نازنین
46,500 توماننویسنده: نیلوفرپور عباسی
نشر: شقایق
توضیحات:سالها سعی کردم ولی هیچوقت نشد، روز به روز فاصله بیشتر شد، گاهی وقتا دلمو تو پتو قایم میکردم که یخ نزنه، مگه زندگی فقط نون و آب و لباس و سرپناهه؟ همیشه دنبال یه دست گرم بودم که نوازشم کنه. دنبال یه لبخند میگشتم که رنگ محبت داشته باشه، یه رنگ ولو کمرنگ، یه کلمه دل خشک کنک، اینا چیزایی بود که گم کرده بودم و هیچوقت پیداشون نکردم. دیگهام دنبالشو نمیگردم
رایکا
44,500 توماننویسنده:فهیمه سلیمانی
نشر: شقایق
توضیحات:رایکا عنوان کتابی است از فهیمه سلیمانی که توسط انتشارات شقایق در سال 1394به چاپ رسیده است. موضوع اصلی این کتاب داستان های فارسی است. نیز در بازار کتاب موجود میباشد. از فهیمه سلیمانی، کتابهای دوشیزه(شقایق)، دیوار شیشه ای(شقایق)، قصر یخی(شقایق)، نیز در بازار کتاب موجود میباشد.
نفرین جسد
56,000 توماننویسنده:دلارا دشت بهشت
نشر: شقایق
توضیحات: جلوی درخت نشست و شروع کرد با دست به کندن زمین.
با وحشت نگاهم رو اطراف می چرخوندم، به نظرم هر لحظه امکان داشت یه وسیله ای یا یه شخصی یا هرچیزی باعث دور کردن ما از اون درخت بشه، اما او همچنان با دست مشت مشت خاک برمی داشت.
شنیدم… زمزمه ها… جیغ ها…
-کافیه، من می ترسم.
بدون اینکه به من نگاه کنه گفت:
-بذار ببینم این تو چی هست که ماجرا تموم بشه بره پی کارش.
دیدم… سایه ها… نگاه ها….
بغض کردم و با اینکه نمی خواستم اما چشم هام و گوش هام دنبالشون کشیده می شد، با سرعت و سردرگم می دویدند. بعضی ها به صورت سایه و بعضی ها واضح تر، حتی نگاه بعضی ها رو هم می دیدم. اما هیچ کس نزدیکمون نمی شد.
-مهناز جان چقدر باید بکنم؟
چشمهای بارانی
50,000 توماننویسنده:فهیمه سلیمانی
نشر: شقایق
توضیحات: پونه بلند شد و به پشت پنجره رفت. آفتاب کاملا از آسمان رخت بر بسته بود و آسمان مملو از ابرهای تیره شده بود و با اینکه وسط روز بود به عصر بیشتر شبیه بود. نمنم باران شروع به بارش کرده بود و موجهای سهمگین دریا با شدت خود را به ساحل میکوبیدند. زمان هنوز روی تکه سنگ بزرگی که کمی جلوتر از ساحل در میان آبهای دریا قرار داشت نسشته بود و موهای بندش در زیر نمنم باران خیس و مرطوب شده بود. پونه هرچه تلاش کرد و طاقت مقاومت نداشت هزاران چهره در ذهنش به وجود آمده بود…
آخرین پناه
36,500 توماننویسنده:مریم معجونی
نشر: شقایق
توضیحات: آنقدر زیبا سخن میگفت، که مرا در این لحظات کوتاه شیفته خود ساخته بود، دوست داشتم زودتر او باب سخن را میگشود و مرا از دنیای پر رمز و راز خود آگاه میساخت و برایم از سرنوشتش سخن میگفت، با خود میاندیشیدم اگر او را در جایی دیگر مثلا در خیابان و یا مجلسی میدیدم هیچگاه به مغزم خطور نمیکرد که در پس این چهره زیبا و آرام دلی پر درد و روحی رنج کشیده داشته باشد.
بازیچه نقدیر
تماس بگیریدنویسنده:مریم دالائی
نشر: شقایق
توضیحات: دیگر از نسیم نمیخواهم به باغ خاطرات یاد مرا بیاورد. دیگر هیچگاه با ترنم صدای باران بهار. به یاد صدای تو اشک نخواهم ریخت. بگذار سینهام کویری سوزان و خشم مبدل شود تا هیچ جوانهای از عشق. در آن شکوفه نزند. آه ای ماهیان سواره بر موج مرا هم با خود به عمق دریاها ببرید که از ساحل بیزام. بگذارید در میان یک صدف تن غمآلودهام را پنهان سازم. میخواهم برای همیشه پنهان شوم تا اندیشهام از سرها بیرون رود. میخواهم غرق و نیست شوم تا اندیشهام از سرها بیرون رود. میخواهم غرق و نیست شوم. تا نامحرمان عشق مرا از خاطرشان بزدایند. دیگر هیچ احساسی جز احساس پوچی در خود سراغ ندارم نه خشمی، نه رحمی، نه غمی و نه عشقی. فقط بیتاب گریزم. میخواهم تکیه بر بازوی ابر، از اینجا بگریزم و خاطرات گذشته را به دست باد بسپارم.
نبض عاشقی
32,500 توماننویسنده:الناز محمدی
نشر: شقایق
توضیحات: مدتها بود که با گذر هر ساعت و دقیقه، غم تازهتری را میشناخت. زخم دوری از او؛ روز به روز کاریتر میشد اما مرهمی نداشت. گذر این روزمرگیها خیلی نفسگیر شدیه بود. روزها عذابآورتر از قبل سپری میکرد اما چارهای جز کور شدن و ندیدن نداشت. دست روی سینه گذاشت. قلبش میتپید.هنوز برای او میتپید. خاطرهای دور در ذهنش پر رنگ شد. چشمهایش رابست. خاطرهها جان گرفت
رهایم کن
115,000 توماننویسنده:الناز محمدی
نشر: شقایق
توضیحات:از پس قاب شیشهای لرزان چشمهایش به دنبال آخرین، قطرات سرگردان و معلق در هوا که تن سرد پنجره را نوازش میکرد. آخرین و تلخترین خاطره برایش تداعی میشد. بغضی چون کوه، بر سینهاش سنگینی میکرد که هیچ دست نیرومندی قادر به شکست آن نبود. شاید میخواست تا ابد در سینهاش محفوظ بماند و بهانهای برای فراموش نکردن بازی تلخ زمانه شود… با فشاری آرام که به شانهاش آمد نگاهش به عقب برگشت
آسمان من نگاه تو
45,000 توماننویسنده:سحر ممبنی
نشر: شقایق
توضیحات:اشکهایم یکی پس از دیگری روی گونه سر خورد. میخواستم حرف بزنم اما صدایم در گلو میشکست و به هقهق تلخ تبدیل میشد. با خودم فکر کردم، «دیوونه چرا یادت میره زندگیت یه زندگی عادی نیست؟ اون عاشقت نیست و از خداشه صدات یه پرده بالا بره…احمق! چرا فکر میکنی اونم مثل تو عاشقانه این زندگی رو چسبیده؟
میمیرم با تو نفس میگیرم
46,500 توماننویسنده: سحر ممبنی
نشر: شقایق
توضیحات:فقط یه جمله بگم…دوستت دارم به اندازه ستارهها. نه، ستارهها صبح میروند، به اندازه چیزی که هیچوقت نمیره، یه چیزی که همیشه هست، چیزی مثل نفس که جونم به وجودش بنده، آری به اندازه نفس که اگه بره منم میرم، مثل نفس برام عزیزی و اگه بری، میمیرم. فرقی نمیکنه چهجوری، فقط تو زندگیم بمون. اشتباه گفتم زندگی من بیارزشتر از این حرفهاست ، فقط اجازه بده، یه قسمت کوچیک از زندگیت مال من باشه…
شبگرد
55,000 توماننویسنده: فهیمه سلیمانی
نشر: شقایق
توضیحات: فکر میکنی برای من آسون بود؟ دیدنت در کنار یکی دیگه و…ناباورانه نگاهش کردم و او با همان طنین گرم و گرفته ادامه داد: اعتراف من اگر برای تو یه کابوسه، برای خودم یه رویای محال بود. سکوتم نه تنها تو، که خودم رو هم آزار میداد. انگار خواب میدیدم. دیگر حرفهایش را نمیشنیدم، شاید هم نمیخواستم که بشنوم. سرم گیج میرفت، دیگر توان ماندن نداشتم. حالم خوب نبود، حالا که او اعتراف کرده بود، من توان تحملش را نداشتم. دستم را به صندلی گرفتم تا از افتادنم جلوگیری کنم. او به کمکم شتافت و مرا روی صندلی نشاند..
رها
85,000 توماننویسنده: سحر ممبنی
نشر: شقایق
توضیحات:برای بدرقهاش رفتم. جلوی در ایستادم. دستش روی دستگیره در بود. دوباره چشمهایش پر از اشك شد و من هم آرام اشك ریختم. نگاهم میكرد و لبش را میگزید تا اشكهایش جاری نشود. از نگاهش میتوانستم بفهمم كه میخواهد برای همیشه برود و دیگر به سراغم نیاید.
قصه عشق من
تماس بگیریدنویسنده:مریم حسینی
نشر: شقایق
توضیحات:همچنان مات و مبهوت به سخنانش گوش میکردم و اشک میریختم. به منطقه با صفا و زیبایی سعدیه رسیده بودیم. فضای روحانی و زیبای آنجا زیر نور چراغهای رنگارنگ، زیباتر و دلانگیزتر از هر زمانی بود. اتومبیل را که متوقف کرد، برگشت و اشکهایم را از روی صورتم پاک کرد…
شب سپید
تماس بگیریدنویسنده: زهرا دلگرمی
نشر: شقایق
توضیحات: .ضربان قلبش تصاعدی اوج گرفت. طوری که احساس کرد به جای تیکتاک عقربههای ساعت، قلب اوست که ثانیهها را به بازی گرفته. با گامهایی سست و نگاهی بیتاب به سمت منبع صدا شتافت. مطمئنم امشب یکی از خاطرهانگیزترین شبهای زندگیمون محسوب میشه. فکرشو بکن. حتما تو هم هیجانزدهای! و طنین دلنشین خندهاش بر تار و پول احساس او، ترانه سرود. پاهایش از حرکت ایستاد، نه! و دیگر بر قدرت برداشتن یک گام را هم نداشت. این زمین بود. که پاهایش را در خود فرو میبرد..
