انتشارات مرکز سیاووشان منتشر کرد:
واژهی آلمانی روانکاوی برای نخستینبار در 1896 در متون فروید به کار برده شد. فروید خود در تعریف آن میگوید: «کاری که بهوسیلهی آن ما مادهی روانی واپسرانده را به آگاهی بیمار میآوریم بهوسیلهی ما روانکاوی خوانده شده است». فروید در کنکاش خود در نظام روانی انسان از این شیوهی به آگاهی درآوردن مادهی واپسرانده از نظام آگاه بهره جست و میراث ارزشمند او که ماحصل بهکارگیری این روش است…
گفته شده است که سه دانشمند برجسته خودشیفتگی انسان را در هم شکستهاند: “کوپرنیک” با کشف خود نشان داد که زمین مرکز کائنات نیست و یکی از بیشمار سیارههایی است که در کیهان وجود دارند و خود به دور خورشید در حال چرخیدن است. “داروین” با نظریهی بدیع خود نشان داد که تبار انسان از کجاست و انسانبودن او صرفاً از راه فرگشت گونههای پایینتر از خود حاصل آمده است. اما آخرین ضربه را به پیکرهی این اسطوره، پزشک و عصبشناس اتریشی، “زیگموند فروید” وارد ساخت. او با کشف ضمیر ناآگاه و نشاندادن اینکه قسمت اعظم کنشهای نظام روانی او تحت سیطرهی فرایندهای ناآگاه است انسان سرمست از توهم قدرت عقل و درایت را به زانو درآورد و نشان داد که تا چه اندازه اسیر ارضای دو رانهی کلی خویش یعنی رانه های “مرگ” و “زندگی” است. اگرچه رد پای این کشف فروید در کارهای دانشمندان و فلاسفهی پیش از او به چشم میخورد اما فروید نخستین کسی بود که بهگونهای نظاممند و علمی روی این موضوع متمرکز شد و پرده از ناآگاهی انسان و ویژگیهای حاکم بر سازمان روانی او برداشت. او بود که گفت دادههای آگاهی برای توجیه بسیاری از فرآیندهای روانی ازجمله فراموشیها، یادآمدهای ناگهانی، تفسیر رؤیا. لغزشهای کلامی و… بسیار ناقصاند.کشف این نظام ناآگاه حاصل بهکارگیری روشی است که فروید آن را روانکاوی نامیده است.