اقتصاد سیاسی بین الملل در سده بیست و یکم موضوع ها و تحلیل های معاصر
تماس بگیرید
اطلاعات کتاب
نویسنده:عماد الانیس، روی اچ. اسمیت، کریس فاراندز
مترجم:امیرمحمد حاجییوسفی، روحالله طالبیآرانی
انتشارات: مخاطب
سال انتشار:1394
کد شابک:9786009118274
درباره کتاب
بخش نخستِ این کتاب با این هدف تدوین شده است که شما را با سیر تطور اقتصاد سیاسی بینالملل بهعنوان یک رشته مجزا آشنا سازد. ما همچنین یک جمعبندی درمورد ابزارهای نظری که برای کمکرساندن به فهم دنیای کنونی بیشازپیش پیچیده ظهور کردهاند ارایه میدهیم. بخش دوم کتاب طیفی از موضوعات و روندهای مربوط به مطالعه اقتصاد سیاسی بینالملل را بررسی میکند. در این راستا، به چالشها علیه حاکمیت دولت، درهمتنیدگی روزافزون میان اقتصادهای ملی، و شمار فزایندة موضوعاتی که به مناسبترین نحو در قالبِ چهارچوبههای تحلیلِ زیرملی یا بینالمللی/ جهانگستر درک میشوند، اشاره خواهد شد. شما از طریق مفاهیم و موضوعات کلیدی به شیوهای ساختاریافته به بهرهگیری از تمرینهای تأملبرانگیز (reflexive exercises) راهنمایی خواهید شد.
اقتصاد سیاسی بینالملل چیست؟
پیشینة وجود رابطه میان عرصههای سیاسی و اقتصادی را میتوان به نخستین روزگارانِ تعاملِ بشر باز گرداند. مردمشناسان اجتماعی اذعان دارند که این پرسشها در مورد این که “چه کسی چه چیزی را کِی، کجا و چگونه میبَرَد؟” برای تمامی جوامع و در همة زمانها موضوعیت دارد. تصمیمگیری سیاسی از آنچه از نظر اقتصادی شدنی است تأثیر میپذیرد. این چه بسا ممکن است نکتهای واضح به نظر آید. دیدگاه ظریفتر اذعان به این واقعیت است که ملاحظات سیاسی نقش تعیینکنندهای در شکلدهی به ارزشهای اقتصادی کالاها، خدمات، و به طور کلی، منابع دارند.
آنچه در جهان معاصر قابلملاحظه است پیچیدگی روزافزون روابط و فرایندهایی است که با این پرسشها ارتباط دارند. به ویژه این که، پاسخ دادن به این گونه پرسشها صرفاً برحسبِ تعاملهای محلی بیشازپیش مشکلآفرین است. با گذشت زمان ما شاهد اشاعه و سیطرة اقتصادهای پولبنیان (cash-based) در برابر اقتصادهای معیشت محور بودهایم. این [وضعیت] که پیوند تنگاتنگی با نظام بینالمللی مبادلة کالاها و خدمات دارد بدان معناست که تقویتِ فهم و تحلیل زمینهای (contextual) برای درک کاملِ آنچه در حال وقوع است ضروری است. تا حدی این [ضرورت] را میتوان بهعنوان نیروی محرکة ظهور اقتصاد سیاسی بینالملل بهعنوان یک رشته جداگانه قلمداد کرد. نه مطالعات سیاسی و نه صرفاً رویکردهای اقتصادبنیان تصویر کاملی را به دست نمیدهند. رشته روابط بینالملل زاییدة شرایط دورانِ پس از جنگ جهانی اول است که توجه خود را بر موضوعات جنگ و صلح، که به نحو شایعی به «سیاست اعلی» (high politics) معروف هستند، متمرکز ساخت. در طی دهههای 1960 و 1970 کسانی بودند که فکر میکردند روابط بینالملل نه تنها آنچنان که باید و شاید نظریهپردازی نشده است بلکه از بنیان دچار کژفهمی است. برای مثال، اهمیت روزافزون شرکتهای چندملیتی و کالاهای طبیعی (به ویژه نفت) که پیشتر بهعنوان عرصة سیاست ادنی (low politics) تصور میشدند، هم در کردار روابط بینالملل و هم در تحلیل روابط بینالملل محوریت یافتند. این تغییر در