عشق ممنوعه
85,000 توماننویسنده:شهره فروتنی
نشر: شقایق
توضیحات: کجا می خوای بری؟چی کار می خوای بکنی؟می خوای بری تا حرف هایی که در موردت می زنن حقیقت پیدا کنه؟اگه قرار بود ولت کنم همون موقع ولت می کردم.همون موقعی ولت می کردم که هیچ احساسی بهت نداشتم.نه حالا که از همه چیز برای برام مهم تری.می خوای تنهام بذاری؟می دونی این چند ساعت چی به روز من آوردی ؟اینه معنی علاقه ای که به من داشتی؟می خوای داغونم کنی؟ اینو بدون برای حرف هیچ کس یه پاپاسی هم خرج نمی کنم. صد بار بهت گفتم حالا هم میگم تا آخرش وایسادم.تنهات نمی ذارم.حالا دیگه بس کن
شاید فردا نباشد
55,000 توماننویسنده:زهرا شعله
نشر: شقایق
توضیحات:در این فکر بودم که هنوز هم خاک من، بهترین و مرغوبترین خاک برای کشت محبت است. سرزمینی که در تمام کهکشان مانندی ندارد و با خودم گفتم. بهتر است بمانم! اینجا برای عاشق بودن هرگز دیر نیست، شاید من هم روزی..
چشمان آبی
تماس بگیریدنویسنده: رزانا خوشبخت
نشر: شقایق
توضیحات: ..برای لحظاتی با بهت وحیرت به او نگریسم، آیا تینا هم به او علاقهمند شده بود و آیا تینا هم او را دوست داشت؟ همانطوری که او نیز عاشق تینا شده بود؟ و این حرفها…تا همینچند روز قبل حس انتقام تمام جانش را گرفته بود ولی حالا حاضر بود هرچه دارد بدهد فقط تینا را داشته باشد و فقط از عشق تینا لبریز باشد..
هم قفس
45,000 توماننویسنده:ساناز فرجی
نشر: شقایق
توضیحات: به ریزش مداوم باران روی شیشه نگاه کردم، دلم میخواست همهچی رو بهش بگم، هرکاری میکردم زبونم نچرخید، داشتم از دست خودم حرص میخوردم که چرا لال شده بودم؟ چرا حرف دلم رو بهش نمیگفتم؟ چرا نمیتونستم رازمونو فاش کنم؟ شاید به این خاطر بود که نمیدونستم چه عکسالعملی نشون میده، اگه همین رابطه قشنگی رو هم که داشت بینمون شکل میگرفت، خراب میکرد چی؟ناخودآگاه یکی از ابیات شاملو به مغزم رسید.همهچیز از پیش روشن است و حساب شده و پرده در لحظه معلوم فرو خواهد افتاد… .
شبهای تنهایی
تماس بگیریدنویسنده: نرگس عینی
نشر: شقایق
توضیحات: … دستهایش را پشت سرش قلاب کرده و چشم به بالا دوخته بود. آنجایی که دو ساعت پس از نیمه شب هنوز چراغی روشن بود و دختری به دل آسمان نگاه میکرد. برفپاکنهای اتومبیلش بیوقفه کار میکردند و چشمان او نیز خستگیناپذیر و همپای دلش در جستجو بودند. چشمانش در جستجوی دیدن محبوب و دلش در جستجوی یافتن راهی برای رهایی از این اضطراب و آشفتگی. اگر چه امشب نسبت به هر زمان دیگری آرامتر و دلش پر از اطمینان بود. از نزدیک زندگیش را دیده بود، تنهاییش را، لطافت و مهربانیش را. پس چرا باز هم دست روی دست گذاشته بود؟ وقتی چراغ خانهاش خاموش شد او نیز در افکارش به آخرین نقطه رسیده بود. سرانجام باید خود را از این وضعیت پا در هوا خلاص و تکلیفش را مشخص میکرد. با این اندیشه نفس عمیقی از سینه بیرون داد، و سوییچ اتومبیل را در جایش گرداند…
دیوار شیشهای
95,000 توماننویسنده: فهیمه سلیمانی
نشر: شقایق
توضیحات: ..او سکوت کرد و من هنوز با بهت به او خیره بودم. او امروز صادقانه و بیریا حرف میزد. حس میکردم بین زمین و آسمان معلقم، امروز بعد از این مدت که چون سالی بر من گذشته بود دلم میخواست میخندیدم، با صدای بلند میخندیدم. امروز روزم به رنگ خورشید در آمده بود. زرد و گرم. گویا تابستان از راه رسیده، از هرم کلمات داغی که شنیده بودم احساس گرما همه وجودم را در برگرفت گویا در میان شعلههای زبانهکش آتش ایستادهام و رخوت و خواب به سراغم میآید
شوکران عشق
تماس بگیریدنویسنده: پروانه طاهری
نشر: شقایق
توضیحات: در کنارش آرامش عجیبی احساس میکرد، فکر میکرد سالهاست او را میشناسد. حالا به خود اجازه می داد به چشمهایش نگاه کند و با او حرف بزند اما هنوز جرات بیپروا فکر کردن به او را نداشت، نمیدانست با این دردبزرگ چه کند. شبهای زیادی را با اینافکار به صبح رسانده بود واز فشار حسی که هنوز نمیتوانست او را عشق بنامد، نخوابیده بود، نمیدانست در برابر این دختر جوان چهکند
شام مهتاب
تماس بگیریدنویسنده: هما پور اصفهانی
نشر: شقایق
توضیحات:… سرم را بالا گرفتم تا هم صاحب صدا را ببینم و هم بابت کمکش تشکر کنم، ولی دیدن همانا و لال شدن همان! احساس کردم پرت شدم توی یک استخر یخ. موهای تنم سیخ و تمام رگهای بدنم کشیده شد. سرم به دوران افتاد. باورم نمیشد، اصلاً در عقل نمیگنجید! ولی این خودش بود، همان نقاش من! همانی که خودم کشیده بودم، خودم خلقش کرده بودم، همان پسر رویاهایم: کسی که ناخواسته عاشقش شده بودم.
محصول را درو کن
تماس بگیریدنویسنده: مارگارت دیکینسی
مترجم: مریم مفتاحی
نشر: شقایق
توضیحات: رمانهای زمین را شخم بزن، دانه را بكار و محصول را درو كن به ترتیب ادامه هم میباشند. این سه رمان كه قصه زندگی سه نسل – مادربزرگ، مادر و نوه – را حكایت میكنند، از احساسات، آرزوها ناكامیها و البته عشق آنها سخن میگویند و پا به دنیای راز آلودشان میگذارند. در این سه داستان نسلها و به مصاف هم میروند و تفكر كهنه و نو با هم میستیزند. روند داستانها به گونهای است كه خوانندهی مشتاق و كنجكاو، سردر گم رها نمیشود، بكله همسفر با شخصیتهای اصلی داستان جادهی عمرشان را تا انتها میپیمایند. شاید یكی از مزایای این سه اثر همین توالی آنها باشد با این حال نحوه نگارش داستانها به گونهای است كه هر یك از آنها داستان مستقلی به حساب آمده و جدا از هم قابل خواندن و درك میباشند.
بغض عشق
تماس بگیریدنویسنده:النار محمدی
نشر: شقایق
توضیحات: همه تلاش من برای حفظ تو بود که آتیشت برام حکم آب حیات رو داشت! حاظر بودم برای بدست آوردن ذرهای از محبت تو، تمام هستیم رو خاکستر کنم. من فقط قلب تو رو میخواستم، اما تو نه تنها از من دریغش کردی، بلکه با سنگ غرورت دلم رو شکستی، حالا من تا ابد سوگنشین این عشق خاکستر شدهام..
