چرخه گفتمان در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از دولت بازرگان تا دولت روحانی
150,000 تومان
اطلاعات کتاب
نویسنده:سیدجلال دهقانیفیروزآبادی
انتشارات: مخاطب
سال انتشار:1393
کد شابک:9786005750096
درباره کتاب
كتاب «چرخه گفتمانی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از دولت بازرگان تا دولت روحانی» نوشته سیدجلال دهقانیفیروزآبادی، استاد روابط بینالملل دانشگاه علامه طباطبایی، به همت نشر مخاطب منتشر شد. در مقدمه كتاب می خوانیم:
حوزة نظری مطالعات سیاستخارجیایران نسبت بهگذشته بسط و گسترش قابلملاحظهای یافته است به گونهای كه در سالهای اخیر نظریههای مختلفی برای تحلیل و تبیین سیاست خارجی جمهوری اسلامی به كار بسته شده است. این نظریهها را میتوان به دو دستة كلی اثباتگرا و فرااثباتگرا تقسیم كرد. تفكر غالب در این حوزه اثباتگرایی بوده است. از میان پارادایمهای نظری اثباتگرا نیز، سنت غالب در مطالعه و تحلیل سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تا اوایل دهة 1380 رئالیسم یا واقعگرایی بوده است، به طوری كه بیشتر نویسندگان و تحلیلگران، به ویژه نویسندگان و تحلیلگران خارجی، در چارچوب نظریهها و رهیافتهای مختلف در این قالب فكری به واكاوی ماهیت و رفتار سیاست خارجی ایران پس از انقلاب اسلامی میپرداختند.
نظریههای واقعگرایِ تحلیل سیاست خارجی بازیگر عام هستند. ازاینرو، مهمترین ویژگیها و مفروضهای نظریههای واقعگرا، یكسانپنداری كشورها، غفلت از نقش و تأثیر قوامبخش ساختارهای غیرمادی و فكریـ فرهنگ، زبان، ایدئولوژی و گفتمان ـ، تمركز بر عقلانیت ابزاری و عدم توجه كافی به عقلانیت ارتباطی و استدلالی در سیاست خارجی است. ازاین رو، جمهوری اسلامی نیز به مانند سایر كشورها و دولتها منافع مسلّم برونزا و ارجحیتهای پیشینی معینی دارد كه فارغ از ساختارهای انگارهای و هنجاری در محیط راهبردی بینالمللی به پیگیری و تأمین آنها میپردازد.
كاربست پارادایم واقعگرایی، دربرگیرندة همة شاخهها و نحلههای آن، برای تحلیل و تبیین سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تحلیلگر را با نوعی پارادوكس نظری مواجه و به تبع آن به داوری ارزشی و پیشداوری وادار میسازد؛ زیرا، از یك طرف، برپایه منطق و مفروضهای نظریههای واقعگرا، ساختارهای غیرمادی مانند فرهنگ، زبان، گفتمان و ایدئولوژی نقش تعیینكننده و قوامبخش در تدوین، تعریف و اجرای سیاست خارجی ندارند. اما از سوی دیگر، ایدئولوژی و ساختارهای انگارهای و هنجاری عملاً یكی از مهمترین عوامل تعیینكنندة سیاست خارجی جمهوری اسلامی هستند. این تناقضنما معمولاً واقعگرایان را به این جمعبندی و نتیجهگیری نظری و ارزشی میرساند بدون آنكه كوچكترین شك و تردیدی نسبت به صحت و صدق گزارهها و مفروضههای واقعگرایی روا دارند كه سیاست خارجی جمهوری اسلامی را نادرست و ناكام تلقی كنند. در حقیقت، واقعگرایی نه تنها دانش و معرفت مشروع در مطالعة سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را تعیین میكند، بلكه رفتار و عملكرد مشروع آن را نیز تعریف میكند.
