در حال نمایش 4 نتیجه

نمایش 40 60 80

ماجرای ناپدید شدن ونکاراکول

تماس بگیرید

نویسنده: گیوم موسو
مترجم: آریا نوری
نشر: البرز
توضیحات: گیوم موسو در کتاب ماجرای ناپدیدشدن ونکاراکول به خوبی توانسته است یک تریلر نفس‌گیر و جنایی را خلق کند که تا آخرین لحظه خواننده خود را میخکوب نگه دارد.

دربارۀ کتاب ماجرای ناپدیدشدن ونکاراکول :

زمستان ۱۹۹۲

ونکا راکول دختری نوزده‌ساله، جذاب و بی‌نهایت زیبا، در دبیرستان سن‌اگزوپری تحصیل می‌کند.

او در یک شب سرد زمستانی، درحالی‌که پرنده در خوابگاهشان پر نمی‌زد، همراه الکسیس کلمان، معلم جوان فلسفه، از خوابگاه گریخت. چندوقتی می‌شد که ایشان باهم رابطه‌ای مخفیانه برقرار کرده بودند. ونکا هم برای تحقق بخشیدن به عشق خود، از خوابگاه گریخت.

دیگر هیچ‌کس او را ندید…

بهار ۲۰۱۷

فانی، توما و ماکسیم که در دوران دبیرستان، دوستانی بسیار صمیمی و نیز بهترین دوستان ونکا بوده‌اند، خیلی‌وقت است که دیگر از هم خبری ندارند. ایشان، در جریان مراسمی که دانش‌آموزان سابق مدرسه را گرد هم آورده، یکدیگر را ملاقات می‌کنند.

بیست‌وپنج سال پیش‌تر، در شرایطی وحشتناک، آنها مرتکب قتل شده‌اند و جسد را در دیوار سالن ژیمناستیک مدرسه دفن کرده‌اند.

سالنی که حالا قرار است خراب شده و به بنایی جدید تبدیل شود.

حالا دیگر همه‌چیز دست‌به‌دست هم داده تا حقیقت برملا شود.

حقیقتی تلخ و بسیار دردناک که زندگی خیلی‌ها را از بین خواهد برد..

قسمتی از کتاب :

سرانجام، پس‌از آنکه کمی با خودم کلنجار رفتم، شماره را گرفتم. او هم وقتی گوشی را برداشت، تقریباً بلافاصله گفت:
«توما مقاله رو خوندی؟ »
«دقیقاً به همین خاطره که دارم بهت زنگ می‌زنم. »
«معنی‌ش رو درک می‌کنی؟ »
صدایش رگه‌هایی آشنا در خود داشت، ولی نه مثل گذشته. صدای او حالا به‌واسطۀ شرایط، ترس و اضطراب، تغییر کرده بود.
بله مقاله را خوانده بودم و به‌خوبی می‌دانستم می‌تواند چه معنایی داشته باشد.
می‌دانستم که زندگی ما، به شکلی که تا آن روز داشت، قرار بود برای همیشه تغییر کند. می‌دانستم که قرار است مابقی زندگی‌مان را پشت میله‌های زندان سپری کنیم.

ماجرای ناپدیدشدن استفانی ملر

تماس بگیرید

نویسنده: ژوئل دیکر
مترجم: آریا نوری
نشر: البرز
توضیحات:
کتاب ماجرای ناپدیدشدن استفانی ملر جدیدترین اثر خالق پروندۀ هری کِبِر و پروندۀ بالتیمور است.

دربارۀ داستان :

سی‌ام ژوئیه ۱۹۹۴، اورفه‌آ، شهری کوچک و آرام در ایالات متحده
جنایتی هولناک باعث بهت و حیرت مردم شهر می‌شود. شهردار، همسر و فرزندش را در خانه‌شان به قتل رسانده‌اند.
زنی جوان که به‌نظر می‌رسد شاهد قتل‌ها بوده نیز با شلیک دو گلوله به قتل رسیده است.
جس روزنبرگ و دِرِک اسکات، از اعضای پلیس ایالتی، مسئولیت تحقیق درمورد پرونده را به‌عهده می‌گیرند. آنها که انگیزه‌های زیادی برای اثبات خود دارند، موفق می‌شوند تا با مدارکی محکم، قاتل را شناسایی کرده و مورد تحسین همۀ شهر قرار بگیرند.
اوایل تابستان ۲۰۱۴:
بیست سال از آن زمان سپری شده است. روزنامه‌نگار جوانی به نامِ استفانی مِلِر به‌سراغ جس روزنبرگ آمده و با ارائۀ مدارکی محکم، به جس روزنبرگ ثابت می‌کند که بیست سال پیش، آنها قاتل را اشتباهی دستگیر کرده‌اند. کمی بعد، استفانی در شرایطی مشکوک ناپدید شده و هیچ‌کس ردی از او پیدا نمی‌کند.
چه اتفاقی برای استفانی مِلِر رخ داده است؟
او پی به چه رازی برده بود که باید از صحنه حذف می‌شد؟
شب سی‌ام ژوئیه ۱۹۹۴، به‌راستی چه اتفاقاتی در اورفه‌آ رخ داد؟

نظرات درمورد کتاب ماجرای ناپدیدشدن استفانی ملر :

