نمایش 145–180 از 418 نتیجه

نمایش 40 60 80

هلما

24,500 تومان

نویسنده:مریم دالایی
نشر: شقایق
توضیحات:هنوز هم وقتی پلک‌هایم را روی هم می‌گذارم تصویر چشم‌های تو پشت آن‌ها می‌نشیند و من به آن شب به خیر می‌گویم!به آن چشم‌ها که مال من بود، به آن چشم‌ها که دنیای من، باور من، روشنی دنیام بود، اما رفت، رفت و آرزوی این‌که باز هم صبحی دیگر وقتی پلکهایم را باز می‌کنم او را ببینم در وجودم کم رنگ شده…دلم برای دیدن چشم‌هایت…برای لحظه‌هایی که به چشم‌هایم خیره می‌شدی و آواز می‌خواندی و من با ولع نفسهای گرمت را می‌بلعیدم، تنگ شده…

رویای پراکنده در باد

120,000 تومان

نویسنده: طاهره پور رحمتی
نشر: شقایق
توضیحات: کاش تکلیفم را با دلم روشن می‌کردم. دلی که بی‌صدا فریاد می‌کشید دوستش داره اما من به خاطر شرایطی که اسیرش بودم ترجیح می‌دادم آن را نبینم.

درسا

46,500 تومان

نویسنده:مریم شهسواری
نشر: شقایق
توضیحات:می‌توان آیا به دل دستور داد؟ می‌توان آیا به دریا حکم کرد؟ که دلت را یادی از ساحل مباد؟ اشک ریزان با هم همنوا شدند! آن که دستور زبان عشق را بی‌گزاره در نهاد ما نهاد خوب می‌دانست تیغ تیز را در کف مستی نمی‌بایست داد.

آتاناز

50,000 تومان

نویسنده: الهه محمدی
نشر: شقایق
توضیحات: دلش می‌خواست همان دم برخیزد و به عمارت، نزد او بارگردد خوب می‌دانست که طاقت دوری او را تا همین حد هم نداشته خوب دوام آورده بود، اما از این به بعدش دیگر محال بود. دلش برای آن چشم‌های روشن و آن وجود مهربان پر می‌کشد. حقش نبود که با او آن‌گونه رفتار کند. خواست از جا برخیزد که ناگهان صدایی آشنا او را بر جا میخکوب کرد.

مجنون لیلی

46,500 تومان

نویسنده: اعظم نیک سرشت
نشر: شقایق
توضیحات: .اما می‌دانست می‌رود و آخر هم رفت. مجبور شد، دلش اختیار دار شده بود و تاب مقاومت نداشت. رفت تا تمام آن نگاه عاشق و بی‌قرار را یک‌جا در چشم‌های او بریزد و آرام بگیرد. وقتی رسید نمی‌توانست به اطراف نگاه کند. جرات نمی‌رد. سرگردان با دلش در جدال بود.

با من از عشق بگو

110,000 تومان

نویسنده: فاطمه صابری کرمانی
نشر:شقایق
توضیحات: اونقدری دست روی دست می‌گذاری تا پرنده خوشبختی‌ات درست از بین دست‌هات بپره. این تجربه وحشتناک رو دوباره تکرار نکن. یادت رفته شب ازدواج نازنین با آیدین چقدر پشیمون بودی؟ پرنده‌ات رو روی بام دیگری می‌دیدی و هی خون دل می‌خوردی

رقیبان عشق

95,000 تومان

نویسنده: سهیلا بامیان
نشر: شقایق
توضیحات:ندارد

رویای آبی

تماس بگیرید

نویسنده:نسرین سیفی
نشر: شقایق
توضیحات:مغناطیس وجود مغرور و مرموزش و جاذبه‌ای که در صورت زیبا اما بی‌تفاوتش با آن موهای جوگندمی وجود داشت، هر انسانی را به خود جذب می‌کرد. مثل یک تابلوی نقاشی بود. مثل اسب سرکش تابلوی پشت سر من، مغرور، بی‌تفاوت و جذاب.

