر می کرد. با ورود خانم پروین دوباره پا به این جهان گذاشته بود و جهان با ماهیتی تازه بر او ظهور کرده بود. انگار در یک لحظه دنیای ننه بیگم ناپدید شده بود و دنیای خانم پروین جانشین آن شده بود. در این دنیا همه چیز سبک و خالی از وقار بود. هیچ چیز و هیچ کس ماهیت ثابت و قابل درکی نداشت، و اشیا و آدم ها متناسب با نقش شان عوض می شدند.

بزرگراه بزرگ

تماس بگیرید

نویسنده: یوریک کریم مسیحی
نشر: بیدگل
توضیحات:
انتشارات بیدگل منتشر کرد: این کتاب سومین مجموعه ی داستان این نویسنده است که به گفته او، هر کدام از این داستان ها فضای خاص خودش را دارد و جهانی دیگر را می سازد …هنوز خیلی به پل مانده بود که در ماشین باز شد و چیزی ازش بیرون افتاد. سواری رفته بود و چیزی که ازش بیرون افتاده بود هنوز داشت غلت می خورد. رامین رسیده بود بالای سر دخترک، دختر قدبلند مدرسه ای. هوا کم کم داشت روشن می شد و از فاصله ای یک قدمی به وضوح داشت دختر بی حرکت را می دید. دخترک دمر افتاده بود کنار جوی آب، دراز به دراز. هیکلش توی خیابان بود و سرش توی جوی پرآب. کفش پاش نبود. یک پاش جوراب قرمز ساق کوتاه داشت و پای دیگرش لخت بود…

رز سیاه

30,000 تومان

نویسنده: نسرین قدیری( کافی )
نشر: البرز
توضیحات: کتاب رمانی‌ست پرکشش که ماجرای هیبا، یکی از قربانیان رسم ختنه دختران در سودان را روایت می‌کند.

جنبه‌های تلخ رسوم بدوی و پیامد‌های آن‌‌، در کنار روایت درگیرکننده و جذاب کتاب توسط نسرین قدیری به بهترین شکل پرداخت شده.

در قسمتی از کتاب می‌خوانید :

«او شش ساله بود و هیبا نام داشت.

سومین فرزند خانواده به شمار مى آمد.

تنها چیزى که باعث قوت قلب او مى شد،این بود که او در این ماجراى دردناک تنها نبود.

پانزده دختربچه دیگر که همگى،با یکى دو سال اختلاف،سن و سال او را داشتند،قربانى شده بودند.

قربانى یکى از رسومى که سال هاى طولانى و متمادى گرییان زنان آن دیار را گرفته بود و رها نمى کرد.

هیباى شش ساله، همراه با چهارده دختر دیگر را،مطابق آیین کهن و قدیمى سودان،ختنه کرده بودند…»

«مادر کمال مدام به آنان سر می‌زد و بی‌محابا می‌پرسید: «پسرم چطوره؟ خوب رشد کرده؟ تکون می‌خوره؟»

و این پرسش‌های او، به سان ماری در قلب هیبا فرو می‌رفت.

همه لباس‌هایی که برای نوزاد فراهم کردند، پسرانه بود. مادر هیبا در ظاهر می‌خندید، اما خدا می‌داند که در قلبش چه می‌گذشت.

مادر کمال، از عادت‌های غذایی و چگونگی ویار هیبا، حدس زده بود بچه پسر است و این دلگرمی بزرگی برای هیبا و مادرش بود.

کمال می‌خندید، درحالی‌که چشم در چشم هیبا می‌دوخت، می‌گفت: «ببینم می‌تونی یک پسر صحیح و سالم و قوی به من بدی یا…»

سپس اضافه می‌کرد: «حتما، حتما، می‌تونی، می‌تونی.»

