همین حالا داشتم چیزی میگفتم

13,500 تومان

نویسنده: احمد آرام
نشر:چشمه
توضیحات: همین حالا یک چیزی می‌پرد توی مخم: مسلما با یک‌جور وسیله‌ی نقلیه و یک چمدان، به در بزرگی رسیده بودیم که دیوارهای بلندش مرا به فکر وا می‌داشت. یعنی چه؟ به دامادم می‌گویم پس چرا ماهرخ نیامده. او با وقاحت جوابم می‌دهد: «مرده‌ها به تعطیلات نمی‌روند و احتیاجی به این جور جاها ندارند.» منظورش را نمی‌فهمم. او همیشه با من لج می‌کرد و دلیلش را هم نمی‌دانستم. بدون شک پس از عبور از در بزرگ آهنی من داشتم به کمک عصا راه می‌رفتم و او هم چمدانم را می‌آورد. این‌ها چیزهای به دردنخوری است که توی مخم مانده

نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “همین حالا داشتم چیزی میگفتم”