فصل خوشه‌های طلا

70,000 تومان

نویسنده:مریم دالایی
نشر: شقایق
توضیحات:نمی دانست دچار چه احساسی بود که ته مایه ای از امید را در وجود خود می دید و با همان کورسو میان دنیای در هم تنیده ی آشفته حالی از جا برخاست و زندگی را انتخاب کرد. بازنده بود اما زنده هم بود پس باید زندگی می کرد. انتخابش برای شروعی دوباره اجازه نداد از پا بیفتد. سخت بود و جان فرسا اما با یک تصمیم معقولانه و با امید به آینده ای روشن میان روزگار سیاهی ها دوباره برخاست و لنگ لنگان در جاده ی زندگی به راه افتاد تا تکه های گمشده ی پازل زندگی بهم ریخته اش را کنار هم بچیند بلکه به جواب سؤالات ذهنش برسد. چندین بهار سبز و تابستان داغ گذشت.چندین فصل خوشه های طلایی را با حسرت پشت سر گذاشت و چندین زمستان سرد و یخ بندان را تجربه کرد، اما… اما هنوز بعد از سال ها میان کوچه پس کوچه های این پازل هزار تکه پرسه می زد و می گذشت.

تقابل

85,000 تومان

نویسنده: اعظم کلانتری
نشر: شقایق
توضیحات:درباره محصول

تقابل نوشته ی اعظم کلانتری (یاسی) است که توسط شقایق در سال 1398 و 688 صفحه به بازار عرضه شده است. این اثر از نظر موضوعی در دسته/های ذیل قرار میگیرد:

کتاب بزرگسال ادبیات و داستان رمان و داستان فارسی مدرن رمان و داستان بلند معاصر بعد از انقلاب
کتاب بزرگسال ادبیات و داستان رمان عاشقانه ایرانی

خیال ماندنت را دوست دارم

225,000 تومان

نویسنده:مائده فلاح
نشر: شقایق
توضیحات:دستی به پیشانی بلندش کشید تا چند تار موهای تاب خورده به سمتشان را کنار بزند. راست نشست. قبل از اینکه حرفی بزند، گفتم:
-اومدم امشب اینجا بمونم.
لبخند زد، اما من جان کندم تا بگویم. مثل آرام آرام سقوط کردن از یک ساختمان چند طبقه بود. هیجان و ترس را همزمان داشتم. ماندنم درست بود؟
از جایش بلند شد و به سمتم آمد. او نزدیک شد. سر تا پایم را از نظر گذراندو گفت:
-کار خوبی کردی که اومدی، شب‌ها هر وقت دلت خواست بیا خونه‌م. هیچ کس ندونه تو که می‌دونی من بر عکس روزا که ازت متنفرم، شبا عاشقتم.
چرا از گفتن این حرف‌ها نمی‌ترسید؟ خیلی از نقشه‌هایش را نقش بر آب کرده بودم. چرا نمی‌فهمید که این حرف های حقارت بار تاوان دارد. دستی به گونه‌ام زد و ادامه داد:
-دیدی بعضی گل‌ها فقط شب بو دارند؟ روزها که از کنارشون رد می‌شی انگار نه انگار همون گلن. ولی وای به حال شب، یه دفعه مستت می‌کنن، یه دفعه از خود بیخودت می‌کنن هرچه‌قدر هم ازشون دور می‌شی باز بوش دنبالت می‌آد.تو مثل همون گلا هستی، شب که می‌شه یهو مستم می‌کنی، یهو از خود بیخودم می‌کنی. هر جای خونه که می‌رم بوت دنبال منه.

