مارکس و ویتگنشتاین
120,000 توماننویسنده: دیوید روبینشتاین
مترجم: شهناز مسمی پرست
نشر: نی
توضیحات:هدف اصلی این پژوهش ترکیب اندیشهٔ مارکس و ویتگنشتاین و ربطدادن این دو اندیشه به برخی از مسائل اساسی در فلسفهٔ علوم اجتماعی است.
بهرغم تفاوتهای بسیار میان مارکس و ویتگنشتاین، هردو به ردّ ثنویت دکارتی میپردازند و نشان میدهند که ذهن ویژگیِ کنش است و اینکه معنای کنش در آگاهیِ سوبژکتیو نیست، بلکه در نظام پراکسیس اجتماعیای است که کنش در آن رخ میدهد. این منظر مشترک شالودهای برای تضعیف مناقشهٔ طولانی میان «سوبژکتیویسم» و «ابژکتیویسم» در علوم اجتماعی پیریزی میکند که کلیدی است برای راهیابی به مفهوم تبیین اجتماعی در نزد مارکس و ویتگنشتاین. از آنجا که معنای کنش، در نظر آن دو، ویژگی نظم اجتماعی است و نه آگاهی فردی، آن نوع از تحلیل را که در ضمنِ آثار آنها موجود است نمیتوان سوبژکتیویستی یا ابژکتیویستی خواند. بلکه، آن نوع از تحلیل جنبههای مفید هر دو شکل تحلیل را درهم ادغام میکند چراکه از این دیدگاه لازمهٔ فهم کنش، فهم نظام کردارها یا رسوم اجتماعیای است که کنش در آن رخ میدهد. در چندین موضع پای این بحث به میان میآید که سوبژکتیویسم و ابژکتیویسم هردو عمدتاً کوششهایی هستند برای حل مسائلی که ثنویت (دوگانگی) برای علم اجتماعی ایجاد کرده است، و نیز علت تواناییِ مارکس و ویتگنشتاین در فراتررفتن از این بحث این است که هردو ثنویت دکارتی را رد میکنند.
اهداف منحصربهفرد این پژوهش مورد علاقهٔ خاص تمام فلاسفه و عالِمان اجتماعی، و مورد علاقهٔ تمام کسانی خواهد بود که به پیوند میان این دو رشته توجه دارند.
ماکس وبر و کارل مارکس
70,000 توماننویسنده:کارل لوویت
مترجم: شهناز مسمی پرست
نشر: ققنوس
توضیحات: بسیاری از این انقلابهای مفهومی فرضهای بنیادی رشته علمی خود را با، مثلاً، زیر سؤال بردن کل ایده “امر اجتماعی” به چالش کشیدهاند. در حالی که تاریخِ همه رشتههای آکادمیک را میتوان برحسب تغییرات ناگهانی در الگو یا پارادایم به رشته تحریر درآورد، به نظر میرسد جامعهشناسی بیش از اغلب موضوعات دیگر مستعد این تغییرات گیجکننده و در زمینه فکری بوده است. میتوان این بیثباتی تحلیلی را به سبکی منفی دال بر عدم بلوغ جامعهشناسی به مثابه علمی اجتماعی در نظر گرفت، یا میتوان جامعهشناسی را حوزهای رشتهای تلقی کرد که عمیقاً با دامنه گسترده جنبشهای فرهنگی در جوامع مدرن هماهنگ است. لویت در سال ١٨٩٧ متولد شد و در سال ١٩٧٣ بدرود حیات گفت. او زندگی پرماجرایی داشت. دانشجوی فرایبورگ بود و تحت نفوذ هوسرل و هایدگر قرار داشت. هایدگر استاد راهنمای لویت در تز فوق دکترای او درباره فرد در نقش همنوع بود. او پیش از به قدرت رسیدن هیتلر در سال ١٩٣٣ مقام استادی در دانشگاه ماربورگ داشت. در طول این سالهای بحران، به ایتالیا، ژاپن و سرانجام در سال ١٩٤١ به آمریکا سفر کرد، و مقامهایی را در مدرسه علمیه هارتفورد و مدرسه عالی جدید پژوهشهای اجتماعی در نیویورک (٥١-١٩٤٩) عهدهدار شد. در مدرسه علمیه هارتفورد بود که لویت تعدادی مقاله مؤثر درباره فلسفه تاریخ، مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم برای پژوهش اجتماعی نوشت.