الهه شب
50,000 توماننویسنده: سهیلا بامیان
نشر: شقایق
توضیحات: نمیدانست سالها دلم امیر محبت اوست و همچون پناهندهای هستم که فقط در کنار او با معنای آزادی آشتی کرده و زندگیام را به نفسهای او سپردهام. سکوت عقل آفتی چاره ناپذیر بر لبهایم مهر خورده و من فقط در نگاه او غرق شده بودم. احساس میکردم دیواری موهوم به دورم کشیده شده است که داشت خفهام میکرد. در آن شرایط تنها کاری که میخواستم انجام دهم این بود که با سرعت از اتاق بیرون آمده
دختر آفتاب
85,000 توماننویسنده: سهیلا بامیان
نشر: شقایق
توضیحات: .ناگهان خودم را در محلی که برایم آشنایی غریبی داشت یافتم. گویی حواسم از کار افتاده بود. هیچ ادراکی نداشتم. چهقدر اینجا به نظرم آشنا میآمد. یک خاطره قدیمی، یک تصویر به یاد ماندنی در تو در توی ذهنم ترسیم شد. این جا را میشناختم، بارها به آن مکان آمده بودم. یک نقطه درخشان مرا به گذشته هدایت میکرد و مرا به آنجا کشیده بود. راهی را که امروز در اوج حواسپرتی طی کرده بودم، مسیری نبود که هر روز میآمدم. چیزی در درونم مرا به این مکان سوق داده بود. کمکم گذشته به یادم آمد. یک صبح سرد زمستانی روی یکی از نیمکتهای پارک نشسته بودم و به دستهای پر تلاش مرد جوانی که روی کاغذ سفید نقش دختر آفتاب را میکشید، چشم دوخته بودم…با چشمانی بسته میتوانستم آن صبح سرد اما دلانگیز را به یاد بیاورم و آن نگاه آبی را
قصر یخی
تماس بگیریدنویسنده: فهیمه سلیمانی
نشر: شقایق
توضیحات: دلش گرفته بود به همین خاطر از در خارج شد و روی پله سیمانی پائین اتاق نشست. در آن لباس بلند یشمی رنگ خیلی زیبا و نمگین شده بود. دستهایش را زیر چانهاش تکیه داد و سعی کرد صدای چلچلهها را به خاطر بسپارد. محو رویاهایش شده و حساب وقت و زمان از دستش در رفته بود. تمام مدت منتطر بود که پنجره گشوده شود و او برایش دست تکان دهد. آسمان کمکم تیره و تاریک میشد و ستارهها در پهنای افراشته آن خود نمایی میکردند. شروع به قدم زدن در وسط باغ کرد و مدتی هم در کنار نهر نشست، دستهایش را در آب فرو برد و موجهای کوچکی را به وجود آورد. ساعتی گذشته بود؛ اما آن اتاق همچنان خاموش بود. چشمهایش به پنجره خیره مانده بودند. مثل کلاف سر درگم خود میپیچید. چرا به دیدنش نیامده بود؟
دلسپردگان
تماس بگیریدنویسنده: هانیه حدادی اصل
نشر: شقایق
توضیحات: نزدیک تخته سنگی درست کنار ساحل ایستادم و نسیم شبانگاهی موهایم را نوازش می کرد. کاملا محسور دریا شده بودم بی اختیار به یاد این شعر افتادم و در حالی که آن را زیر لب زمزمه می کردم . رو یتخته سنگ نشستم : به شرجی ترین سایه می بارمت ببین با کدام آیه می آرمت غزل مهربانتر شده مهربان که ناگهان شخصی از پشت سر به من نزدیک شد و ادامه شعر را او خواند : به جان خودت دوست می دارمت برگشتم و در کنار خود او را دیدم ، دستها را به سینه زده و به غروب زیبای بهاری خیره شده بود.
شراره
46,500 توماننویسنده: زهرا رضایی
نشر: شقایق
توضیحات: در صدایش خواهش و تمنا موج میزد ولی حرفهایش آنقدر برایم گران و سنگین بود که نمیگذاشت به لحن آرام و غمدارش فکرکنم. تنها چیزی که به خوبی احساس میکردم، موجی از خشم بود که هرثانیه در وجودم بالا میگرفت. هرلحظه که میگذشت معنای حرفهایش را بیشتر درک میکردم وبر عصبانیتم افزوده میشد. او ششماه قبل چیز دیگری میگفت یعنی در طول شش ماه تا به این حد عوض شده بود؟ با صدایی که به فریاد میمانست گفتم: هرگز، من یک آدم هستم و احساس دارم…
اشک لیلی
40,000 توماننویسنده:مریم دالایی
نشر: شقایق
توضیحات: : نمیدانم خورشید آرزوهایمان در کدامین افق پنهان شد و دنیای عاشقانه ما را به دست بیرحم تاریکی سپرد. من میروم و در ظلمات بدون عشق و آرزو به انتظار مرگ مینشینم. حالا که عابر همیشگی شبهای تنهایی، گشتهام با کولهباری از گریههای بیصدا و پنهانی که تنها خداوند آنها را میبیند دستهای پر نیازم را به سوی او دراز میکنم و میخواهم که سیاهی تردید را در نگاه تو بشکند و باور کنی جز تو هیچ کس را دوست نداشتم… .
چشمان منتظر
42,500 توماننویسنده:ز.دلگرمی
نشر: شقایق
توضیحات: اینبار دستهای او و گرمای حقیقیاشان را حس کرد آری اینبار به راستی دستان او را در دست داشت. همراه او قدم بر جادهای نورانی گذاشت که قرار بود آنها را به آن سوی زمین برساند. به آن اوج دست نیافتنی لحظه لحظه وصل بود لحظه یکی شدن و لحظه با هم بودن عشق را با تمام زیباییهایش میدیدند. اینبار او به راستی همراه شاهرخ بود و شاهرخ گرمای وجودش را کنار خود حس میکرد.
میعاد عاشقانه
40,000 توماننویسنده: مریم دالانی
نشر:شقایق
توضیحات: پشت میز نشست و در دفترش چنین نوشت: سرخوش از عشق دیرینه تو، هنگامی که احساس میکردم با خوشبختی چند قدمی بیشتر فاصله ندارم. باز هم نیسشتری به وجودم چنگ زد و قلب عاشقم را مجروح ساخت. ای کاش بتوانم تا پایان این راه تاب بیاورم. دلم میخواهد در زیر پرتوهای گرم عشق فروزان تو وجودم را گرم کنم و در کنار تو چند صباحی را بگذرانم. قطره اشکی از روی گونهاش لغزید و روی دفترش افتاد. پس از آهی دیگر دفتر را بست و سرش را روی آن گذاشت و به حال دلش گریه کرد…
دوشیزه
50,000 توماننویسنده: فهیمه سلیمانی
نشر: شقایق
توضیحات:میخواستم به این تب طولانی پایان دهم…باید فراموش میکردم…آرام کنار چشمه نشستم و دستم را در آب فرو کردم. لرزم گرفت اما لجبازی کردم! به آسمان نگاه کردم. کاش شب بود! کاش زودتر شب میشد!چشمانم باز هم روی موج کوچکی که داخل آب ایجاد شده بود چرخید. نقش مردی در آب افتاد که یادش ذهنم را با خود همراه ساخته! سعی کردم به او فکر نکنم و از خیالاتش هم فاصله بگیرم! اما نمیرفت!اینبار صدایش هم با تصویرش همراه شده بود.
بهار
44,500 توماننویسنده: سحر ممبنی
نشر: شقایق
توضیحات: تو دیوونهای بهار! عشق من حرف دیروز و امروز نیست که بخوای باترحم اشتباهش بگیری. اگر تا به حال حرفی نزدم به خاطر این بود که با خودت و خاطراتت کنار بیای. یه احساسی همیشه به من میگفت تو برمیگردی… .
شبهای مهتابی
24,500 توماننویسنده: سحر جعفری
نشر: شقایق
توضیحات: بیاراده و ناخواسته تمام اتفاقات آن شب همانند فیلم سینمایی از جلوی چشمانم میگذشت و چهره غمزده و ناراحت سیامک جلوی، نظرم بود. درست به خاطر دارم چطور غرورش شکسته شد و با لحنی التماسآمیز با من صحبت میکرد. هیچگاه فکر نمیکردم بتوانم او را ناراحت کنم و از خود برنجانم اما من این کار را کردم و مطمئنا هیچوقت خودم را به خاطر چنین کاری و همچنین آن دروغ بزرگ، نمیبخشم. بغض راه گلویم را بسته بود، ولی دیگر نمیتوانستم اشک بریزم و عقده سنگین دلم را خالی کنم. چشمه اشکم خشک شده بود و به صوت غذهای بزرگ در گلویم سنگینی میکرد و هردقیقه که میگذشت بیشتر احساس تهوع میکردم… .
زمین را شخم بزن
تماس بگیریدنویسنده: مارگارت دیکسنس
مترجم: مریم مفتاحی
نشر: شقایق
توضیحات: رمانهای زمین را شخم بزن، دانه را بكار و محصول را درو كن به ترتیب ادامه هم میباشند. این سه رمان كه قصه زندگی سه نسل – مادربزرگ، مادر و نوه – را حكایت میكنند، از احساسات، آرزوها ناكامیها و البته عشق آنها سخن میگویند و پا به دنیای راز آلودشان میگذارند. در این سه داستان نسلها به مصاف هم میروند و تفكر كهنه و نو با هم میستیزند. روند داستانها به گونهای است كه خوانندهی مشتاق و كنجكاو، سردر گم رها نمیشود، بلكه همسفر با شخصیتهای اصلی داستان جادهای عمرشان را تا انتها میپیمایند. شاید یكی از مزایای این سه اثر همین توالی آنها باشد با این حال نحوه نگارش داستانها به گونهای است كه هر یك از آنها داستان مستقلی به حساب آمده و جدا از هم قابل خواندن و درك میباشند.