پاییز سال بعد

80,000 تومان

نویسنده:سمیرا ایرتوند
نشر: شقایق
توضیحات: بین خیابان ها و میان مردم شهر گشتن حالم را خوب نمیکرد. اما فکرم را باز میکرد. این روزها که هوا رو به گرمی می رفت هنوز یک سوز سرد در زندگی ما وجود داشت. سوزی که یادگار پاییز بود. نمی دانم شاید مادرم راست می گفت! پاییز فصل نحسی بود وامسال تلخ و سردتر زاز همیشه، ردش به اردیبهشت هم رسیده بود.
و من وحشت داشتم که این رد تا پاییز سال بعد ادامه پیدا کند. آن وقت بود که دیگر امید، رفته رفته کمرنگ میشد و سوز پاییز رسیده از سرمای شدید یخ میزد.
اما من نمی گذاشتم پاییز سال های بعد برایم تکرار یخ زدگی باشند تا من هم مثل مادرم به زمین و زمان غر بزنم و با شکایت از پاییز، زندگی یکنواختم را ادامه بدهم.
پاییز برای من سمفونی خش خش برگ ها و بازی رنگ هاست. من در پاییز عاشق شدم و با پاییز سال بعد و بعدتر عاشقی را قشنگ تر از سال قبل معنا میکنم.زیر لب زمزمه کردم: من نمی ذارم

کابوس ناتمام

تماس بگیرید

نویسنده: ثنا نصیری
نشر: شقایق
توضیحات:خیره به لباس تنش در آینه، چند قدم به عقب برداشت و لبه‌ی تخت نشست.نمی‌خواست به او فكر كند؛ اما لباسش را دوست داشت.نمی خواست به خاطرات گذشته فكر كند؛ اما گردنبند همان غریبه روی سینه‌اش سنگینی می كرد. نمی‌خواست جایی كه او نفس كشیده، راه رفته، خوابیده،حتی خندیده و آن چال گونه‌اش را به رخ زمین و زمان كشیده بماند؛ اما این اتاق از همان چند دقیقه‌ی پیش، شده بود جزیی از گذشته و آینده اش.
حریف دلش كه نمی توانست بشود، می توانست؟ اصلا چه شد كه همه چیز خراب شد؟ جوابی نداشت. سال‌ها بود كه این سوال را از خودش می پرسید و بی‌جواب می‌ماند.
خندید و اشك روی گونه‌هایش لغزید. خودش را به آغوش كشید.آرام و قرار نداشت.سریع از روی تخت بلند شد. با صدای لرزانی گفت:بمیر…! داری به كی فكر می كنی ؟دیونه شدی؟لعنتی اون…

چهل سالگی‌

52,000 تومان

نویسنده: صفورا لواسانی
نشر: شقایق
توضیحات:به سمت ماشین رفتم،خواستم در جلو را برایش باز کنم ولی خودداری کردم. دزدگیر را زدم خودش در جلو را باز کرد و منتظر شد تا من سوار شوم. با سر اشاره کردم که سوار شود و بعد در صندلی جا گرفت. در پوست خود نمی گنجیدم، این اولین بار بود که او را در کنار خود می دیدم، چه شیرین بود احساس با او بدن. سعی می کردم خودم را بی تفاوت نشان بدهم اما خودم هم می فهمیدم که خیلی موفق نیستم انگار او را در آن حالت می کاویدم از این زاویه هم دیدنش برایم جذابیت داشت و بی اختیار به سمتش برمیگشتم و نگاهش میکردم، می فهمیدم که کمی معذب است چون اصلا حرف نمی زد و دائم از پشت شیشه بیرون را تماشا میکرد، سعی میکردم آهسته برانم تا هم برای او زمان بخرم هم خودم بیشتر در آن حالت داشته باشمش.

پریماه

65,000 تومان

نویسنده: فاطمه جمشیدی
نشر: شقایق
توضیحات: انگشت‌های ظریفش را روی شیشه بخار گرفته به حرکت در آورد و نقش یک قلب را روی آن به تصویر کشید. مدتی بود که دلش می‌خواست حسی را تجربه کند، حسی به نام عشق! چشمهایش به هر سو که می‌نگریست، به دنبال نشان یا نشانه‌ای از نیمه گمشده‌اش می‌گشت

نغمه

تماس بگیرید

نویسنده: نسرین سیفی
نشر: شقایق
توضیحات: دلم او را می‌خواهد، زیاد هم می‌خواهد و مدام سرزنشم می‌کند. دلم می‌خواهد گوشی‌ام را بردارم، شماره‌اش را بگیرم و به او التماس کنم که تنهایم نگذارد. از خود می‌پرسم: همه دوست داشتن ما دونفر همین‌قدر بود؟ و می‌دانم همین‌قدر بود.