کانون توجه رشته روابط بینالملل به شکلگیری مکتب فکریای منتهی شد که به اقتصاد سیاسی بینالملل معروف گردید. اثر سوزان استرنج (Susan Strange) را همگان پیشگامِ این رویکرد جدید میدانند. وی این استدلال مجادلهبرانگیز را مطرح کرد که اقتصاد سیاسی بینالملل بهعنوان رشتهای فرعی (sub-discjpline) در درون رشته روابط بینالملل ظهور نکرده است بلکه عکس آن صدق میکند. دیدگاه استرنج این بود که رشته روابط بینالملل، به ویژه آن رویکردهایی که همچنان بر محوریت دولتملت تأکید دارند، اگر نتوانند موضوعات، فرایندها و روندهای خرد و کلانی را که از درهمتنیدگی عرصههای سیاسی و اقتصادی نشأت میگیرند. مد نظر قرار دهند به بیراهه میروند. وانگهی، استرنج و شمار روزافزونی از نویسندگان دیگر استدلال کردند که جداسازی ثمربخشِ این دو حوزه از یکدیگر غیرممکن است.
یکی از عناصر کلیدی اقتصاد سیاسی بینالملل رابطه میان امور اقتصادی و امور سیاسی است. این [عنصر] بر تمامی رویکردهای نظری، برخی مثل ساختارگرایی بیشتر و برخی کمتر، تأثیر مینهد. این [عنصر] همچنین یکی از شاخصهای معرّفِ نحوة عملکرد دولت برحسبِ سطح مداخلهای است که میکوشد در ارتباط با فعالیتهای بهاصطلاح بازار آزاد به اجرا در آورد. به معنای دقیق کلمه، رابطه میان حکومتهای دولت و اقتصاد بازار همانا محورِ مطالعة اقتصاد سیاسی بینالملل است.
دهههای اخیر شاهد “پیروزی لیبرالیسم” (triumph of liberalism) نامیده شده است بوده است. به لحاظ تاریخی، این [وضعیت] به پایان دورة جنگ سرد و فروپاشی اتحاد شوروی اشاره دارد. در سطحی گستردهتر، این [وضعیت نوعی] ارزیابی درمورد گسترش اقتصاد نئولیبرالی و عقبنشینی نسبی سیاستهای مداخلهگرایانة دولت است. چین احتمالاً بهترین نمونة دور شدن از یک اقتصاد دستوری است، ولی در عین حال همچنان رژیم سیاسی کمونیستی خود را حفظ کرده است. جدای از این مثال، این احساسِ عامتر در میان دولتها وجود دارد که آنها حفظِ کنترل سیاسی بر موضوعات اقتصادی را بیشازپیش دشوار مییابند. این پدیدة چندان جدیدی هم نیست چراکه وابستگیمتقابل میان اقتصادها پدیدهای است که در طی یک دورة طولانی سیر تکاملی خود را پیموده است. اما با این حال آنچه اهیمتی فزاینده دارد این است که جریان آزادانه سرمایه و در برخی موارد، مبادله و شرایط تجارت نابرابر (unequal exchange and terms of trade) میتوانند سیاستهای مالی و ثبات مالی یک دولت را به طور جدی در معرض تهدید قرار دهند.
[بحرانِ] اعطای وام مسکن و متعاقب آن، بحرانِ بانکی در سال 2007 رابطه میان دولتها و بازار آزاد را در بوتة آزمونی جدّی قرار داد. برخلاف اصولِ مسلّم و مسلّطِ نئولیبرالیسم، دولتهای ایالات متحده و اروپای غربی خود را در موقعیتی یافتند که ناگزیر دیدند در سطح گستردهای برای نجات دادن بانکها و سایر شرکتها از ورشکستگی مداخله کنند. پیامدهای خود داری از چنین اقدامی چهبسا میتوانست حتی به بحران شدیدتر و سقوط اقتصادی در حدّ رکود و بیکاری تودهای بیانجامد. این مثال آشکارا نشان میدهد که به رغم وجودِ لفاظی درمورد سیاستهای نئولیبرالی، همچنان پیوندی تنگاتنگ میان عملیات بازار و میزانِ نظارت دولت، در هر دو سطح ملی و بینالمللی، وجود دارد.