عروس دریا
36,500 توماننویسنده:مریم صمدی
نشر: شقایق
توضیحات: .گاهی کنار پنجره میایستم و به فردا میاندیشم. فردا…آه فردا فردایی که چون دیروز پنهان است پنهان در مه. غم غربت را در گلویم خفه میکنم تا کی گلواژه امید قلب سردم را به تپش وا دارد و منادی بهار باشد تا کی نوید فردای روشن را با پرستوی عاشق در میان بگذارد. میخواهم بگویم از تنهایی از بیکسی و از غریبی که تمام وجودم را انباشته تمام وجودم را. آیا فردا میرسد؟ آیا فرا میرسد روزی که اندیشههایم چون حباب نباشند، زود گذر و ناپیدا؟ آه بیا. بیا ای تک سوار سپید پوش بیا. بیا و اندیشههای بیسامانم را سامان بخش و فکر گمشدهام را به جاده خیس عشق بازگردان. آه لحظهها اندکی آرامتر…
کلبههای غم
46,500 توماننویسنده:رکسانا حسینی
نشر: شقایق
توضیحات: کتاب:
در دوم اسفند ماه 1346 دختری با چشمان سبز، ابروانی پیوسته، موهای قهوه ای ، پوستی گندمی با زیبایی خاصی كه هر شخصی را مجذوب خود می كرد…
عشق ماندگار
46,500 توماننویسنده: فائزه عطاریان
نشر: شقایق
توضیحات: در تمام طول هفته به او فکر میکردم حس عجیبی داشتم که نمیدونستم چیه؟ ولی مطمئن بودم عشق نبود چون هنوزم دوستش نداشتم. خیلی با خودم کلنجار رفت م ولی چیزی نفهمیدم آخر هفته که دیدمش فهمیدم اون حس عجیب ترحمه. برای اولین بار با دقت نگاهش کردم، می خواستم ببینم چه شکلیه؟ زیاد خوشگل نبود میشد گفت قیافهای معمولی داشت همینطور که نگاهش میکردم پرسید: هنوز هیچ احسساسی به من پیدا نکردی؟ برای اولینبار به چشمانش نگاه کردم تمنا توی چشماش موج میزد جوابش رو ندادم اشکی که توی چشماش حلقه بسته بود روی گونههاش جاری شد…
روزهای خاکستری
65,000 توماننویسنده: هانیه حدادی اصل
نشر: شقایق
توضیحات: از اولش شروع میکنم قصه اینجوری شروع شد که توی گهواره بودی و فارغ از همهجا، من بودم ولی متوجه نبودم شاید اگه اون موقع چیزی میفهمیدم جلوی خان بابا میایستادم و مقاومت میکردم اما نشد. زمان گذشت و گذشت تا ما شدیم به قول قدیمیها دو تا آدم عاقل و بالغ فهمیدیم چه کلاهی سرمون رفته…زندگی رو کرده بودیم میدون جنگ، میجنگیدیم تا شاید بالاخره یکیمون پیروز بشه اما من و تو شکست خورده بودیم و دشمن پیروز شد.برای فرار از ه دیگه اشخاص دیگه رو انتخاب کردیم و روزبه روز به اونا علاقهمندتر میشدیم اما این وسط باز هم شکست خورده بودیم، سعی کردیم درد سختش رو فراموش کنیم…گذر زمان خیلی چیزها رو یادم داد. یادم داد که میشه توی قفس هم آزاد بود. میشه این اسارت رو دوست داشت، یادم داد که میشه خیلی چیزها رو باور داشت و به زندگی جور دیگه نگاه کرد… .
زیبای عرب
85,000 توماننویسنده:سهیلا بامیان
نشر: شقایق
توضیحات : اصلا به فکرم نرسیده بود که ممکن است او گوشی را بردارد. پس او به ایران برگشته بود. همانطور که قول داده بود میخواست تا در مراسم سالگرد دایی شرکت کند. شنیدن صدای او سبب شده بود که اشکهایم آرام آرام جاری شود. دلم میخواست ساعتها به شنیدن صدای مهربان و کلام دلنشینش مینشستم. خدا میدانست که چقدر دلتنگ دیدن او و شنیدن حرفهای طنزآمیز و شوخش بودم. روزهای بسیاری بود که با خود میجنگیدم تا او و یادش را فراموش کنم اما این امر خارج از توان من بود. دلم به سویش پر میکشید و آتش حسرتی تند زیر پوستم میدوید و همه وجودم را گداخته و تبدار میکرد…
اژدهای دماوند
تماس بگیریدنویسنده: معصومه میر ابوطالبی
نشر: آموت
توضیحات:شستهای و از درس ریاضی حسابی خسته و کلافهای. میخواهی هر چه زودتر این مزخرفات روی تخته پاک شود تا بروی خانه و بخوابی روی تخت و کتاب بخوانی. ولی کلاس ریاضی جور دیگری تمام میشود. تمام شدن مدرسه شروعِ سفری است برای پارسا. سفری پرهیجان در سرزمینی که دور نیست اما ناشناخته است. اژدهایی از قرون پیشین که با دروغ و نیرنگ آدمیان تغذیه میشود، از دماوند برمیخیزند تا دنیای آدمها را یکباره نابود کند. و پسری که کسی انتظارش را ندارد قهرمان این داستان میشود و به جنگ اژدها میرود.
معصومه میرابوطالبی، در این رمان با پارسا به سفری میرود که از تهران آغاز میشود و ایران را زیر پا میگذارد و پایان داستان در دماوند است.
تماشای یک رویای تباه شده / باغ سرخ
25,000 توماننویسنده: بیژن بیجاری
نشر: آموت
توضیحات: نه من برای سایه ام نمی نویسم، من می خواهم خودم را بنویسم. داستانی برای خودم و در مرحله ی بعد- احتمالا برای یکی دو خواننده ی دیگر- بی گمان اگر من نیز مطمئن باشم همه ی داستان من، کاری را که یک سطر از نوشته ی هدایت با من کرد،با خواننده ای -به غیر از آن خواننده که خودم توضیح دادم- خواهد کرد و آنچنان تغییری را در روحیه ی او بوجود خواهد آورد، بله من نیز همچون هدایت، تردیدی در انتشار آن به خودم راه نخواهم داد. هدایت بعد از خلق آن شاهکار ادبی که در آغاز به یقین با انگیزه ای بسیار شخصی و خصوصی، شکل گرفت- و نه به قصد نوشتن یک داستان یا خلق یک اثر ادبی جهانی- فقط لحظه ای به چاپش رضا داده یا برای چاپش اصرار ورزیده و تلاش کرده، که مطمئن شده، آن اثر، یا مثلا حتا سطری از آن، باعث فلاح، رستگاری یا حداقل دمیدن کورسوی امیدی در یک زندگی سراسر تاریک خواهد شد.
عرصههای کسالت/ پرگار/ قصههای مکرر
21,000 توماننویسنده: بیژن بیجاری
نشر: آموت
توضیحات:گاهی برخی از نویسندهها نه به دلیل یک داستان یا رمان، بلكه به خاطر مجموعه آثارشان شناخته میشوند. بیژن بیجاری متولد ۱۳۳۰ اصفهان، از نویسندههای نسل سوم داستاننویسی معاصر ایران به دلیل زبان پاكیزه و خلق دنیایی سیال و جاری و توجه به زیرساخت روانشناختی شخصیتهای داستانهایش و در عین نگاه ویژهاش به مرگ، چهرهای متفاوت و شناخته شده در این عرصه است.
داستانهایش از سال ۱۳۵۱ در مجلاتی چون فردوسی و نگین و بعدها در مجلات آدینه و دنیای سخن و تكاپو و كلک و … منتشر شدند. نخستین مجموعه داستانش به نام «عرصههای كسالت» سال ۱۳۶۹ به همت «هوشنگ گلشیری» در نشر نیلوفر منتشر شد و پس از آن دو مجموعه داستان «پرگار» (۱۳۷۴) و «قصههای مكرر» (۱۳۸۰)، و دو رمان «تماشای یك رویای تباه شده» (۱۳۷۷) و «باغ سرخ» (۱۳۷۷) از این نویسنده در نشر مركز منتشر شد.
بیژن بیجاری سال ۱۳۷۷ به كالیفرنیا مهاجرت كرد و همچنان با كلمه و داستان دمساز است. او معتقد است: این نوشتن است كه مرگم را به تعویق میاندازد.
اینک پس از سالها سه مجموعه داستان او به نامهای #عرصههایکسالت و #پرگار و #قصههایمكرر در یک جلد با عنوان سه مجموعه داستان منتشر شده است.
خاطرات خانه ابری
تماس بگیریدنویسنده: بهنام ناصح
نشر: آموت
توضیحات: گنجی پنهان که چند نسل دنیال یافتنش هستند، پیرمردی که پس از راه افتادن قادر به باز ایستادن نیست، دختری که به ناگاه گم می شود، جنونی که چون نفرین گریبان خانواده را می گیرد… همه ی این ها رازهایی هستند که سامان با بازگشت ناخواسته به سرزمین نیاکانش و سفر به دنیای زندگان و مردگان مجبور به کشف آن هاست.
زن همسایه
125,000 توماننویسنده: شاری لاپنا
مترجم: عباس زارعی
نشر: آموت
توضیحات: همه چیز از یک مهمانی شام آغاز میشود… رمانی مهیج و معمایی دربارهی یک زوج جوان و همسایهاشان که ظاهرا با هم دوستاند. رمانی مملو از دروغها، خیانتها و رازهای میان زن و شوهرها… شاری لاپنا، پیش از آنکه به نوشتن داستان روی بیاورد، به عنوان وکیل دادگستری و همچنین مدرس زبان انگلیسی فعالیت میکرد. او نخستین رمان خود یعنی «زن همسایه» را در سال 2016 منتشر کرد که با استقبال چشمگیری مواجه شد و در فهرست پرفروشهای نیویورک تایمز قرار گرفت. دیگر اثر شاری لاپنا «غریبهای در خانه» نام دارد که ترجمهی آن به زودی از سوی نشر آموت منتشر خواهد شد. فضای رمانهای این نویسنده پر از معما، تعلیق و هیجان است و به روانشناسی شخصیتها توجه ویژهای دارد. عباس زارعی، متولد 1361 قزوین، کارشناس مترجمی و کارشناس ارشد آموزش زبان انگلیسی از دانشگاه آزاد است. او از سال 1386 ترجمهی کتاب را آغاز کرده است. پیش از این کتابهای «زندگی اسرار آمیز»، «مزرعه حیوانات»، «جاناتان مرغ دریایی» و «نامهی کودکی که هرگز زاده نشد» از این مترجم در نشر آموت به چاپ رسیده است.
سه گانه
240,000 توماننویسنده:یوسف علیخانی
نشر: آموت
توضیحات:داستانهای این نویسنده در روستایی خیالی به نام «میلَک» اتفاق می افتند. این روستا خالی از جمعیت شده و سایه جانوران خیالی و باورهای خرافی، مردم روستا را گرفتار کرده است.