دلداده

تماس بگیرید

نویسنده: رزانا خوشبخت
نشر: شقایق
توضیحات: ندارد

نازنین

46,500 تومان

نویسنده: نیلوفر‌پور عباسی
نشر: شقایق
توضیحات:سال‌ها سعی کردم ولی هیچ‌وقت نشد، روز به روز فاصله بیش‌تر شد، گاهی وقتا دلمو تو پتو قایم می‌کردم که یخ نزنه، مگه زندگی فقط نون و آب و لباس و سرپناهه؟ همیشه دنبال یه دست گرم بودم که نوازشم کنه. دنبال یه لبخند می‌گشتم که رنگ محبت داشته باشه، یه رنگ ولو کم‌رنگ، یه کلمه دل خشک کنک، اینا چیزایی بود که گم کرده بودم و هیچ‌وقت پیداشون نکردم. دیگه‌ام دنبالشو نمی‌گردم

رایکا

44,500 تومان

نویسنده:فهیمه سلیمانی
نشر: شقایق
توضیحات:رایکا عنوان کتابی است از فهیمه سلیمانی که توسط انتشارات شقایق در سال 1394به چاپ رسیده است. موضوع اصلی این کتاب داستان های فارسی است. نیز در بازار کتاب موجود می‎باشد. از فهیمه سلیمانی، کتاب‌های دوشیزه(شقایق)، دیوار شیشه ای(شقایق)، قصر یخی(شقایق)، نیز در بازار کتاب موجود می‎باشد.

نفرین جسد

56,000 تومان

نویسنده:دلارا دشت بهشت
نشر: شقایق
توضیحات: جلوی درخت نشست و شروع کرد با دست به کندن زمین.
با وحشت نگاهم رو اطراف می چرخوندم، به نظرم هر لحظه امکان داشت یه وسیله ای یا یه شخصی یا هرچیزی باعث دور کردن ما از اون درخت بشه، اما او همچنان با دست مشت مشت خاک برمی داشت.
شنیدم… زمزمه ها… جیغ ها…
-کافیه، من می ترسم.
بدون اینکه به من نگاه کنه گفت:
-بذار ببینم این تو چی هست که ماجرا تموم بشه بره پی کارش.
دیدم… سایه ها… نگاه ها….
بغض کردم و با اینکه نمی خواستم اما چشم هام و گوش هام دنبالشون کشیده می شد، با سرعت و سردرگم می دویدند. بعضی ها به صورت سایه و بعضی ها واضح تر، حتی نگاه بعضی ها رو هم می دیدم. اما هیچ کس نزدیکمون نمی شد.
-مهناز جان چقدر باید بکنم؟

چشم‌های بارانی

50,000 تومان

نویسنده:فهیمه سلیمانی
نشر: شقایق
توضیحات: پونه بلند شد و به پشت پنجره رفت. آفتاب کاملا از آسمان رخت بر بسته بود و آسمان مملو از ابرهای تیره شده بود و با این‌که وسط روز بود به عصر بیش‌تر شبیه بود. نم‌نم باران شروع به بارش کرده بود و موج‌های سهمگین دریا با شدت خود را به ساحل می‌کوبیدند. زمان هنوز روی تکه سنگ بزرگی که کمی جلوتر از ساحل در میان آب‌های دریا قرار داشت نسشته بود و موهای بندش در زیر نم‌نم باران خیس و مرطوب شده بود. پونه هرچه تلاش کرد و طاقت مقاومت نداشت هزاران چهره در ذهنش به وجود آمده بود…

آخرین پناه

36,500 تومان

نویسنده:مریم معجونی
نشر: شقایق
توضیحات: آن‌قدر زیبا سخن می‌گفت، که مرا در این لحظات کوتاه شیفته خود ساخته بود، دوست داشتم زودتر او باب سخن را می‌گشود و مرا از دنیای پر رمز و راز خود آگاه می‌ساخت و برایم از سرنوشتش سخن می‌گفت، با خود می‌اندیشیدم اگر او را در جایی دیگر مثلا در خیابان و یا مجلسی می‌دیدم هیچگاه به مغزم خطور نمی‌کرد که در پس این چهره زیبا و آرام دلی پر درد و روحی رنج کشیده داشته باشد.

