مولانا و معنای زندگی
110,000 تومان
اطلاعات کتاب
نویسنده:مهدی کمپانیزارع
انتشارات:نگاه معاصر
سال انتشار:1393
کد شابک:9786005747683
درباره کتاب
نویسنده با ترسیم دو دوره از حیات مولانا میکوشد تا معنای زندگی را در هر یک از ادوار زندگانی وی به تصویر بکشد. وی بر این باور است که مولانا در دوره اول، معنابخشی به زندگانی را در قالب پاداشهای نیکعملی و خوبکرداری میدانسته است؛ اما پس از آشنایی با شمس که دور? دوم از حیات معنوی او را شکل میدهد، تلقی شگفتآوری از آدمی و گستره و عمق وجودی داشته است. این از اقتضائات دوران جدید است که هر مکتبی کالای خود را عرضه میکند و دلربایی میکند. وجود مکاتب مختلف عرفانی اما جذابیتهای فراوانی را ایجاد کرده است. دورشدن آدمی از معنای اصیل زندگی، سبب شده تا مکاتبی از راه برسند و داعیه معنابخشی به زندگانی را عنوان کنند. معنای زندگی امری جدید التأسیس نیست. بشر جدید به مرحلهای رسیده است که به عدم وجود معنا در زندگی خود واقف شده است. اگر سابق بر این عنوانی از «معنای زندگی» در میان نبود، به آن علت بود که احساس پوچی و بیحاصلی، کمتر دغدغه آدمی را شکل میداده است. اما معنای زندگی را میتوان در لابهلای مفاهیم عرفای اسلامی نیز دریافت. آنها اگرچه صراحتاً به عنوان «معنای زندگی» اثری ننگاشتند؛ ولی در تار و پود کلام خود از این مهم پرده برداشتهاند. مولانا جلال الدین بلخی از جمله عارفانی بود که دغدغه معنای زندگی داشت. نویسنده معتقد است در کلام شمس تبریزی و به تبع آن مولوی، میان «خدا» و «معنی» اینهمانی وجود دارد. وی ادعا میکند اگر فیلسوفی چون صدرالمتألهین شیرازی در آثار خود از اصالت وجود و اعتباریت ماهیت سخن میگوید، مولانا جلال الدین در آثار خود مکرر بر اصالت معنا و اعتباریت صورت تصریح میکند. اگر در آثار ملاصدرا «وجود» محوریترین موضوع و مفهوم است، بدون تردید نزد مولانا مفهوم «معنی» است که محور همه مباحث قرار میگیرد. مولانا متفکری معنامحور است و اساس اندیشههای خود را در حوزههای مختلف بر آن بنا نهاده است. عالم صورت برای مولانا «نیستِ هستنما» است و عالم معنی «هستِ نیستنما». عرفان اسلامی از مستعدترین و حاصلخیزترین بسترهایی است که میتوان میو? معنا را از درخت آن چید و در سبد نیازمندیهای انسان جدید گذاشت. هنوز هم عرفان ادیان یکی از منابع مهم و جایگزین ناپذیر در بعد معنوی حیات انسانی است. عرفان ادیان ابراهیمی و به ویژه عارفان مسلمان با تأکید بر حقیقت و مغز هستی و دین میکوشیدند تا فارغ از هر پدیدار و صورتبندی خاص همگان را به دیدار معنا و حقیقت هستی برند. یکی از شاخصترین کسانی که در این راه جد و جهاد بسیار نموده و هم در مقام نظر و هم در مقام عمل و کنش انسانی «معنا» را در محور و کانون پندار و کردار و گفتار خویش قرار داده، مولانا جلالالدین محمد بلخی است. او که جویان و پریشان معنا بود با نقبزدن به هم? امور هستی آن را طلب میکرد و همگان را بدان دعوت مینمود. او معنی را خدا میدانست (المعنی هو الله) و در و دیوار هستی را پر از معنا مییافت. از هر کجای اندیش? او آغاز کنی میبینی که وصال عروس معنا را جویا و گویاست. اگر از انسانشناسی بیاغازی در انسان به دنبال جان است و اگر از جهانشناسی، به دنبال جان جهان است و اگر از خداشناسی جویای جانان است. او طالب جان بود جان جان و جان جان جان جان و جانان و کیست که نداند هم? اینها معناست و خدا؛ که «معنا» خداست و خدا «معنا» است و هم? هستی تجلی معنای خدا. جهان کلم? خداست چون در ورای هم? این ظواهر او (معنا) نشسته است. مولانا خود را «ماهی دریای معنی» میدانست و از این برای ما حکایت میکرد که از این دریا هیچگاه ملال نیافته است و دمادم در آن غوطه میخورد. در این نوشته ابتدا به ضمن تشریح مختصات و جغرافیای بحث معنای زندگی در جهان معاصر به ایضاح این مسئله و دیدگاههای مختلق پیرامون آن پرداخته میشود. در ادامه نیز این بحث به تفصیل در اندیشههای مولانا جلالالدین بررسی میشود و نشان داده میشود که او چه تلقی از معنا و زندگی و معنای زندگی دارد و برای معنابخشی به حیات انسانی چه مطالبی را بیان میکند. آشکار است که در آثار مولانا بحثی مستقل و مدون به نام معنای زندگی موجود نیست، چنانکه در بیشتر مباحث چنین است. در این نوشته کوشش میشود اجزای پراکند? اندیشههای وی را که ارتباط مستقیم و غیرمستقیمی با این بحث دارند، به همنشینی با یکدیگر دعوت شوند و نظری? مولانا در بحث معنای زندگی تبیین شود. مولانا افزون بر اینکه در باب زندگی و معنای آن سخنان ارزشمندی دارد، شخصا زندگی معنادار و با شور و نشاطی را تجربه کرده بود و از هر دو جهت میتواند مورد توجه انسان معاصر قرار بگیرد