«قدمبخیر مادربزرگ من بود» اولین مجموعه داستان «یوسف علیخانی» شامل ۱۲ داستان کوتاه است. این مجموعه داستان که پیش از این چهار بار تجدید چاپ شده بود، پس از انتشار نامزد جایزه کتاب سال، برنده جایزه صادق هدایت و برنده جایزه ویِژه جشنواره روستا شد. «مرگی ناره»، «خیرالله خیرالله»، «رعنا»، «یهلنگ»، «مَزرتی»، «آنکه دست تکان میداد زن نبود»، «کفتال پری»، «میلکی مار»، «سمکهای سیاهکوه میلک»، «قدمبخیر مادربزرگ من بود»، «کفنی» و «کَرنا» داستانهای مجموعه قدمبخیر مادربزرگ من بود، هستند.
«اژدهاکشان» دومین مجموعه داستان «یوسف علیخانی» است که شامل ۱۵ داستان کوتاه است. این مجموعه داستان که پیش از این پنج بار تجدید چاپ شده است، شایستهتقدیر جایزه جلالآلاحمد و نامزد جایزه هوشنگ گلشیری بود. «قشقابل»، «نسترنه»، «دیولنگه و کوکبه»، «گورچال»، «اژدهاکشان»، «ملخهای میلک»، «شول و شیون»، «سیا مرگ و میر»، «اوشانان»، «تعارفی»، «کل گاو»، «آه دود»، «اللهبداشت سفیانی»، «آب میلک سنگین است» و «ظلمات» داستانهای مجموعه اژدهاکشان هستند.
«عروس بید» سومین مجموعه داستان «یوسف علیخانی» است که شامل ۱۰ داستان کوتاه است. این مجموعه داستان که پیش از این چهار بار تجدید چاپ شده بود، برنده جایزه کتاب سال غنیپور و نامزد نهایی جایزه کتاب فصل شده است. «پناه بر خدا»، «آقای غار»، «هراسانه»، «پنجه»، «رتیل»، «جان قربان»، «عروس بید»، «مّردهگیر»، «بیل سر آقا» و «پیر بی بی» داستانهای مجموعه عروس بید هستند.
آسمان قلب لائورا
تماس بگیریدنویسنده:پری نرگسی
نشر: آموت
توضیحات: «لائورا» نام دختری ایتالیایی است که قلبش پس از حادثهای که منجر به مرگ او شده به دختری ایرانی با نام «دریا» پیوند میشود و داستان با روایتی عاشقانه و اجتماعی ادامه پیدا میکند. نویسنده «آسمان قلب لائورا» با اشاره به اینکه بخشی از فضای داستان در شهر ونیز ایتالیا اتفاق میافتد، میگوید: «از آنجا که ونیز، شهر رویایی و خیالانگیز است، تلاش کردهام با تصویرسازی دقیق از این شهر خواننده را بیشتر به فضای و موقعیت داستان در آن نزدیک کنم.» «پری نرگسی» نویسنده و قالیباف است. سایت معروف خبرآنلاین درباره او نوشته است: «پری نرگسی نویسنده داستانهای عاشقانه است، نویسندهای که پای دار قالی به نوشتن داستانی تازه فکر میکند و آن را میپروراند؛ رمانهایی که او وقتی پای دار قالی نشسته است و سبز و آبی و قرمز را روی هم میبافد، در ذهناش میپروراند.» این نویسنده میگوید: «برای نوشتن داستانها از زندگی شخصیام ایده میگیرم، داستانهایم متولد میشوند. در خلق هر اثر سعی میکنم شیوه داستان قبلیام را تکرار نکنم.» از نرگسی تاکنون رمانهای «رویای خوشبختی»، «تا انتهای زندگی»، «جزیره عشق»،« همیشه در قلب منی»، «برو ببین ترانه» ، « قلب منی» و «رُز مرا نگهدار» (نشر آموت) به چاپ رسیده است.
رحمت دراکولا
تماس بگیریدنویسنده: جمیله مزدستان
نشر: آموت
توضیحات:این مجموعه متشکل از 10 داستان کوتاه طنز است که اغلب موضوعات آنها مسائل و معضلات اجتماعی، دغدغهها و مشکلات انسانها در جامعه معاصر، بروکراسی اداری، قوانین دست و پاگیر شهری، مدگرایی و آسیبهای اجتماعی و فرهنگی در سالهای اخیر است.
موضوعات داستانهای این کتاب هیچ وابستگی محتوایی به یکدیگر ندارند و هر کدام به طور خاص به مسألهای اجتماعی و انسانی در نسبت با مشکلاتی که انسان امروز با آن مواجه است، نگاهی طنزگونه دارند.
رحمت دراکولا، یکی از داستانهای این مجموعه، داستان مرد سادهدلی است که به گونهای به دام بروکراسیهای اداری میافتد، تا حدی که شخصیت قبلی او زایل میشود و آدمها از او هراس پیدا میکنند.
شهر یخهای خیلی یخ
تماس بگیریدنویسنده: فریبا کلهر
نشر: آموت
توضیحات: رمان «شهر یخهای خیلی یخ» داستانی است میان رویا و واقعیت. روایت زندگی فردی به نام «بیبیگل» که چراغی جادویی پیدا میکند؛ این چراغ جادو وقتی سالم است گرما میدهد و وقتی خراب است، همه جا را سرد و یخزده میکند.
دختر بویراحمدی
تماس بگیریدنویسنده: حسن کریم پور
نشر: آموت
توضیحات: بخشی از این رمان: «همه ساکت بودیم. من و رودابه در برابر آن همه چشم خجالت می کشیدیم به هم سلام کنیم، اما نگاهمان هزاران جمله حرف داشت. به یکدیگر خیره شدیم. حتا پلک زدن را فراموش کرده بودیم که مبادا یک لحظه از هم غافل شویم. موجی از دلهره و اضطراب و هیجان توأم با ذوق و شوق احاطه ام کرده بود. هر دو یک قدم به سمت هم برداشتیم. قطرات اشک از لابه لای همان مژه های بلندش آهسته آهسته راه باز می کرد و روی گلبرگ هایی که در بغل گرفته بود می چکید. اشک هایم که یازده سال حبس شان کرده بودم مانند ناودان روی اشک هایش می ریخت. همه آن ها که قصه پرفراز و نشیب من و رودابه، دختر بویراحمدی، را می دانستند قادر نبودند جلوی اشکشان را بگیرند حتا امیرعلی خان که به ندرت اشک از چشمانش جاری می شد.»
سنجاق سینه
تماس بگیریدنویسنده: پروانه زاغ زیان
نشر: آموت
توضیحات: سنجاق سینه یک شیء کاملاً زنانه است. از نظر همه زنان این شئی دوست داشتنی، زیبا، رمزآلود و ملموس است و هر زنی را میتواند هیجانزده کند. همه ما زنها حتی اگر از سنجاق سینه روی لباسمان استفاده نکنیم حتما یکی توی صندوق کوچک جواهراتمان داریم و جلوه گریها و زیبایی آن برای هیچ زنی قابل انکار نیست. فقط این شئی بود که سزاوار حمل احساسات بکر یک زن جوان را داشت. از لحظهای که سنجاق سینه بر کف دست لعیا سُر خورد تا زمانی که او آن را رها کرد ما واقعی بودن همه چیز را درک میکنیم. اما اتفاقات و تفکرات و احساساتی که در طول داستان جریان دارد به راستی حقیقت اصلی و پنهانی است که مدنظر من بود.
رهای عشق
تماس بگیریدنویسنده: آناهیتا آذرشکیب
نشر : آموت
توضیحات: این کتاب برخی مسایل خانوادگی، عاطفی و اجتماعی جوانان و به ویژه دختران را مطرح کرده است. وی در این کتاب که از زبان دختری با نام «رها» روایت شده، برخی مسایل خانوادگی، عاطفی و اجتماعی جوانان و به ویژه دختران 23، 24 ساله را مطرح کرده است.
این کتاب در اغلب دیالوگ های رد و بدل شده میان قهرمانان داستان با لحنی محاوره ای نوشته شده و زاویه روایت داستان در فصل های مختلف کتاب متفاوت است.
ناخودآگاه ازش پرسیدم: «استاد شما عاشق هستید؟ منظورم عاشق به این هنر نیست. عشق زمینی رو می گم.» بهم نگاه کرد و گفت: «دلیلی نداره جواب این سوالت رو بدم ولی تو خودت معنی عشق رو می فهمی؟» «بله. عشق یعنی دوست داشتن.» محمد سرش رو چندین بار به نشانه مخالفت تکان داد و گفت:«اشتباه می کنی. دوست داشتن با عشق فرق می کنه. وقتی معنی عشق و فرقش رو با دوست داشتن فهمیدی اون وقت متوجه می شی من عاشقم یا نه.» دیگه هیچی نگفتم ولی نگاهش، چشماش خیلی با نفوذ بودن. انگار تا عمق وجودم رو سوزوندن.
چهره مبهم
12,000 توماننویسنده: محمد هاشم اکبریانی
نشر: آموت
توضیحات: تمام جنگل، پسر را به نام خنده رو می شناختند. مار بالدار به زمین نشست و تبدیل به انسان شد. قرار بود جشن عروسی در کوه که هرکدام در نقطه ای از جنگل بودند. برگزار شود. جشن از ساعاتی قبل شروع شده بود. کوهی که کنار پسر بود گفت: وقتی دیدیم دیر کردی. زنبور را فرستادیم ببینیم کجایی که اومد و گفت داشتی برا مادرت می رقصیدی…. از محمد هاشم اکبریانی (متولد 1344 بجنورد) تاکنون مجموعه داستان «کاش به کوچه نمی رسیدم» (نشر چشمه)، رمان «باید بروم» (نشر چشمه)، مجموعه داستان «هذیان» (نشر چشمه) و مجموعه داستان «آرامبخش می خواهم» نشر افکار منتشر شده است.
