قسمت دیگران
تماس بگیرید
نویسنده: جعفر مدرس صادقی
نشر: مرکز
توضیحات: در نامه عزیز به زنش سفارش کرده بود به فکر تحصیل بچه ها باشد و کاری کند که مدرک درست و حسابی بگیرند و مثل پدرشان مجبور نباشند برای پولدار شدن ریسک کنند… روی کار آزاد نمی شد حساب کرد. و از طرفی، اگر هم آدم می خواست خوب زندگی کند، با حقوق کارمندی نمی شد و باید تن به خطر می داد… عزیز بارها در زندگی اش به خاطر این مطلب به زندان افتاده بود… بارها به همه چیز رسیده بود… و ناگهان به هیچ سقوط کرده بود… از خودش پرسیده بود چرا این طور می شد؟ بی عرضه و بی دست و پا بود؟ کارکسته نبود…؟ به زنش سفارش کرده بود که این را حتما به بچه هاشان بگوید که پدرشان بی عرضه نبود و بی گدار به آب نمی زد… چندبار تاکید کرده بود که یادش نرود که این را حتما به آنها بگوید… اما فقط، چیزی که بود، او همه اش آن چیزی نبود که پیدا بود…