هیبا به ظاهر می‌خندید و بغضش را فرو می‌داد.»
قیمت:۳۰۰۰۰ ت

هیچ وقت نامزد نبودیم

145,000 تومان

نویسنده: رضا استادی
نشر: البرز
توضیحات: کتاب هیچ وقت نامزد نبودیم اثر رضا استادی می باشد. در بخشی از رمان می خوانیم: «همه آدم‌ها روزی به دنیا می‌آیند و روزی می‌میرند. بعضی آرام و بی‌دردسر زندگی می‌کنند؛ طوری که شاید خودشان هم گاهی حوصله‌شان، از دست زندگی‌شان سر برود. در زندگی بعضی دیگر هم، هر روز حادثه و اتفاقی تازه رخ می‌دهد.

امروز که به گذشته‌ها فکر می‌کنم، باورم نمی‌شود همه سختی‌ها و مشکلاتی را که تنها چندتایش می‌توانست آدم را از پا بیندازد، تحمل کرده‌ام. و حالا که می‌خواهم داستان زندگی‌ام را بنویسم، نمی‌دانم از کجا باید شروع کنم. از روز به دنیا آمدنم که مادرم سر زا رفت؟ یا از روزی که با «مسعود» آشنا شدم و با هم ازدواج کردیم؟ یا از نخستین باری که «نصرت» را در راه‌پله‌های اداره روزنامه دیدم…؟» لازم به ذکر می باشد، کتاب حاضر از انتشارات البرز بوده و در اختیار مخاطببن قرار می گیرد.

انسان ذهن است و دیگر هیچ

230,000 تومان

نویسنده:دکتر پیمان آزاد
نشر: البرز
توضیحات: زمانه ما، زمانه عقلانیت انتقادی و تحولی و استفاده از تجربه گرایی و مشاهده ناب است. حواله به آینده دیگر ممکن نیست. بیرون از عالم تجربه هرچه هست، در زندگی فانکشال ما آنچنان تأثیری ندارد. مفت باختن در جهان امروز، یعنی ورشکستگی دایم و هیچکس به استقبال ورشکستگی نمی رود و نباید برود؛ مگر اینکه ذهن او را خواب کرده باشند که این کتاب، کتاب بیداری و هشیاری است.

مردان قلعه یوسف

تماس بگیرید

نویسنده:نویسنده: ابوالقاسم پزشکی
نشر:البرز
توضیحات:
آسمان در تابش خورشید رنگ آبی خود را به قرمز بدل می ساخت و در زمین، تا چشم کار می کرد، شن بود و بازتاب نور و حرارت خورشید و جدال زمین آفتاب. گرمای خورشید هرچه را در زمین یافت می شد می سوزاند و گیاه یارای سربلند کردن از درون شنهای سوزان را نداشت. دانه ها در نطفه بی حاصل مانده بودند، چون تابش آفتاب همه را عقیم کرده بود وشاید برهوت می ساخت دست دراز کند و به خورشید نزدیک شود و انتقام بی حاصل ماندن خود را از بگیرد. یوسف مغرورانه بادی در غبغب انداخت و برخاست و بیرون رفت و به آسمان نگاه کرد…

کاروانی در راه سفر، در برهوتی اسیر گشته و راه خروج بر آن بسته شد. وقتی مبارزه برای جست‌وجوی راه‌های خروج از این اسارت اجباری به شکست منتهی شد، مردم پذیرفتند که باید ماندگار شوند و برای خود مقررات و سرپرست انتخاب کنند. علی قلی بعد از مرگ پدرش توانست، شصت سال حاکم باشد و جان و مال و ناموس همه را در اختیار بگیرد. او از همسر آخرش فرزندی به نام یوسف داشت که او را بیش‌تر از فرزندان دیگر علاقمند بود.