راز کوچه شیروانی
تماس بگیریدنویسنده: لیلا بابایی فلاح
نشر: آموت
توضیحات:
«برای لحظه ای کوچه روشن شد و بعد صدای رعد، شهین را لرزاند. باد میان شاخه های مو خشکیده که از دیوار حیاط همسایه آویزان بود، پیچید و مثل دیوی تنوره کشان بیرون زد. بوی خاک باران خورده سرش را پر کرد…
*
مه غلیظ را کنار زد. درهای زیرزمین یکی یکی باز شدند. از میان مجسمه های سنگی، شخصی نقاب دار داخل شد. از ترس به گوشه تاریک اتاق خزید و صورتش را پوشاند. نقاب دار هرچه جلو می آمد محو و محوتر می شد…
*
باد پنجره را به هم کوبید، شهین بلند شد و آن را بست. دختر مجسمه ساز دستش را بالا و پایین می برد و با این حرکات سرش به جلو و عقب می رفت. آویز گوشواره اش با این تکان ها به جرینگ، جرینگ افتاد…
رابطه
تماس بگیریدنویسنده: مهتاب دیهیم
نشر: آموت
توضیحات: داستان از این قرار است که پدر و مادر امیرعلی دختری را به او پیشنهاد می کنند و او می پذیرد اما شب عروسی به او می گوید که هیچ احساسی نسبت به او ندارد و بعد از مدتی از هم جدا می شوند.
به گزارش خبرآنلاین، یکی از تازه ترین رمان های ایرانی نشر آموت با استقبال خوب مردم مواجه شد. رمان «رابطه» نوشته مهتاب دیهیم که مانند رمان مشهور «هم خونه» به سرنوشت متفاوت یک رابطه عاشقانه می پردازد این روزها در صدر لیست فروش ناشر قرار گرفته است. رمان «رابطه» درباره یک ازدواج تقریبا اجباری است؛ پدر و مادر امیرعلی دختری را به او پیشنهاد می کنند و او می پذیرد اما شب عروسی به او می گوید که هیچ احساسی نسبت به او ندارد و بعد از مدتی از هم جدا می شوند. اما پس از مدتی اتفاقات دیگری می افتد. امیرعلی فرزند خانواده ای متمول است که در فکر تأسیس باشگاه بدنسازی است و به کمک دوستش تصمیمش را عملی می کند و کارش رونق می گیرد اما …
سیاسنبو
85,000 توماننویسنده: محمدرضا صفدری
نشر: آموت
توضیحات:محمدرضا صفدری متولد 1333 در خورموج بوشهر لیسانس ادبیات نمایشی از دانشگاه دراماتیک دانشگاه تهران، وی با انتشار داستانهای «سیاسنبو»، «علو» و «آکوسیاه» در مجلهی «کتاب جمعه»ی احمد شاملو در سال 1358 در میان جامعه ادبی، شناخته شد. مجموعه داستانهای صفدری ده سال بعد در یک مجموعه با عنوان «سیاسنبو» منتشر شد. از این نویسنده پس از سیاسنبو، کتابهای «تیلهی آبی»، «من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاکم»، «چهل گیسو» و «سنگ و سایه» منتشر شده است
مردی از آنادانا
27,500 توماننویسنده: فریبا کلهر
نشر: آموت
توضیحات: شخصیت اصلی داستان مردی از آنادانا یعنی زعیم، عکاسی دارد و مدتی به جبهه می رود و عکاس |دفاع مقدس می شود او در واقع دنیای خوب و خوشی با عکس و عکاسی و عکاسخانه اش دارد، اما زندگی اش با حوادثی پیوند می خورد که داستان را وارد فراز و نشیب هایی می کند.
سیاست و قصه یکی از تم های اصلی |این رمان است و در واقع این رمان را می توان روایت ساخته شدن واژه ای به اسم قصه دانست. در این رمان شخصیت اصلی با شخصیت های سیاسی برخوردهایی دارد. مثلاً در کودکی و بعد از کودتای ۲۸ مرداد و دستگیری مصدق، تخت مصدق را می بیند که بالای سرش پرواز می کند و مصدق با عصا روی آن نشسته. و یا وقتی هویدا اعدام می شود با شبح او در عکاسخانه اش مواجه می شود و حرف می زند. بر همین اساس | |این رمان ترکیبی از قصه و سیاست است و زعیم کسی است که از قصه و سیاست و عکاسی عبور می کند و به نور می رسد و رستگار می شود.
در کتاب مردی از آنادانا اثر فریبا کلهر شخصیت های دیگری نیز وجود دارند که در طول قصه گم می شوند که من جمله آنها می توان به نگار اشاره نمود که چندین بار گم می شود و شخصیت اصلی کتاب عاشق او می شود. فضای قصه بیشتر در همدان است و رنگ و بوی شهر زیبای همدان در این رمان احساس می شود. سرما، کوه الوند، سفال های لالجین، انگورهای ملایر، گردوهای تویسرکان، عطاری ها و ترشی ها نمادهایی هایی است که مخاطب در این رمان با آن روبه رو می شود.
یکی از شخصیت های اثرگذار این رمان زنی به اسم آنادانا است که به او بانوی ترشی های همدانی می گویند. قصه گوست و در عالم ترشی ها سیر می کند. در نهایت خودش را توی کوزه ی سرکه می اندازد و ترشی می اندازد.
شب آفتابی
تماس بگیریدنویسنده: نسرین ثامنی
نشر: آموت
توضیحات:رمان «شب آفتابی» نوشته نسرین ثامنی یک رمان اجتماعی است که بازهم بر اساس یک عشق خاص نوشته شده است. از انتشار اولین رمان نسرین ثامنی در سال 1361 تاکنون بیش از سه دهه می گذرد و حالا ناشر در توضیح نوع کار نویسنده معتقد است:«او طی این سال ها پرکارترین نویسنده زن پس از انقلاب بوده است. جوانان دیروز که با خواندن آثاری چون «گلی در شوره زار» نوشته این نویسنده رمان خوان شده اند، اکنون در میانسالی به سر می برند. نسرین ثامنی آرزو دارد «نسرین ثامنی» باقی بماند و هرگز مانند دیگری نباشد. او راوی رنج های نهفته انسان ها بوده است. می گوید: «زن و مرد ندارد، انسان با رنج به دنیا آمده و با رنج زندگی می کند و با رنج می میرد. ما فقط قصه این رنج ها را می نویسیم.»»
«مهسا» عاشق و دلباخته «نیما» استاد نقاشی اش شده است. نیما که ده سال قبل همسر و فرزندش را در حادثه رانندگی از دست داده، همچنان به روح ِ همسر مهربانش وفادار مانده و حاضر نیست به عشق ِ داغ و ناپخته مهسا پاسخ مثبت بدهد. مهسا از نیما خواستگاری می کند اما نیما از او فرار می کند. نیما برای فرار از شرایط پیش آمده به دماوند می رود تا …
غزل شیرین عشق
تماس بگیریدنویسنده: لیلا عباسعلیزاده
نشر: آموت
توضیحات: رمان «غزل شیرین عشق» نیز داستانی است از «لیلا عباسعلیزاده» که در آن داستان زندگی زنی به نام شیرین روایت می شود که پس از مرگ همسرش آرش، با دختر کوچکش «غزل» در تهران زندگی می کند. دخترش غزل در کلاس نقاشی فرهنگسرا با مردی به نام «محمد» آشنا می شود و به اصرار، از مادرش می خواهد او نیز محمد را ببیند. شیرین با دیدن محمد، دهانش از حیرت باز می ماند. او نمی تواند باور کند که بازی عجیب روزگار دوباره محمد را سر راه او قرار داده است. این دیدار عجیب دوباره شیرین و محمد را به سال ها قبل برمی گردند. سال هایی که محمد در اوج اصرار برای ازدواج با شیرین، به طور ناگهانی او را در بی خبری رها کرده و برای همیشه از زندگی شیرین رفته است. محمد در این سال ها ازدواج نکرده است. ماجراهایی پیش می آید که آن دو را به هم نزدیک می کند و غزل در این میانه سهم بیشتری دارد. زندگی پر فراز و نشیب «شیرین» از این لحظه وارد ماجرایی دیگر می شود. این رمان نیز در 410 صفحه و با قیمت 15هزار تومان تجدید چاپ شده است.
سایههای سکوت
15,000 توماننویسنده: علی قانع
نشر: آموت
توضیحات: در بخشی از این رمان می خوانیم: «گاهی اوقات، ناغافل بعضی فکرها سراغت می آیند که اصلا زمان خوبی برای حضورشان نیست. فرصتی برای ضبط و ربطشان نداری، روحت به هیچ وجه آماده ی پرداختن به آن ها نیست ولی سر زده و ناخوانده از راه می رسند، حتی اگر در آن موقعیت حساس توان و مقاومت ایستادگی در برابرشان را نداشته باشی. بدون میل باطنی تو می آیند و آنقدر به روحت هجوم می آورند تا هرطور شده راهی برای نفوذ پیدا کنند. بعد دیگر مال خودت نیستی، خیلی راحت تسخیر می شوی و می بایست به اجبار دل بدهی به افکاری که حالا دیگر نه میهمان که میزبان تو هستند.»
منم تندیس تنهایی
تماس بگیریدنویسنده: فرح فرسار
نشر: آموت
توضیحات: رمان «منم تندیس تنهایی» نوشته فرح فرسار درباره زندگی زنی است به نام نسرین. نسرین بعداز قتل همسرش، زندگی جدیدی را برای خود آغاز کرده و از کشور مهاجرت می کند ولی همچنان سال های دور و حوادث تلخ و شیرین در زندگی و گذشته رهایش نمی کند.