حال پرسش اساسی این است كه چگونه میتوان بدون افتادن در دام این معضل فكری و نظری و هرگونه داوری ارزشی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را تحلیل و مطالعه كرد. یكی از راهحلهای ممكن به كارگیری چارچوبهای مفهومی مبتنی بر نظریههای فرااثباتگرا در حوزه روابط بینالملل و سیاست خارجی است: رویكردهایی كه تعامل عین و ذهن و نقش تكوینی و قوامبخش ساختارهای غیرمادی در سیاست خارجی را به رسمیت میشناسند. براساس این رهیافتها كه هستیشناسی و معرفتشناسی نظریههای واقعگرا را نقد میكنند، دستكم میتوان در صحت و عمومیت گزارهها و قدرت تبیین این نظریه شك و تردید روا داشت. به بیان دیگر، نظریههای فرااثباتگرا در سیاست خارجی افقهای جدیدی را برای تحلیل سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران میگشایند كه بسیار فراتر از مطالعات سنتی در این حوزه میرود.
براین اساس، در سالهای اخیر در اثر چرخش انتقادی در رشتة روابط بینالملل، هژمونی اثباتگرایی در این رشته افول كرده است. پیرو این تحول نظری، چیرگیِ پارادایم واقعگرایی بر حوزة مطالعاتی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نیز با چالش پارادایمهای دیگر مواجه شده است. در این میان، نقش و سهمِ سازهانگاری بیش از سایر مكاتب نظری بوده است. به گونهای كه از میانة دهة هشتاد هجری شمسی این حوزه مطالعاتی تحت تأثیر این مكتب نظری قرار گرفته و در چارچوب آن ادبیات غنیای تولید و ترویج شده است. اما، افزون بر این پارادایمها و مكاتب نظری فرااثباتگرای دیگر نیز در توسعة حوزة مطالعاتی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مشاركت و مساهمت داشتهاند. یكی از این رهیافتهای نظری نظریة تحلیل گفتمان است. گرچه حجم نسبتاً اندكی از ادبیات نظری برپایة این رویكرد نظری در دست است.
بنابراین، یكی از دغدغههای فكری و دلمشغولیهای ذهنی نویسنده نیز از آغازین سالهای تدریس درس «سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران» در مقاطع كارشناسی، كارشناسی ارشد و دكترا، از سال 1375 تاكنون، كاربست این رهیافت نظری در حوزة مطالعاتی تحلیل سیاست خارجی ایران بوده است. كتاب حاضر، یكی از دستاوردهای این تلاش فكری و مشغلة ذهنی است كه به مطالعه و تبیین چرخة گفتمانی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی از منظر نظریة تحلیل گفتمان میپردازد.
این بحث نخستین بار در سال 1377 به صورت سخنرانی علمی تحت عنوان «گفتمانهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران» در دانشكده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی ارائه شد. سپس به عنوان یكی از فصول كتاب «سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران» كه در سال 1378 طرح آن به سازمان سمت پیشنهاد و تصویب شد، منظور گردید. كتابی كه چاپ نخست آن در سال 1388 منتشر شد و فصل چهارم آن به گفتمانهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران اختصاص دارد.
با مرور زمان، آشكار شد كه ظرفیت این ساحت و سویة سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، بسیار فراتر از یك فصل كتاب بوده و در قالب آن نمیتوان حق مطلب را به طور شایسته اداء كرد. در نتیجه، تصمیم بر آن شد كه مطالب و مباحث در چارچوب یك كتاب مستقل تقدیم محافل علمی و دانشگاهی، به ویژه اساتید و دانشجویان ارجمند حوزه مطالعاتی سیاست خارجی ایران شود. این كتاب با عنوان «تحول گفتمانی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران» توسط انتشارات مؤسسه روزنامه ایران در سال 1384 چاپ و منتشر شد. اما از آن تاریخ تاكنون تحولات عملی و نظری بسیاری در عرصة سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران رخ داده است كه شایستة بررسی گفتمانی است. از این رو، ضرورت داشت كه این تحولات جدید واكاوی و مطالب پیشین در پرتوِ آنها بازبینی شود، هدفی كه به تألیف و انتشار اثر پیش رو انجامید.
جهت ایضاح مطلب و تنویر افكار خوانندگان گرامی، توضیح چند نكته دیگر نیز ضروری است. نخست، هدف این نوشتار تحلیل گفتمانی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران و رفتار آن نیست. تبیین و تشریح علل و عوامل عینی و ذهنی یا نظری و عملی تحول و چرخة گفتمانی در سیاست خارجی ایران نیز مدنظر نمیباشد؛ بلكه منظور تبیین گفتمانها، واكاوی فرایند تحول و تكامل آنها و سرانجام چرخة بستة گفتمانی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بر پایة نظریه یا روش تحلیل گفتمان میباشد.
