نمایش 325–333 از 747 نتیجه

نمایش 40 60 80

گوش ماهی

290,000 تومان

نویسنده: مدیا خجسته
نشر:شقایق
توضیحات:من حکایت خاصی ندارم . نه میدونم کی ام و نه می دونم متعلق به کجام .تنها چیزی که از خودم میدونم اینکه یه طوفان بزرگ تو زندگیم شد.یه سیاهی عمیق…بعد مثل ماهی از آب بیرون آمدم . چشمام و وا کردم و دیدم اینجام. همین!نگاهش میکنم. انقدر عمیق به دریا زل زده که از تصور دردی که می کشه قلبم به درد میاد. لبخند تلخی میزنم:
ماهی نه،گوشماهی،!شبیه یه گوشماهی بزرگی،حس میکنم یه دنیای بزرگ و پر سرو صدا داخلته.اگه بشه گوش کرد بهش،خیلی حرفا برای گفتن داره. اما بیرونت انقدر آرومه که همه رو به اشتباه می اندازه!

رامش

105,000 تومان

نویسنده: زهرا قاسم زاده
نشر:شقایق
توضیحات: می خندید روزی!
اما حرفش هم نمی آید حالا!
نامردی که شاخ و دم ندارد! قسم می خورد و زخم پشت زخم می زند. حتی اگر مرد باشد و تنها!
و حالا گرگ تر از همیشه باز می گردد!

توبه گرگ

95,000 تومان

نویسنده: پگاه مرادی
نشر: شقایق
توضیحات:شتاب‌زده خود را به کنار ساحل رساند. عصبی و هراسان به‌سوی دریا رفت، موج‌های خروشان با شتاب مچ پاهایش را در بر گرفتند، دست‌هایش لرزش خفیف داشتند اما مگر در برابر لرز از دست دادن لیلی‌اش، مهم بود؟
دریای بیکران وسعتش به بزرگی قلب لیلی‌اش بود. آخ لیلی لیلی جانش کجا بود؟ تپش‌های قلبش دوتا یکی می‌زد… فقط خدا می‌توانست رحمی به دل عاشقش کند. چنگی به موهایش زد نعره‌ی لیلی لیلی گفتن‌هایش، گوش فلک را هم کر می‌کرد. چه برسد به مردهایی که کنارش ایستاده و چند نفر به دل دریا هجوم برده بودند. آب از سر و صورتش چکه کرد. با دیدن قایق واژگون، رعشه‌ای بی‌امان به جانش افتاد. ای کاش لیلی تنها به دل دریا نمی‌رفت. ای کاش نمی‌گذاشتند او به کنار ساحل برود.
امیدش را از دست نداد این‌بار نعره بلندتری کشید:
-لیلی… لیلی…
چند قطره اشک از گوشه‌ی چشمش چکید. اشک‌هایش درد داشت. به خدا که درد داشت؛ مگر می‌توانست از این ثانیه به بعد نفس بکشد؟ به ولله که حرام است حرام! باید لیلی اش را از موج‌های دریا پس می‌گرفت. بدون لیلی نمی‌توانست حتی نفس بکشد. سرش را رو به آسمان بلند کرد و از ته دل فریاد کشید:
-خدا… خدا… خدایا کمکم کن…

نفس آخر

310,000 تومان

نویسنده:اکرم حسین زاده
نشر: شقایق
توضیحات:ندارد

سمفونی

165,000 تومان

نویسنده:عادله حسینی
نشر: شقایق
توضیحات:
اونی که من بهش فکر می کنم حتی بهم فکر نمی کنه.
لبخند می زنم از ته دل و دوستانه می گویم:
طرف بی سلیقه ست. خودتو ناراحت نکن.

پریشانی ماه

62,000 تومان

نویسنده: م.راهپیما
نشر:شقایق
توضیحات:
من بودم، همیشه بودم اما تو منو نمی‌دیدی. اولش به عنوان یه دختر شکست‌خورده یا یه هم‌خون دوستت داشتم. شاید ترحم‌وار. اما بعد دیدم درگیرت شدم. درگیر نگاهت، کلامت و آرامشت. تو طوفان‌زده‌ای بودی که به من آرامش دادی. بعد یهو دیدم تا می‌بینمت قلبم تند می‌زنه. دیگه بازیچه نمی‌خواستم. تو رو می‌خواستم. تو ماه پریشون من بودی…

شصت، پانصد و ده

تماس بگیرید

نویسنده:فریبرز محسنی پور
نشر: شقایق
توضیحات:ندارد

سهم‌ من از عاشقانه‌هایت

225,000 تومان

نویسنده:مائده فلاح
نشر: شقایق
توضیحات:دلش یادآوری تموم اون مکلمه ی لعنتی را می خواست.
چشم هاش رو بست. اون روز اصلا براش مهم نبود چی می گه. فقط می خواست دست به سرش کنه. تمرکز کرد و سعی داشت بیاد بیاره چی گفته؟

مائده فلاح نویسنده رمان های فارسی است و از آثار وی استقبال زیادی به عمل آمده است.

آبنوس

تماس بگیرید

نویسنده: بهاره غفرانی
نشر: شقایق
توضیحات: کتاب آبنوس نوشته ی بهاره غفرانی، رمانی خواندنی و جذاب، که توسط نشر شقایق بهترین انتشارات در زمینه رمان های ایرانی که دارای رمان های بسیار زیبا و پر فروش می باشد، به چاپ رسیده است. گزیده ای از کتاب آبنوس: می آیم جانانم؛ می آیم تو چطور؟ آنجا منتظر ایستاده ای؟! می توانی باز هم دل به دلم بدهی؟ می توانی دلیل زندگی من؟! می رسم به کوچه باریک و معروف. می رسم و عجیب نیست که در این ساعت روز پرنده هم پر نمی زند. من و او قول و قرار گذاشته بودیم. چرا نیامدی؟ چرا زندگی ام را بی دلیل و عبث کردی؟! نا امیدانه قدم در کوچه گذاشته و دستی به صورت خیسم می کشم. نیامدی، نیامدی عزیز دل آبنوس! حالا من جواب این دل که خود را به در و دیوار قفسه ی سینه ام می کوبد، چه بدهم؟ گام بر می دارم و اشک امانم را بریده است. نه دیگر می توانم سنگین و با وقار رفتار کنم، نه دیگر آن آبنوس سابقم؛ همه ی خودم را در قمار عشق باختم و باز هم مشتاق اویم. تا انتهای کوچه چند قدم بیشتر فاصله ندارم. این کوچه، کوچه ی قهر و آشتی. نه قهر کرده ایم و نه آمد که آشتی کنیم، آه دو قدم مانده به قعر جهنم… بیا! آبنوس!… خیال است و وهم؟! نه، خیال نیست. صدا، صدای خودش بود. سر نمی چرخانم همه ی وجودم را به سمت و سوی او می گردانم. چشمانم گشاد نمی شود. او باید زودتر از این ها می آمد…