تحلیلهای اقتصاد سیاسی از تلاش برای فهمِ مجموعهای از کنشگران، موضوعات و فرایندها حکایت دارند. همانگونه که در بالا اشاره شد، [این] پیچیدگی به مرور زمان سیر تکاملی خود را میپیماید و تأکید بیشتر بر “درهمتنیدگیها (interconnections) در یک مقیاس جهانگستر” نیاز به وارسی و بازارزیابی نگرش به جهان را دوچندان میسازد. ظهور آشکارِ یک جامعه مدنی جهانگستر، وجود بازیهای قدرت درحالتکوین میان دولتملتها، و افزایش اهمیت سیاستهای اقتصادی لیبرالی [مبتنیبر] تجارت آزاد، همگی عواملی هستند که جهانِ معاصرِ چندوجهی (multi-faceted) را تسهیل میکنند. فصلهای این کتاب بررسی خواهند کرد که چگونه رویکردهای نظری مختلف کوشیدهاند به جهان نظم دهند و آن را فهم کنند. این بررسی بازبینی خودمان درمورد آنچه را ما معتقدیم موضوعیتدارترین (relevant) و چشمگیرترین روندها در جهان در ارتباط با فرایندهای جهانیشدن است دربرخواهد گرفت. این بررسی اذعان خواهد کرد که اختلافنظرهایی میان تحلیلگران نهتنها بر سرِ این که چه چیزی در حال وقوع است، بلکه بر سر این که منظور از روندهای قابلشناسایی متعدد چیست، یا آیا باید از آنها استقبال کرد یا در برابر آنها به طور جدّی مقاومت کرد، وجود دارد. اذعان میشود که این گونه اختلافنظرها در ذاتِ هرگونه کاوش درمورد روندهای اجتماعی وجود دارد. تحلیلگران مختلف جهاننگرشها یا چهارچوبهای اخلاقی متفاوتی دارند. ایدولوژی سیاسی بر تمامی ابعاد مطالعة آکادمیک سایه میافکند و در آنها نفوذ میکند و نادرست خواهد بود که بگوییم ما میتوانیم بیطرفی مطلق را در هریک از رویکردهایی که در اینجا بررسی میشوند، از جمله رویکرد خودمان، بیابیم. همین طور، شما نیز به دیدگاههای خودتان درمورد موضوعاتی که در اینجا بررسی میشوند شکل خواهید داد.
علاوه بر این، این کتاب برداشتی را درمورد این که چگونه رشته اقتصاد سیاسی بینالملل به مرور زمان سیر تکاملی خود را پیموده است و برخی از پیشینیانِ این رشته چقدر امروزه همچنان مطرح هستند، ارایه میدهد. برای مثال، آیا نویسندگانی از قبیل آدام اسمیت، دیوید ریکاردو، کارل مارکس، آنتونیو گرامشی یا جان مینارد کینز بینشهای سودمندی را درمورد اقتصاد و سیاستِِ سدة بیست و یکم ارایه میدهند؟ یا آنها صرفاً شخصیتهایی تاریخیاند که نقشی راهگشا در ساخته و پرداخته کردنِ فهم ما درمورد سیر تکامل و تنوع اندیشه سیاسی و اقتصادی داشتند، ولی از جهتِ بینشدهی در زمینة امور معاصر مطلبی ارایه نمیدهند؟ آیا جهان از حیثِ نوآوری فناورانه و دگرگونیهای اجتماعی که رویکردهای مناسبترِ جدیدتری را میطلبند، تغییر یافته است؟ اگر این چنین است، این رویکردها متشکل از چه مؤلفههایی میتوانند باشند، کدام کنشگران کلیدی قلمداد میشوند، چگونه تعاملهای آنها به بهترین نحو به تصویر کشیده میشوند و درک میگردند؟
ساختارِ کتاب
ساختار کتاب بدین گونه سازماندهی شده است که بخش نخست دیدگاههای نظری مختلف و مفاهیم و موضوعاتی را که آنها شناسایی میکنند و در کنار هم قرار میدهند معرفی میکند. پس از شناسایی این بنیانها، بخش دومِ کتاب مجموعهای از کنشگران را بررسی میکند، و بخش سوم موضوعات و روندهای مطرحی را که بازتابدهندة جنبههای عمدة جهان معاصر هستند بررسی میکند.