اما از همسر یوسف «شهربانو» و فرزندان او احساس ناامنی و نگرانی می‌کرد. زیرا شایعه شده بود شهربانو، بی‌مهابا از شهر حرف می‌زند و چون مردم آن‌جا و همچنین علی‌قلی این افکار را بلند پروازانه و کفرآمیز می‌دانستند شهربانو و فرزندانش را منزوی کرده بودند. در طی حوادثی یوسف نیز خواستار رفتن به شهر می‌شود و علی‌قلی که خود سرسختانه از رفتن مردم به شهر جلوگیری می‌کند از در مخالفت با او برمی‌آید،‌اما این تصمیم و اصرار یوسف و خانواده‌اش برای رفتن به شهر، آغازگر تحولی عظیم در این برهوت می‌شود که در این کتاب به تصویر کشیده شده است.
توضیحات:
آسمان در تابش خورشید رنگ آبی خود را به قرمز بدل می ساخت و در زمین، تا چشم کار می کرد، شن بود و بازتاب نور و حرارت خورشید و جدال زمین آفتاب. گرمای خورشید هرچه را در زمین یافت می شد می سوزاند و گیاه یارای سربلند کردن از درون شنهای سوزان را نداشت. دانه ها در نطفه بی حاصل مانده بودند، چون تابش آفتاب همه را عقیم کرده بود وشاید برهوت می ساخت دست دراز کند و به خورشید نزدیک شود و انتقام بی حاصل ماندن خود را از بگیرد. یوسف مغرورانه بادی در غبغب انداخت و برخاست و بیرون رفت و به آسمان نگاه کرد…

کاروانی در راه سفر، در برهوتی اسیر گشته و راه خروج بر آن بسته شد. وقتی مبارزه برای جست‌وجوی راه‌های خروج از این اسارت اجباری به شکست منتهی شد، مردم پذیرفتند که باید ماندگار شوند و برای خود مقررات و سرپرست انتخاب کنند. علی قلی بعد از مرگ پدرش توانست، شصت سال حاکم باشد و جان و مال و ناموس همه را در اختیار بگیرد. او از همسر آخرش فرزندی به نام یوسف داشت که او را بیش‌تر از فرزندان دیگر علاقمند بود.

اما از همسر یوسف «شهربانو» و فرزندان او احساس ناامنی و نگرانی می‌کرد. زیرا شایعه شده بود شهربانو، بی‌مهابا از شهر حرف می‌زند و چون مردم آن‌جا و همچنین علی‌قلی این افکار را بلند پروازانه و کفرآمیز می‌دانستند شهربانو و فرزندانش را منزوی کرده بودند. در طی حوادثی یوسف نیز خواستار رفتن به شهر می‌شود و علی‌قلی که خود سرسختانه از رفتن مردم به شهر جلوگیری می‌کند از در مخالفت با او برمی‌آید،‌اما این تصمیم و اصرار یوسف و خانواده‌اش برای رفتن به شهر، آغازگر تحولی عظیم در این برهوت می‌شود که در این کتاب به تصویر کشیده شده است.

نایب قهرمان

10,000 تومان

نویسنده: فرهاد خاکیان دهکردی
نشر: نگاه
توضیحات: این مجموعه داستان هیچ ربطی به ورزش ندارد، اما تمام داستان‌ها به نوعی در ستایش نایب‌قهرمانی هستند. نایب‌قهرمانی یک وضعیت است. هر روز تازه فرصتی است، برای از نو جنگیدن تا مگر در شعله‌های همین جنگ ابدی بشود از زندگی کامی گرفت، کامی اندک، کامی نه از جنس قهرمان بودن.
ما همگی نایب‌قهرمانان زندگی خودمان هستیم. با خودمان جنگیدیم و شکست خوردیم… از پا اما نمی‌توان نشست که قهرمان بودن، همان مراسم تدفین است. تمام شدن است. انتهای عطش است و آغاز این سوال که: 《خب؟ حالا باید چه کار کنیم؟》قهرمان شدن همان کاسه‌ی چه کنم به دست گرفتن است و شهوت حریصانه برای حفظ داشته‌های حقیرانه.
نایب‌قهرمان بودن، کام گرفتن از ناکامی است. در آستانه ایستادن و من به چشم خویش دیدم که جانم می‌رود؛ است. دست روی دست گذاشتن نیست که دست از همه چیز، حتی دست از افتخار هم شستن است…
هیچ کس در هیچ کجا عرق تن هیچ نایب‌قهرمانی را خشک نخواهد کرد. عرق تن او در تماشای خشک کردن عرق تن قهرمان خشک می‌شود.
آری! نایب‌قهرمانی یک وضعیت است؛ وضعیت انسان امروز، وضعیت تک تک ما…