بازیچه نقدیر

تماس بگیرید

نویسنده:مریم دالائی
نشر: شقایق
توضیحات: دیگر از نسیم نمی‌خواهم به باغ خاطرات یاد مرا بیاورد. دیگر هیچ‌گاه با ترنم صدای باران بهار. به یاد صدای تو اشک نخواهم ریخت. بگذار سینه‌ام کویری سوزان و خشم مبدل شود تا هیچ جوانه‌ای از عشق. در آن شکوفه نزند. آه ای ماهیان سواره بر موج مرا هم با خود به عمق دریاها ببرید که از ساحل بیزام. بگذارید در میان یک صدف تن غم‌آلوده‌ام را پنهان سازم. می‌خواهم برای همیشه پنهان شوم تا اندیشه‌ام از سرها بیرون رود. می‌خواهم غرق و نیست شوم تا اندیشه‌ام از سرها بیرون رود. می‌خواهم غرق و نیست شوم. تا نامحرمان عشق مرا از خاطرشان بزدایند. دیگر هیچ احساسی جز احساس پوچی در خود سراغ ندارم نه خشمی، نه رحمی، نه غمی و نه عشقی. فقط بی‌تاب گریزم. می‌خواهم تکیه بر بازوی ابر، از این‌جا بگریزم و خاطرات گذشته را به دست باد بسپارم.

نبض عاشقی

32,500 تومان

نویسنده:الناز محمدی
نشر: شقایق
توضیحات: مدت‌ها بود که با گذر هر ساعت و دقیقه، غم تازه‌تری را می‌شناخت. زخم دوری از او؛ روز به روز کاری‌تر می‌شد اما مرهمی نداشت. گذر این روزمرگی‌ها خیلی نفس‌گیر شدیه بود. روزها عذاب‌آورتر از قبل سپری می‌کرد اما چاره‌ای جز کور شدن و ندیدن نداشت. دست روی سینه گذاشت. قلبش می‌تپید.هنوز برای او می‌تپید. خاطره‌ای دور در ذهنش پر رنگ شد. چشم‌هایش رابست. خاطره‌ها جان گرفت

رهایم‌ کن

115,000 تومان

نویسنده:الناز محمدی
نشر: شقایق
توضیحات:از پس قاب شیشه‌ای لرزان چشم‌هایش به دنبال آخرین، قطرات سرگردان و معلق در هوا که تن سرد پنجره را نوازش می‌کرد. آخرین و تلخ‌ترین خاطره برایش تداعی می‌شد. بغضی چون کوه، بر سینه‌اش سنگینی می‌کرد که هیچ دست نیرومندی قادر به شکست آن نبود. شاید می‌خواست تا ابد در سینه‌اش محفوظ بماند و بهانه‌ای برای فراموش نکردن بازی تلخ زمانه شود… با فشاری آرام که به شانه‌اش آمد نگاهش به عقب برگشت

آسمان من نگاه تو

45,000 تومان

نویسنده:سحر ممبنی
نشر: شقایق
توضیحات:اشکهایم یکی پس از دیگری روی گونه سر خورد. می‌خواستم حرف بزنم اما صدایم در گلو می‌شکست و به هق‌هق تلخ تبدیل می‌شد. با خودم فکر کردم، «دیوونه چرا یادت می‌ره زندگیت یه زندگی عادی نیست؟ اون عاشقت نیست و از خداشه صدات یه پرده بالا بره…احمق! چرا فکر می‌کنی اونم مثل تو عاشقانه این زندگی رو چسبیده؟

