ایران را از یاد نبردیم و به دنیال سایه همای
تماس بگیرید
نویسنده:محمد علی اسلامی ندوشن
نشر: یزدان
توضیحات: در افسانهها آمده است که ققنس مرغی است خوشرنگ و خوش آواز، که منقار او سیصد و شصت سوراخ دارد و بر کوه بلندی در مقابل باد نشیند و صداهای عجیب از منقار او برآید. گفتهاند که هزار سال عمر کند و چون سال هزارم به سرآید عمرش به آخر رسد، آنگاه هیزم فراوانی گرد آورد و بر بالای آن نشیمن گیرد و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال بر هم زند، بدانگونه که آتشی از بال او بجهد و در هیزم افتد و او در آتش خود بسوزد، و از خاکسترش تخمب حادث آید و از آن ققنسی دیگر پدید آید. گفتهاند که او را جفت نیست و موسیقی را از آواز او دریافتهاند. بین افسانه ققنس و سرگذشت ایران تشابهی میتوان دید. ایران نیز چون آن مرغ شگفت بیهمتا، بارها در آتش خود سوخته است و باز از خاکستر خویش زائیده شده. در این چند سال، همواره من این احساس را داشتهام که ایران بار دیگر از آن دورانهای زایندگی و مرگ را میگذارند و در میان درد میشکفد. در روزگاری که گویی ایران در ابری از فراموشی پیچیده شده است، اگر کار دیگری از دست ما برنباید، لااقل خوب است بکوشیم تا فکر او و غم او در دل خود زنده نگاه داریم و اعتقاد به زایندگی دوران را در سینه نپژمرانیم. ما از این حیث چون بیماران تریاک خوردهای هستیم که به هر افسونی است باید بیدار نگاهشان داشت؛ زیرا اگر چشم برهنه نهند، بیم آن است که دیگر آن را نگشایند.