دوم، تعیین دقیق دورههای گفتمانی در سیاست خارجی ایران اگر غیرممكن نباشد دست كم بسیار دشوار است. چون، اولاً، انتقال از یك گفتمان به گفتمان دیگر دفعتاً و یك روزه صورت نمیگیرد؛ بلكه این عمل انتقال فرآیندی بطئی و تدریجی است. ثانیاً، گفتمانها همیشه یك پا در گفتمان پیشین و پای دیگر در گفتمان پسین خود دارند. ثالثاً، در اثر تنازع و ضدیت گفتمانی و هویت سیال گفتمان هژمونی و تصلب كامل گفتمانی حادث نمیشود. هر سه ویژگی مرزبندی سفت و سخت گفتمانها را مشكل و حتی ناممكن میسازند. از این رو، زمانبندی گفتمانی سیاست خارجی ایران با تسامح و تساهل علمی صورت گرفته است. در نتیجه، ممكن است بعضی از دورههای گفتمانی با هم تداخل و همپوشی داشته باشند.
سوم، حاكمیت یا غلبة یك گفتمان در یك برهه به این معنا نیست كه این گفتمان حتماً و صرفاً در این مقطع زمانی نیز تكوین یافته و شكل گرفته است، به گونهای كه ممكن است زمان تكوین و تقویم یك گفتمان ضرورتاً بر زمان هژمونی و غلبه آن در سیاست خارجی منطبق نباشد. چون، اولاً، گفتمانها نظامهای معنایی و دلالتی هستند كه به مرور زمان تكوین و تكامل مییابند. ثانیاً، گفتمانها، پس از تكوین و تكامل، در یك فرآیند تنازع گفتمانی به علتِ در دسترس بودن بیشتر و مفصلبندی بهتر به منزلت هژمونیك نسبی در سیاست خارجی دست مییابند.
چهارم، هژمونی یك گفتمان در یك دوره از سیاست خارجی به مثابة نبود گفتمانها یا خردهگفتمانهای رقیبِ دیگر نیست. چون، بر پایة تحلیل گفتمان، اولاً هژمونی گفتمانی به منزلة تصلب گفتمانی نیست؛ ثانیاً با توجه به ضدیت و منازعة گفتمانها در میدان گفتمانی همواره پادگفتمانهایِ گفتمان غالب در عرصة سیاست خارجی حضور دارند و به رقابت با آن میپردازند. دستكم تاریخ تحول گفتمانی در سیاست خارجی ایران پس از انقلاب اسلامی این ادعا را تأیید میكند، به گونهای كه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران شاهد چرخة گفتمانی بوده است؛ پدیدهای كه موضوع مطالعة این كتاب میباشد.
پنجم، نزدیك به ده سال از انتشار كتاب «تحول گفتمانی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در سال 1384» میگذرد. در طول این سالها از نقد و نقطهنظرات اساتید و دانشجویان بسیاری بهرهمند شدهام كه نقش بسزایی در تكامل بحثها در اثر پیش رو داشته است. بر خود لازم میدانم مراتب قدردانی خود از آنان را ابراز دارم.
ششم، آنچه در پیشروست، همان گونه كه در سطور قبل آمد، اثری متفاوت از كتاب پیشگفته است؛ چون افزون بر بازنگری بعضی از مباحث، دو دورة گفتمانی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در قالب دو فصل نیز برآن افزوده شده است. به گونهای كه گفتمان اصولگرایی عدالتمحور و گفتمان اعتدالگرایی در فصلهای هشتم و نهم تحلیل و تبیین شدهاند. نتایج مباحث نیز بر پایة چرخة گفتمانی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران تدوین و تبیین شده است.