می‌میرم با تو نفس می‌گیرم

46,500 تومان

نویسنده: سحر ممبنی
نشر: شقایق
توضیحات:فقط یه جمله بگم…دوستت دارم به اندازه ستاره‌ها. نه، ستاره‌ها صبح می‌روند، به اندازه چیزی که هیچ‌وقت نمی‌ره، یه چیزی که همیشه هست، چیزی مثل نفس که جونم به وجودش بنده، آری به اندازه نفس که اگه بره منم میرم، مثل نفس برام عزیزی و اگه بری، می‌میرم. فرقی نمی‌کنه چه‌جوری، فقط تو زندگیم بمون. اشتباه گفتم زندگی من بی‌ارزش‌تر از این حرف‌هاست ، فقط اجازه بده، یه قسمت کوچیک از زندگیت مال من باشه…

شبگرد

55,000 تومان

نویسنده: فهیمه سلیمانی
نشر: شقایق
توضیحات: فکر می‌کنی برای من آسون بود؟ دیدنت در کنار یکی دیگه و…ناباورانه نگاهش کردم و او با همان طنین گرم و گرفته ادامه داد: اعتراف من اگر برای تو یه کابوسه، برای خودم یه رویای محال بود. سکوتم نه تنها تو، که خودم رو هم آزار می‌داد. انگار خواب می‌دیدم. دیگر حرف‌هایش را نمی‌شنیدم، شاید هم نمی‌خواستم که بشنوم. سرم گیج می‌رفت، دیگر توان ماندن نداشتم. حالم خوب نبود، حالا که او اعتراف کرده بود، من توان تحملش را نداشتم. دستم را به صندلی گرفتم تا از افتادنم جلوگیری کنم. او به کمکم شتافت و مرا روی صندلی نشاند..

رها

85,000 تومان

نویسنده: سحر ممبنی
نشر: شقایق
توضیحات:برای بدرقه‌اش رفتم. جلوی در ایستادم. دستش روی دستگیره در بود. دوباره چشم‌هایش پر از اشك شد و من هم آرام اشك ریختم. نگاهم می‌كرد و لبش را می‌گزید تا اشك‌هایش جاری نشود. از نگاهش می‌توانستم بفهمم كه می‌خواهد برای همیشه برود و دیگر به سراغم نیاید.

قصه عشق من

تماس بگیرید

نویسنده:مریم حسینی
نشر: شقایق
توضیحات:هم‌چنان مات و مبهوت به سخنانش گوش می‌کردم و اشک می‌ریختم. به منطقه با صفا و زیبایی سعدیه رسیده بودیم. فضای روحانی و زیبای آنجا زیر نور چراغ‌های رنگارنگ، زیباتر و دل‌انگیزتر از هر زمانی بود. اتومبیل را که متوقف کرد، برگشت و اشکهایم را از روی صورتم پاک کرد…

شب سپید

تماس بگیرید

نویسنده: زهرا دلگرمی
نشر: شقایق
توضیحات: .ضربان قلبش تصاعدی اوج گرفت. طوری که احساس کرد به جای تیک‌تاک عقربه‌های ساعت، قلب اوست که ثانیه‌ها را به بازی گرفته. با گام‌هایی سست و نگاهی بی‌تاب به سمت منبع صدا شتافت. مطمئنم امشب یکی از خاطره‌انگیز‌ترین شب‌های زندگی‌مون محسوب می‌شه. فکرشو بکن. حتما تو هم هیجان‌زده‌ای! و طنین دلنشین خنده‌اش بر تار و پول احساس او، ترانه سرود. پاهایش از حرکت ایستاد، نه! و دیگر بر قدرت برداشتن یک گام را هم نداشت. این زمین بود. که پاهایش را در خود فرو می‌برد..