فصل نخست خواننده را با بنیانهای نظریای را که زیربنای مطالعة اقتصاد سیاسی بینالملل را تشکیل میدهند، یعنی واقعگرایی، لیبرالیسم و مارکسیسم، آشنا میسازد. در اینجا وجوه تمایز کلیدی میان این رویکردها و سیر تطور تاریخی آنها مورد تأکید قرار میگیرد. در این میان، هرچند محور اصلی تمرکز این فصل بررسی سیر تطور رویکردهای نظری است، ولی مطالعة این فصل شما را تشویق خواهد کرد تا موضوعیت هر رویکرد در عالم واقع را بررسی کنید.
پس از آن که بنیانهای نظری رشته در فصل نخست تبیین شد، فصل دوم 2 تأثیر داشنپژوهان رشته اقتصاد سیاسی بینالملل از اوایل دهه 1970، وقتی بسیاری توجه خود را به آنچه “سیاست ادنی” (low politics) قلمداد شده بود معطوف کردند، ارزیابی میکند. این فصل توجه خود را بر موضوع رشدِ نحلههای فکری مختلف در قالب رویکردهای نوواقعگرا، نئولیبرال و ساختاری متمرکز میسازد.
فصل سوم مهمترین رویکردهای نظری بدیلی را که در واکنش به رویکردهای ارتدوکسِ توصیفشده در فصل دوم ساخته و پرداخته شدهاند. معرفی میکند. در اینجا شما با رویکردهای فمنیستی، سبز و پسامدرن آشنا خواهید شد.
پس از آنکه شما با طیف گستردهای از دیدگاههای نظری آشنا شدید، فصل چهارم 4 فهمی را درمورد نحوة ارتباط این دیدگاههای نظری با تجربیات “عالم واقع” ارایه میدهد. میزان و اهمیتِ فرایندهای جهانیشدن (که خود، مفهومی پرمجادله در درون اقتصاد سیاسی بینالملل است) دستمایة تفسیرهای مختلف است. در اینجا ما از شما میخواهیم نقاط برجستة بحثِ جهانیشدن را بررسی کنید. این فصل دیدیگاههایی را که در فصلهای پیشین این کتاب مورد بحث قرار گرفتند به فصلهایی که برخی موضوعات را به نحو خاصتری مطرح میکنند پیوند میدهد.
بخش دوم کتاب بر بررسی کنشگران و موضوعاتی که در چهارچوب اقتصاد سیاسی بینالملل مطرح میشوند تمرکز مییابد. ما در آغاز در فصل پنجم 5 تدبیر امور را در سطوح ملی، بینالمللی، منطقهای و جهانگستر بررسی میکنیم. پس از بررسی اجمالی ریشهها و سیر تطور نهادهای برتون وودز، مناظرههای معاصرتر مورد توجه قرار میگیرند. تعداد سازمانهای بینالمللی در پایان دهۀ 1990 میلادی بالغ بر 2500 بود و این در حالی است که در آغاز سدة بیستم تنها 30 سازمان بینالمللی وجود داشت. نقش سازمانهای بینالمللی پیچیدهتر گردیده است؛ زیرا آن جریانهای فراملی که این نهادها میکوشند آنها را تنظیم کنند (regulate) وسیعتر گریدهاند و کنترل آنها نیز دشوارتر شده است. نقش و اهمیت کنشگران خصوصی بزرگ اقتصاد سیاسی نیز توصیف خواهد شد. در اینجا این موضوع برجسته میشود که شرکتهای چندملیتی چگونه و به چه شیوههای محرکان و قربانیانِ تغییرات جهانگستر را مینگرند؛ به چه شیوهها و شکلهایی بازتابدهندة ویژگیهای سیاسیاقتصادی هستند، و با چه مسیرها و روشهایی برای کسب حمایت از ایجاد یک محیط سیاسی که بازتابدهندة سیطرة کنونی نئولیبرالیسم باشد لابی میکنند؟ در پایان، نقش جامعه مدنی در تقویت ماهیتِ [مبتنی بر] نمایندگی نهادهای تدبیر امور جهانگستر به نحو تفصیلیتری در کانون توجه قرار میگیرد.