در فرایند انقلاب اسلامی، گفتمانی هژمونیك شكل گرفت كه ریشه در سنت و مكتب اسلام شیعی داشت. این گفتمان انقلابی به بازتعریف بنیادی در حوزة سیاست داخلی و خارجی پرداخت و معیارهای متفاوتی را برای تعریف و تعیین «خود» و «دگر» در عرصه ملی و فراملی ارائه داد. از سوی دیگر، گفتمان مسلط و غالب جهانی را به چالش طلبید و نظم و نسق حاكم بر مناسبات و روابط بینالمللی را مورد تردید و تهدید قرار داد و كانونهای متعدد مقاومت را در برابر قدرت هژمونیك جهانی بسیج كرد و متغیرهای نوینی را وارد صحنه سیاست بینالملل كرد. در نتیجه، در بطن گفتمان انقلاب اسلامی، گفتمانهای متمایز سیاست خارجی متولد شد كه در چارچوب آن رفتار سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران شكل گرفت.
گفتمان انقلاب اسلامی در طول زمان دستخوش تغییر و تحول شد و در دورانهای مختلف بر سیما و مشربی متفاوت ظاهر شد. به دنبال تحولات ابرگفتمان انقلاب اسلامی، خردهگفتمانهای سیاست خارجی نیز دچار دگرگونی و دگردیسی شدند. هر یك از این گفتمانها، براساس «نظام صدق» حاكم بر جامعه، بر كانونها، دقایق و عناصر خاصی ابتناء یافت و مفاهیم كانونی و كلیدی را در بستر گفتمانی خود بازتعریف كرد.
بنابراین، در طول 36 سال گذشته، گفتمانهای مختلف سیاست خارجی ظهور كردند كه به صور مختلفی سیاست خارجی جمهوری اسلامی و عناصر آن را تحت تأثیر قرار دادند، به گونهای كه دالهایی همچون منافع ملی، قدرت و امنیت ملی، هویت ملی، و نظام بینالملل در بستر هر یك از این گفتمانها معانی و مدلولهای متفاوتی یافتند.
فراتر از این، تحولات و تغییرات گفتمانی تنها در حوزة گفتمانی باقی نماندند، بلكه تأثیرات شگرفی نیز در رفتار سیاست خارجی برجای نهادند. به دیگر سخن، تحول در حوزة گفتمانهای سیاست خارجی موجب تغییر و تحول در رفتار سیاست خارجی نیز شد.
از این رو، برای درك و فهم سویهها و درونمایههای سیاست خارجی نظام سیاسی برآمده از انقلاب اسلامی، تحلیل و تبیین تشكلهای گفتمانی و نیز گفتمان غالب در هر دوران ضروری است. به بیان دیگر، تحولات سیاست خارجی تابعی از تحولات گفتمانی در بستر اجتماعی ـ سیاسی خاصم بوده است كه پیامدها و بازتابهای متفاوتی در سیاست خارجی داشته است. بنابراین، برای شناخت و درك ماهیت و رفتار سیاست خارجی جمهوری اسلامی در سالهای گذشته، توضیح و فهم گفتمانهای غالب در آن ضرورت دارد.
اما، با وجود این، این كتاب درصدد تبیین عینی ریشهها و منابع گفتمانهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نیست. توضیح چگونگی تأثیرگذاری گفتمانهای مختلف بر رفتار سیاست خارجی ایران پس از انقلاب اسلامی و تحلیل دورههای گفتمانی آن نیز مدنظر نمیباشد. همچنین، تعامل و ترابط گفتمانها با عوامل و عناصر و متغیرهای غیرگفتمانی (نهادها، حوادث سیاسی، فرایندهای اقتصادی، ساختار و فرایند نظام بینالملل و موقعیت ژئوپلتیكی) نیز مورد بحث و بررسی قرار نمیگیرند. رابطه بین «عین» و «ذهن» یا «ارزش» و «واقعیت» نیز كه یكی از موضوعات مهم در مطالعات روابط بینالملل و سیاست خارجی است، در اینجا موضوع مطالعه نیست. علتیابی چرخة گفتمانی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نیز مدنظر نیست.