او پس از سال ها به زادگاه و به خانه پدری اش بازمی گردد. با گذشت چندین سال هرگز نمی تواند دو چشم سیاه و درشت و زیبای پسرش را که پر از اشک بود از جلوی چشمانش دورسازد. نسرین نمی تواند قیافه او را در این سن تجسم کند و همچنان همان پسربچه غمگین را می بیند.
نسرین بازمی گردد تا فرزندش را که سال ها قبل از دست داده، بیابد و در آغوش بگیرد و آرامش را در کنار پسرش پیدا کند. غافل از این که این بازگشت آبستن حوادثی است که زندگی او و فرزندانش را به تلاطم می کشاند. وقوع قتل های پی درپی، و آشنایی با اشخاص جدید او را نیز درگیر این ماجرا می کند.
عشق ها، جدایی ها، از دست دادن باورهای یک عمر زندگی و عقده ها، روابط عاطفی چندین خانواده و مشکلات زندگی آن ها به جنایات ربط پیدا می کند و پلیس را وارد ماجرا می کند. در میان این درگیری ها و حوادث، قلبی به تپش درمی آید، دستی به سوی عشق دراز می شود و …
افسانه پسرک
تماس بگیریدنویسنده: فریبا کلهر
نشر: آموت
توضیحات: رمان حاضر افسانه پسرکی دوازده ساله است که به سفری خیالی و پرماجرا می رود و با حوادث بسیاری روبه رو می شود. این سفر از پسرک یک مرد می سازد. داستان از زمانی آغاز می شود که پسرک آرزو دارد در بالای کوه خانه ای بسازد. سوار بر پشت عقاب و به روایتی بر پشت باد به قله کوه می رسد. اما تصمیمش عوض می شود و می خواهد به کلبه اش بازگردد. اما اتفاقات دیگری رقم می خورد.
آلما
80,000 توماننویسنده: میثم نبی
نشر: آموت
توضیحات: رمان «آلما» حکایت روزگار شخصیتی است که بین فضایی شبه مدرن و شبه کلاسیک در نوسان است؛ شخصیتی که آمال درونی خود را با یک تک گویی طولانی بیان می کند و از دل همین گفتن ها و بازگفتن هاست که شمایل روایت داستانی آرام آرام آشکار می شود.
دختر راوی این داستان، ظاهرا شخصیتی ساخته شده از چند نسل است، شخصیتی که مدام در نه توی وجودی خود سفر می کند و حاصل این سفر را در واگویه هایی گاه دلنشین و گاه ترسناک به خواننده منتقل می کند:«نه سیاوشم و نه تهمینه و نه کیکاووسی که رستمی برای نجاتش بیاید. از همه شمشیرهای نیاکانم یک چاقوی کوچک چینی و از تمام رزم آوران و پیشینیانم تنها همین بند کوچک چرمی که به دوردست پیچیده ام به یادگار مانده برایم. نیستی رستم دستان. درکنارم نیستی که اگر بودی به همان گرز گران در دست، زیر لب برایم زمزمه می کردی که دختر!این غریبانه ترین حماسه سرزمین من است…
سفرهای پیاپی و درونی شخصیت این رمان که البته گاه با سفرهایی بیرونی و واقعی هم پیوند می خورند این حس را درخواننده ایجاد می کنند که هرکدام از شخصیت های این اثر، به دنبال واکاوی درون خود برای رسیدن به مرحله ای از سیر و سلوک هستند، سیر و سلوکی که برعکس آثار کلاسیک هرگز به سرانجامی درخور منتهی نمی شوند زیرا کاشت حسی مرموز از عدم قطعیت تمامی وجود آنها را در برگرفته است.»
جزیره افسونگران
تماس بگیریدنویسنده: فریبا کلهر
نشر: آموت
توضیحات: جزیره افسونگران (رمان نوجوان ایرانی) فریبا کلهر
رمان «جزیره افسونگران» اثری است درباره دانایی و شجاعت. این کتاب از شجاعت میگوید اما قبل از آن از دانایی ستایش میکند. نویسنده در این رمان بر این باور است که شجاعت بدون دانایی به بی راهه می رود و خطرآفرین می شود و دانایی بدون شجاعت انسان را به موجودی محتاط و گوشه گیر و بیثمر تبدیل میکند. کلهر در رمانش نوجوانان را به دنیایی فانتزی میبرد و با شخصیت اصلی داستان که دختری به اسم داناک است همراه می شود تا مسیر دانایی و دانا شدن را به نوجوانان نشان بدهد. در این رمان بسیاری از نام ها، اتفاقات، مکان ها، موجودات و…از اسطوره های ایران باستان گرفته شده است.
ولادیمیر میگوید
تماس بگیریدنویسنده: فریبا کلهر
نشر: آموت
توضیحات:
تازهترین رمان نوجوان «فریبا کلهر» با عنوان «ولادمیر میگوید» از سوی نشر فریبا منتشر شد. به گزارش خبرنگار مهر، تازه ترین رمان فریبا کلهر برای مخاطبان نوجوان با عنوان ولادمیر میگوید از سوی نشر فریبا (با همكاری نشر آموت) منتشر شد. کلهر در این رمان که چهارمین رمان از مجموعه رمانهای نوجوانانه وی است به سراغ روایت داستانی در فضای خارج از ایران رفته است. وی در این رمان راوی را دختربچهای قرار داده است که به همراه مادرش در کانادا زندگی میکند و در شیوه سنتی زندگی آنها پدر مجبور به ساختن گردنبندهای خاصی برای امرار معاش است. کلهر تالیف این رمان را در اسفند ماه گذشته به پایان برده است و نشر فریبا که متعلق به خود اوست انتشار آن را به عهده گرفته است. پیش از این از مجموعه رمانهای نوجوانانه کلهر که با عنوان کلی «رمان برای همه» منتشر شده است، پنج اثر با عنوان شهر یخهای خیلی یخ، سیسا سیاووش، قصه های یك دقیقه ای، دختر نفرین شده و پسران گل از سوی نشر آموت منتشر شده است. همچنین آثار تازهای از این مجموعه با عناوین افسونگران، سنجاقک نشسته کف استخر و کشور ده متری نیز در دست انتشار است.
دختر نفرین شده
تماس بگیریدنویسنده: فریبا کلهر
نشر: آموت
توضیحات: دختر جوانی،گردنبندی از کلمه ها به گردن آویخته بود که همه از زیبایی اش،خیره مانده بودند. پسر جوانی،داشت با جمله های آشنا،برای همه ماهی می گرفت تا به دختر جوان برسانندش. مادری،نوزادش را با ترانه ها آرام می کرد و همه دست به چانه زده بودند و نگاهش می کردند. پدری،بسته های کلمه را جابه جا می کرد تا جمله ای پیدا کند و همه در آن پیدا باشند. پیر مردی،دست کرده بود توی جعبه خاطرات و کلمه هایی را می گفت که برای همه جمع کرده بود. مادربزرگ ،جعبه جادویی اش را باز کرده و قصه هایی را می گفت که همه دوست شان داشتند. همه((فریبا کلهر))را می شناسند که برای همه می نویسد،کودک و نوجوان و جوان و میانسال و پیر،زن و مرد.
راز بزرگ سلمان
تماس بگیریدنویسنده: هادی خورشاهیان
نشر: آموت
توضیحات: «راز بزرگ سلمان» ماجرای پسری را روایت می کند که خبر شهادت برادر بزرگترش به نام سلمان به خانواده اش می رسد. دایی برای شناسایی سلمان به جبهه می رود و در نهایت متوجه می شود که این جنازه متعلق به سلمان نیست و حالا به هر طریقی پلاک سلمان به گردن او آویزان است. گره اصلی رمان در اینجا شکل می گیرد و پس از آن ماجراهای داستان تا شناسایی جنازه و گرفتن خبری از سلمان، پیش می رود.
خورشاهیان با اشاره به این که پیش از این بارها تجربه نوشتن آثاری کاملاً پست مدرن برای مخاطب کودک و نوجوان داشته است، گفت: شیوه روایت این رمان خطی و ساده است. نه به این دلیل که نوجوانان توانایی برقرار کردن ارتباط با آثار پست مدرن را ندارند. بلکه این کتاب را به پیشنهاد خیلی از دوستان به شیوه خطی و به دور از بازیهای فرمی نوشتم اما جالب این که همان کسانی که این سبک را سفارش دادند بعد از تمام شدن کار کتاب را چاپ نکردند و نشر آموت با همراهی خوبش کتاب را چاپ کرد.
تقاص برادری
9,500 توماننویسنده: ناصر نخری مقدم
نشر: آموت
توضیحات:«یادش نمیآید برای مدت طولانی جایی ایستاده و لباس نو تنش بوده. تا جایی که میداند و یادش میآید سالی یک دست لباس بیشتر نخواسته برایش بخرند. از ول گشتن در خیابانها هیچگاه خوشش نیامده است. پدرش بارها به او گفته هرکس سر کوچه بایستد و دید بزند همه مردم فکر می کنند او لاتی آسمان جل است. هر وقت پسر دانشجوی همسایهشان در زمان کودکی اش می پرسید دوست داری لات باشی یا لوطی، با لبخندی روی لب پاسخ می داد لوطی.»
سمفونی بابونههای سرخ
تماس بگیریدنویسنده: محمد اسماعیل حاجیعلیان
نشر: آموت
توضیحات:«یک دل نه صد دل، دلباخته دختری پانزده ساله بودم که عادت داشت گیس هایش را در دو طرف گوش ببافد و چارقدی سرخ به سر کند که در فرازش دشتی از بابونه ی وحشی بود. سفیدی گلبرگ ها با زردی مغز بابونه در آن دشت سرخ ، چشمانم را برای اول بار از موج بافته ی گیسوانش کشاند به بالا. »
گشتن در دالان های پر پیچ و خم و گرد و غبار گرفته تاریخ و زمان یکی از شگفتی هایی است که همیشه انسان را مجذوب و متحیر خودش کرده است. بسیاری از شاعران و نویسندگان در طول تاریخ با جادوی کلمات و داستان توانسته اند بر زمان پیروز شده سد آن را بشکنند و به گذشته و آینده سفر کنند. رازهای سر به مهر را باز کنند و گره های تاریخی را بگشایند. اما در تاریخ داستان نویسی مدرن نویسندگان محدودی این توانایی را داشتند تا خواننده را در لابیرنت بی انتهای تاریخ و زمان سر در گم کنند.