عشق ممنوعه

85,000 تومان

نویسنده:شهره فروتنی
نشر: شقایق
توضیحات: کجا می خوای بری؟چی کار می خوای بکنی؟می خوای بری تا حرف هایی که در موردت می زنن حقیقت پیدا کنه؟اگه قرار بود ولت کنم همون موقع ولت می کردم.همون موقعی ولت می کردم که هیچ احساسی بهت نداشتم.نه حالا که از همه چیز برای برام مهم تری.می خوای تنهام بذاری؟می دونی این چند ساعت چی به روز من آوردی ؟اینه معنی علاقه ای که به من داشتی؟می خوای داغونم کنی؟ اینو بدون برای حرف هیچ کس یه پاپاسی هم خرج نمی کنم. صد بار بهت گفتم حالا هم میگم تا آخرش وایسادم.تنهات نمی ذارم.حالا دیگه بس کن

شاید فردا نباشد

55,000 تومان

نویسنده:زهرا شعله
نشر: شقایق
توضیحات:در این فکر بودم که هنوز هم خاک من، بهترین و مرغوب‌ترین خاک برای کشت محبت است. سرزمینی که در تمام کهکشان مانندی ندارد و با خودم گفتم. بهتر است بمانم! اینجا برای عاشق بودن هرگز دیر نیست، شاید من هم روزی..

چشمان آبی

تماس بگیرید

نویسنده: رزانا خوشبخت
نشر: شقایق
توضیحات: ..برای لحظاتی با بهت وحیرت به او نگریسم، آیا تینا هم به او علاقه‌مند شده بود و آیا تینا هم او را دوست داشت؟ همان‌طوری که او نیز عاشق تینا شده بود؟ و این حرف‌ها…تا همینچند روز قبل حس انتقام تمام جانش را گرفته بود ولی حالا حاضر بود هرچه دارد بدهد فقط تینا را داشته باشد و فقط از عشق تینا لبریز باشد..

هم قفس

45,000 تومان

نویسنده:ساناز فرجی
نشر: شقایق
توضیحات: به ریزش مداوم باران روی شیشه نگاه کردم، دلم می‌خواست همه‌چی رو بهش بگم، هرکاری می‌کردم زبونم نچرخید، داشتم از دست خودم حرص می‌خوردم که چرا لال شده بودم؟ چرا حرف دلم رو بهش نمی‌گفتم؟ چرا نمی‌تونستم رازمونو فاش کنم؟ شاید به این خاطر بود که نمی‌دونستم چه عکس‌العملی نشون می‌ده، اگه همین رابطه قشنگی رو هم که داشت بینمون شکل می‌گرفت، خراب می‌کرد چی؟ناخودآگاه یکی از ابیات شاملو به مغزم رسید.همه‌چیز از پیش روشن است و حساب شده و پرده در لحظه معلوم فرو خواهد افتاد… .

شب‌های تنهایی

تماس بگیرید

نویسنده: نرگس عینی
نشر: شقایق
توضیحات: … دست‌هایش را پشت سرش قلاب کرده و چشم به بالا دوخته بود. آن‌جایی که دو ساعت پس از نیمه شب هنوز چراغی روشن بود و دختری به دل آسمان نگاه می‌کرد. برف‌پاکن‌های اتومبیلش بی‌وقفه کار می‌کردند و چشمان او نیز خستگی‌ناپذیر و همپای دلش در جستجو بودند. چشمانش در جستجوی دیدن محبوب و دلش در جستجوی یافتن راهی برای رهایی از این اضطراب و آشفتگی. اگر چه امشب نسبت به هر زمان دیگری آرام‌تر و دلش پر از اطمینان بود. از نزدیک زندگیش را دیده بود، تنهاییش را، لطافت و مهربانیش را. پس چرا باز هم دست روی دست گذاشته بود؟ وقتی چراغ خانه‌اش خاموش شد او نیز در افکارش به آخرین نقطه رسیده بود. سرانجام باید خود را از این وضعیت پا در هوا خلاص و تکلیفش را مشخص می‌کرد. با این اندیشه نفس عمیقی از سینه بیرون داد، و سوییچ اتومبیل را در جایش گرداند…