نویسندۀ «پروندۀ هری کِبِر» یک بار دیگر توانایی مثال‌زدنی خود را در خلق تعلیق در داستان نشان داده است. (اکتوآلیته)
رمان جدید ژوئل دیکر تاحدی حال‌وهوایی پلیسی دارد و ماجرای آن در شهری کوچک در ایالات ‌متحده رخ می‌دهد. شخصیت‌های اصلی داستان باید پرونده‌ای را از نو بررسی کنند که بیست سال پیش فکر می‌کردند آن را بسته‌اند. (کالچرباکس)
خالق «پروندۀ هری کِبِر» با تریلری جدید به دنیای ادبیات بازگشته. تریلری که همه را انگشت‌به‌دهان خواهد کرد. (ژورنال دو کِبِک)
ژوئل دیکر پس از خلق «پروندۀ هری کبر»، یک بار دیگر توانایی خود را در روایت چندزمانی به تصویر کشیده است. (لوموند)
روایت داستانی این کتاب به‌اندازه‌ای قوی‌ست که ژان ژاک آنو از همین الان به فکر تهیۀ سریالی از آن افتاده است. (لوپوان)

فردا دیر است

59,000 تومان

نویسنده: انیس لودیگ
مترجم: آریا نوری
نشر: البرز
توضیحات: کتاب فردا دیر است روایت اریک و دخترکوچکش، آنانینا است که هفت سال می‌شود تنها زندگی می‌کنند و سوار بر گاری‌، از شهری به شهر دیگری می‌روند. این تنهایی را خودشان انتخاب کرده‌اند… تا اینکه شبی در ماه ژوئن، طوفان و تگرگ مجبورشان می‌کند در خانه زنی به نام ولانتین را بزنند. آیا این طوفان مسیر زندگی هر سه نفرشان را تغییر می‌دهد؟
انیس لودیگ، یک بار دیگر توانسته است با شیوه ای جدید، فضای کتاب کمی پیش از خوشبختی را تکرار کند و قدم به دریای پرتلاطم احساسات انسانی بگذارد. پس از موفقیت چشمگیر کمی پیش از خوشبختی، نویسنده باری دیگر بازگشته است تا به ما بگوید که اشتیاق و میل به زندگی می‌تواند بسیار قوی‌تر از زخم‌ها و ترس‌های گذشته باشد.

در قسمتی از کتاب فردا دیر است می‌خوانیم:

– چطور باید مطمئن باشم که برمیگرده؟
– اصلا نمی تونی از این بابت مطمئن باشی. شاید شیرینی منتظر بودن هم یه وقت هایی همین باشه…

نظرات در مورد کتاب:

کتابی که شما را وارد عمق احساسات انسانی می کند – مترونیوز

دربارۀ نویسنده:

انیس لودیگ در طول پنج سال گذشته، به یکی از قوی‌ترین نویسندگان فرانسه در حوزۀ کتاب‌های رمانتیک تبدیل شده است. او توانسته با قلم شیوا و روان خود، خوانندگان بسیاری را جلب کند. وی در سال ۲۰۱۳ و با انتشار «کمی پیش از خوشبختی» جایزۀ خانۀ مطبوعات فرانسه را از آنِ خود کرد. سایر کتاب‌های این نویسنده همچون «با او برو»، «فردا دیر است» و «از تو خبر می‌گیرم» تا امروز به دوازده زبان زندۀ دنیا ترجمه شده‌اند.

سایه

تماس بگیرید

نویسنده: کارین ژیه بل
مترجم: آریا نوری
نشر: البرز
توضیحات: کتاب سایه از سوی منتقدین و خوانندگان بازخورد‎های بسیار مثبتی دریافت کرد.

داستانی ترسناک و جذاب – فلورانس دالما (دولفینه لیبه‌ره)

کارین ژیه‌بل یک‌ بار دیگر توانایی مثال‌زدنی خود را در خلق فضایی تعلیق‌آمیز و آکنده از اضطراب نشان داده است. – ژورژ ور‌ملین (مترو)

نویسنده با خلق این اثر موفق شده است فضای دلهره‌آور و ترسناک را برای خواننده خلق کند. فضایی که شما را تا آخرین صفحات، همراه خود نگه می‌دارد و در نهایت پایانی را به شما نشان خواهد داد که به هیچ عنوان تصورش را هم نمی‌کنید. – (اکتوآلیته)

قسمتی از کتاب سایه :

کاترین خود را آماده می کند، اما چیزی برای مطرح شدن باقی نمانده است.

او کاشی لعابی سرد را محکم می گیرد و برای نگاه کردن در آینه، سرش را بالا می آورد.

چهره ای که از آینه به او می نگرد، چهره ای نیست که او با آن به بستر رفت.

او این چهره را پیش تر دیده است و امیدوار بود که دیگر هرگز آن را نبیند.

او در این نور شدید تازه با دقت به خود می نگرد، سپس لیفی حوله ای را خیس و با آن دهانش را پاک می کند و پس از آن بر چشمان خود فشارش می دهد، گویی می تواند آتش ترس درون آن ها را فرو نشاند.

« حالت خوبه؟ »
صدای شوهرش او را از جا می پراند.

کاترین امیدوار بود که شوهرش خواب باشد و او را تنها بگذارد.

کاترین به دروغ می گوید: « حالا بهترم. »

لامپ را خاموش می کند. سپس دوباره به دروغ می گوید : «بایستی مال غذای دیشب باشه که از بیرون خریدیم.»

رویش را به سوی شوهرش برمی گرداند، که سایه ای است در تاریکیِ نزدیک به بامداد.

او زیرلب زمزمه می کند: « برو توی رختخواب. »

شوهرش بیشتر خواب است تا بیدار، با این همه، دستش را دراز می کند و بر روی شانه کاترین می گذارد: « تو مطمئنی؟ »

کاترین می گوید: « مطمئنم. »

همه آنچه درباره اش اطمینان دارد آن است که نیاز دارد تنها باشد.

«رابرت، واقعا می گم. یه دقیقه دیگه می آم پیشت. »