فصل ششم تجارت جهانی و سیر تطور نظام تجاری بینالمللی پس از سال1945 را بررسی میکند. در این میان، توجه خاصی به مدیریت این نظام میشود. موضوعات مطرح در تجارت جهانی، ازجمله جایگاه کشورهای درحالتوسعه و مناظرة «تجارت آزاد در برابر تجارت منصفانه»، مورد بحث قرار میگیرند.
فصل هفتم سیر تطور نظام مالی جهانگستر و تأثیری را که این نظام بر کنشگرانِ اقتصاد جهانی داشته است بررسی میکند. سقوط نظامِ نرخهای ارز ثابت که پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفته بود، موج اصلاحاتِ معطوف به بازار (market-oriented reform) در بازارهای مالی داخلی، ادغام سریعِ بازارهای سرمایة ملی با درنوردیدن مرزهای سیاسی و تنظیمی (regulatory) محورهای مباحث این فصل را تشکیل میدهند. این فصل با تمرکز بر تأثیر بحرانهای مالی و ثبات نظام مالی معاصر پایان مییابد.
فصل هشتم جایگاه موضوعات و استراتژیهای توسعه در اقتصاد جهانی را بررسی میکند. ماهیت مجادلهبرانگیز اصطلاح “توسعه” برجسته میشود و رئوس کلی فهمهای تاریخی در قسمت نخست بیان میشوند. چرخش جهتگیری به سوی تفکر ارتدوکسِ نئولیبرالی در [زمینة] توسعه مورد بحث قرار میگیرد و تأثیر موضوعاتِ مهمی ازقبیل کمک خارجی و بحران بدهیها برجسته میشود.
فصل نهم تنوع نظر و مناظره در رابطه با تبعات زیست محیطی کردارهای فعلی و پیشنهادهای آینده در زمینة تولید را مورد توجه قرار میدهد. در یک سرِ این مناظره، زیستبومباورانِ”ژرفنگر” (deep ecologists) عاقلانه بودن (wisdom) سیاستهای منحصراً انسانمحورِ توسعه را زیر سؤال میبرند؛ حال آن که سایر صاحبنظران (“محیطزیستگرایان” در لایههای مختلف اندیشة “سبز”) ترجیح میدهند بر محیطزیستدوستی (conservationism) و بهرهبرداری بهینه از منابع طبیعی تأکید کنند. تغییر آبوهوایی، افزایش بالقوة سطح آب دریاها، باران اسیدی، تخریب جنگلها، و از بین رفتنِ زیستگاهها که به کاهش تنوع زیستی میانجامند از جمله موضوعاتی هستند که مورد بحث قرار خواهند گرفت. طیفی از واکنشها از جانب طرفهای مختلف، هم از جانب طرفهای دولتی و هم از جانب طرفهای خصوصی، با ذکر مثال تبیین خواهد شد.