موضوع اصلی در این نوشتار، تعیین و تعریف گفتمانهای مختلف سیاست خارجی در جمهوری اسلامی ایران و سیر تحول آنها در چارچوب یك چرخة گفتمانی بسته است، بهگونهایكه مركز ثقل، كانون و دقایق و عناصر هر یك از گفتمانها توصیف و توضیح داده میشوند. در حقیقت، هدف پاسخگویی به این سؤال است كه در طول حیات جمهوری اسلامی، چه گفتمانهایی در سیاست خارجی ایران ظهور كردهاند و چه تحولات گفتمانی در قالب چرخة گفتمانی در آن رخ دادهاند؟ طبعاً، یافتن پاسخ برای این پرسش محوری مستلزم جوابگویی به سؤالات فرعی و جزئی دیگری است كه ناظر بر ابعاد و جنبههای متعدد و عناصر گوناگون هر یك از این گفتمانها به معنای نظام معنایی خاص میباشد: مركز ثقل و دال متعالی این گفتمانها چیست؟ مهمترین ویژگیهای این گفتمانها كدامند؟ عناصر و دقایق این گفتمانها كدامند؟ مفاهیم و دالهای دولتـ ملت و نظام بینالملل بر چه معنا و مدلولی دلالت دارند؟ آیا تحولات و تغییرات گفتمانی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی، تحول «از» یك گفتمان به گفتمان دیگر بوده است یا تغییر «در» گفتمان میباشد؟ آیا سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران دچار گسست گفتمانی شده است؟ وجوه اشتراك و افتراق این گفتمانها كدامند؟ فرآیند چرخة گفتمانی در سیاست خارجی ایران چگونه بوده است؟
تجزیه و تحلیل تحول و چرخة گفتمانی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در نه فصل ارائه میشود. در فصل اول، چارچوب نظری و تحلیلی كتاب در قالب نظریه تحلیل گفتمان تبیین میگردد، چون نظریههای جریان اصلیِ اثباتگرا قادر نیستند فرایند تحول گفتمانی در سیاست خارجی ایران را توضیح دهند. فصل دوم به واكاوی كلان گفتمان ملتگرایی لیبرال میپردازد كه بر سیاست خارجی دولت موقت حاكم بود و تا عزل بنیصدر در اول تیرماه 1360 بهطور نسبی استمرار یافت. در فصل سوم، ابرگفتمان اسلامگرایی توضیح داده میشود. اسلامگرایی نخست، به صورت پادگفتمان ملتگرایی لیبرال، بین سالهای 1357 تا 1360، در عرصة گفتمانی سیاست خارجی ایران ظهور كرد؛ سپس در سال 1360 تاكنون در هیأت و هیبت خردهگفتمانهای مختلف بر سیاست خارجی خارجی جمهوری اسلامی حاكم بوده است.
موضوع فصل چهارم، تبیین آرمانگرایی بهعنوان یكی از خردهگفتمانهای اسلامگرایی است. آرمانگرایی اسلامی از پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 1357 تا بركناری بنیصدر در اول تیرماه 1360 بهعنوان پادگفتمان ملتگرایی لیبرال مطرح شد. از این تاریخ تا اواسط سال 1363 نیز بهصورت مهمترین گفتمان در سیاست خارجی ایران درآمد. مصلحتگرایی، دومین خردهگفتمان اسلامگرایی است كه در فصل پنجم مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. این گفتمان، پس از پیروزیهای سرنوشتساز جمهوری اسلامی در نبرد با نیروهای رژیم بعث عراق و حمایت علنی دو ابرقدرت و سایر كشورهای بزرگ از عراق مطرح گردید و تا پایان جنگ ادامه یافت.
فصل ششم به تجزیه و تحلیل یكی دیگر از خردهگفتمانهای اسلامگرایی یعنی واقعگرایی اسلامی اختصاص دارد. این گفتمان كه در درون اسلامگرایی شكل گرفت، در دوران موسوم به سازندگی به جایگاه برتر در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران دست یافت. در فصل هفتم، خردهگفتمان صلحگرایی مردمسالار شرح داده میشود. صلحگرایی مردمسالار، گفتمان غالب سیاست خارجی ایران در دو دورة ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی به عنوان دوران اصلاحات بوده است. فصل هشتم به تبیین گفتمان حاكم بر سیاست خارجی دولت نهم و دهم تحت عنوان اصولگرایی عدالت محور میپردازد. سرانجام، نهمین فصل گفتمان اعتدالگرایی حاكم بر سیاست خارجی دولت یازدهم را تبیین و تحلیل میكند. در نتیجهگیری نیز گزارههای منطقی از مباحث مطرح شده در فصلهای كتاب كه سیر تحول و چرخة گفتمانی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را نشان میدهد، استنتاج میشود.