فصل دهم نقش تمثیلی پرتناقضی (paradoxical) را که تحولات فناورانه در بسیاری از ابعاد اقتصاد سیاسی بینالملل دارد بررسی میکند. از یک سو، این تحولات را چه بسا بهعنوان ابزاری که از طریق آن پروژة نئولیبرالی اقامه شده است قلمداد شود و از سوی دیگر، راهحلهای بالقوهای را برای بسیاری از معضلات حادِ جهانگستر در هر دو عرصة ظرفیتهای لجستیکی و هماهنگسازی، ارایه میدهند. مناظرهها بر سرِ دسترسی به فناوری و اهمیت زبان انگلیسی بهعنوان رسانة راهبرِ (leading) گفتمان بینالمللی نیز مورد بررسی قرار خواهد گرفت. مزیتهای نسبی در درون نظام تجارت بینالملل و تثبیت و ریشه دواندن “تقسیمبندیها از حیث ثروت” نتیجة مستقیم در اختیار داشتنِ منابعِ مطرح (relevant) و بهکاربستنِ دانش فنی هستند.
فصل یازدهم به موضوعات فرهنگی بهعنوان عامل مهم دیگر در رابطه با جهانیشدن توجه دارد؛ و حتی اشاره کرده است که بذرهای یک تکفرهنگ (monoculture) جهانگستر از مدتها قبل پاشیده شده است. این فصل این دیدگاه را در پرتوی حوزههای موضوعی بحث شده در بالا و مناظرههای نظری مرتبط با آنها بررسی میکند. تأثیر بالقوة اشاعة یک نظام مسلّط تولید، و نیز این امکان که مجموعة شایعی از ارزشهای ذاتی لاجرم [در نتیجة شکلگیری این نظام مسلّط تولید] پدیدار میشود، در بوتة بررسی انتقادی قرار خواهد گرفت. در اینجا بر ترویج گونههای معینی از “شناخت”، ارزشها، هنجارها، و حقوق تأکید خواهد شد. دیدگاه “برخورد تمدنها” که هانتینگتن مطرح کرده است بار دیگر در رابطه با موضوع «نظام ارزشی رقیب» مورد توجه قرار گرفته است. مناظرة رو به تکوین پیرامون نسبیگرایی فرهنگی و یا جهانشمولی فرهنگی (cultural universality) به نحوی اجمالی بررسی خواهد شد. به ویژه این فصل امکان وجود رابطه میان یک نظام تجاری تقریباً جهانشمول و یک نظام خاصِ مفروضها و ارزشها را که همزمان با آن شکل گرفته است مورد بحث قرار میدهد.
فصل دوازدهم میکوشد تمامی موضوعات و روندهای بالا را در چهارچوب مجموعة پویا، پرمناقشه و در حال تکاملی از دستورکارهای امنیتی بررسی میکند. بسیاری از متون درسی رشته روابط بینالملل مباحث خود را بر امنیت دولتمحور و نظامیمحور متمرکز خواهند ساخت، حال آنکه ماهیت متمایز رویکردهای اقتصاد سیاسی بینالملل، درست برخلاف رشته روابط بیناملل، تمایل دارد تفسیر و تحلیل گستردهتری درمورد موضوعات امنیتی برگزیند.
بخش نتیجهگیری کتاب ابعاد برجستة فرایندهای جهانیشدن و ارزشهای نسبی و قوای (power) تبیینی دیدگاههای تحلیلی رقیب را مرور میکند: این ابعاد دربرگیرندة این پرسشها هستند: کدام کنشگران در کانون توجه قرار میگیرند، حدود و ثعورة که کنشگران در چهارچوب آنها عمل میکنند کدامند، و چگونه آنها با یکدیگر ارتباط دارند؟
این کتاب مدعی نیست که تبیین کاملی را برای پدیدههای معاصر ارایه میدهد؛ اما با این حال، درآمدی بر مکاتب فکری متعدد در رشتۀ اقتصاد سیاسی بینالملل و کاربست (relevance) آنها برای شماری از موضوعات گزینششده را فراروی شما مینهد. در این راستا، بینشهایی درمورد این که چگونه جهان در واکنش به ابعاد جهانیشدن سیر تکاملی خود را میپیماید تشریح خواهد شد. روشن خواهد شد که با مطالعة این کتاب، دانشجویان رشته اقتصاد سیاسی بینالملل نه تنها فهم ارتقا یافتهای درمورد این رشته، بلکه فهم ارتقایافتهای درمورد جهانِ پیرامون خود و جایگاه خود در درون آن را به دست خواهند آورد.