بورخس، جویس و مخصوصا امبرتو اکو با نوع متفاوتی از داستان نویسی از طریق کاربرد زبان و امکاناتی که راوی های مختلف فراهم می کردند توانستند به این مهم دست پیدا کنند. « نام گل سرخ» و «پائو دو لینو» از رمان های پیچیده امبرتو اکو، نظریه پرداز ایتالیایی است که البته نویسنده سمفونی بابونه های سرخ از آن غافل نبوده است. در این رمان ها راوی نویسنده ای که معمولا خود را نویسنده نام نمی گذارد و بیشتر نسخه نویس و نسخه پردازی است که با اسناد تاریخی رنگ و رو رفته و خاک خورده سر و کار دارد نا گهان با ورق پاره هایی از تاریخ گمشده رو به رو می شود و حقایقی در آن میابد که در او انقلابی به وجود آورده و تلاش می کند رد ماجرا بگیرد و به این ترتیب در هزار توی تاریخ قدم گذاشته یکی یکی با یافتن هر سند تازه به روایت و تاریخ و حقایقی تازه دست پیدا می کند. با جلو رفتن داستان حتی وجود و حضور نسخه پرداز گم شده و این بار خود شخصیت های تاریخ هستند که به زبان می آیند و روایت شان را خود با زبان روز خود بازگو می کنند. خواننده چنان در داستان غرق می شود که نمی داند چرا و از کجا سر در آورده و به کجا خواهد رفت.
از تیر به مهر
تماس بگیریدنویسنده: آسیه جوادی
نشر: آموت
توضیحات:اندیشیدن به موقعیت انسان چند ساحتی، بنمایهای است که قصهها بر آن استوارند؛ خواه حالت افسانگی یافته باشند خواه از واقعیت موحش روزانه برآمده باشند. ویژگی دیگر، جوشش شعری ناپیدائی است که بنمایه داستانها را شکل میدهد، یک شاعرانگی فرزانهوار که هم از نظر ساختار، هم از نظر مضمون و مفهوم به آفرینش ادبی طراوت میبخشد.
سنگ سیاه روی سنگ سفید
تماس بگیریدنویسنده: نگار تقی زاده
نشر: آموت
توضیحات: نگار تقی زاده، متولد 1363 تبریز و دانش آموخته رشته ی فیلم نامه نویسی از مرکز آموزش فیلم نامه نویسی و کارگردانی تبریز است. برخی از داستان های کوتاه او در مجموعه داستان هایی مانند «برای روزهای مبادا» منتشر شده اند. «سنگ سیاه روی سنگ سفید» که در 216 صفحه، توسط نشر آموت منتشر شده است؛ اولین تجربه ی این نویسنده در زمینه ی رمان است. این کتاب روایت سه زن از سه طبقه ی اجتماعی متفاوت است که از زبان دانای مطلق نوشته شده و هر سه رویداد توسط یک مرد به هم مربوط می شوند.
بخش اول با نام «دانه های بیهوده ی برف» اولین داستان است که زندگی سرد و بی روح خورشید را بررسی می کند. او همسر متعادلی ندارد، و فرزندی هم نیست تا باعث دل گرمی و هیجان باشد. مکان و زمانی که خورشید در آن قرار دارد و در آن دست و پا می زند، مشخص نیست. تنها چیزی که سطرهای ناامیدانه ی داستان را پر می کند مربوط به تشبیهات تلخ نویسنده از زبان خورشید و بیان حالات اوست. نام این بخش شاید برگرفته از همین زندگی و اتفاقات سرد آن باشد.
خسته کننده ترین بخش مربوط به آن است که مخاطب نمی تواند تا صفحه هفتاد دریابد که این دست و پا زدن خورشید و ناامیدی اش به چه دلیل است و آن قدر این کش و قوس طول می کشد که خواننده را بی تاب می کند. در نهایت مشخص می شود که سهراب شوهر خورشید با زنی فاسد به نام مهشید آشنا می شود و در میان همکاران آن زن، خورشید را ملاقات می کند و تعصب بیمارگونه وی بیدار می شود. پس از مشاجره ای دیوانه وار و غیرعادی، مهشید با دستان سهراب راهی گور می شود. در لحظات آخر مهشید عکس فرزندش را با نگرانی نگاه می کند و می میرد. همین باعث ارتباط داستان اول با داستان بعد می شود.
سهراب آشفته و هراسان به خانه ای باز می گردد که خورشید به خاطر دائم الخمر بودن وی آن جا را ترک کرده و دوباره بی دلیل به خانه اش باز گشته است. دیدن وضعیت خراب سهراب باعث می شود تا خورشید به بازگشت همسرش به یک زندگی سالم کمک کند؛ غافل از این که او قاتل یک زن است.
در بخش دوم به نام «لکه های سیاه» با زندگی زنی به نام بلور که کارگر یک کارخانه و در چند جای دیگر است، آشنا می شویم. او در کنار همه ی مشکلاتش که پرستاری از شوهر مریض و رسیدگی به دو دخترش، بخشی از آن است، نوه اش را هم نگه می دارد. نوه ای که نه مادر دارد و نه پدر! بنفشه مادر پسر بچه، دختر بزرگ بلور است که معلوم نیست به چه خاطر از خانواده جدا شده و در جایی دیگر به دور از فرزندش زندگی می کند، هیچ میلی هم به دیدن تنها فرزندش که شیرخواره است، ندارد. البته خواننده در مورد شوهر بنفشه و زندگی گذشته اش هیچ نمی داند و فقط می فهمد که او همان مهشید است که در خانه اش به روی مردان هرزه باز است. به نظر می رسد اگر نام این قسمت برای قسمت اول انتخاب شده بود، بهتر و پرمعناتر بود؛ چرا که در زندگی بلور این زن زحمت کش و دل سوز جز بنفشه لکه ی سیاه دیگری نیست و سیاهی در زندگی سهراب بی شمار است، هر چند انتخاب عنوان خود کتاب هم دلیل مشخصی ندارد.
بخش سوم «سمفونی بمب و فلسفه» نام دارد و درباره ی زنی عکاس و روشن فکر است که دغدغه ی جهانی شدن دارد؛ ولی به زودی در می یابد که از دیدن اطراف خود غافل بوده است و در قلبش دیگر چیزی از عشق و محبت یافت نمی شود. ارتباط این قسمت با دو بخش قبلی خیلی نامفهوم و گذراست و در آخر داستان بدون هیچ نتیجه ی قابل قبولی به پایان می رسد. اگر چه معلوم نیست نویسنده از ارتباط این سه داستان چه سودی می برد و در آخر می خواهد چه چیزی را به مخاطب نشان دهد؛ چرا که حتی اسم داستان ها هم با موضوع شان جفت و جور نیست.
تقی زاده محور اصلی روایت این رمان را برشی از موضوعات اجتماعی دو دهه ی اخیر از نگاه زنان قرار می دهد و در ارتباط با موقعیت آن ها فضای داستانی مرور شود؛ اما آن قدر درگیر توصیف وضعیت و حالات شخصیت ها می شود که سیر اصلی داستان، موضوع و زمان بیان آن و حتی رعایت دستور زبان فارسی از دستش خارج می شود. بارها در قسمت هایی از کتاب حروف اضافه را به طور غلط استفاده کرده است. این نکته اگر مورد کم لطفی نویسنده بوده، نباید از دید ویراستار و انتشارات معروف و کار کشته ای چون نشر آموت دور می ماند.
زمان داستان هم از این قائده مستثنی نیست. مثلاً یک فصل با زمان حال شروع می شود؛ ولی چون غوطه ور شدن شخصیت در واگویه ها و توصیفات زیاد می شود؛ ناگهان زمان از دست تقی زاده در می رود و به گذشته می رویم. انگار همه ی اتفاقات در گذشته بوده و زنی به مرور خاطرات خود می پردازد.
«سنگ سیاه روی سنگ سفید» دغدغه های سه زن از سه قشر متفاوت اجتماعی را مرور می کند، اما این مرور خیلی ناشیانه و منفی است. اگر چه نگار تقی زاده کوشیده است بی طرفی خود را در مورد شخصیت ها نشان دهد؛ اما این بی طرفی فضای رمان را سبک و بی مغز کرده است. درست است که در همه جای دنیا حتی در بهترین و معنوی ترین مکان ها انسان های به دور از نور ایمان و اعتقاد وجود دارد؛ اما در مورد توصیف شخصیت ها خصوصاً داستان اول اغراق زیادی صورت گرفته است.
سهراب مدام بین شیشه های پر و خالی شراب دست و پا می زند و همسرش هیچ اعتراضی نمی کند و تنها در خیالاتش غرق است. حتی به دنبال دلیلی نمی گردد تا بفهمد چرا همسرش به این بیچارگی رسیده است. بنفشه یا همان مهشید هم بی خیال و سرخوش به فسق و فجور خود مشغول است، بدون هیچ وجدانی که او را به فطرت پاکش راهنمایی کند. البته در رمان های جدید این طور مسائل به وفور یافت می شود، که علت آن هم مشخص نیست. گویی دستی روی کار آمده تا قبح بعضی از گناهان کبیره که انسان از گفتن نامش هم شرم می کند، بریزد و به مردم بگوید دلیلی ندارد پنهان کاری وجود داشته باشد. اما مگر نه این است که بازگو کردن گناه در ملاءعام خود گناه محسوب می شود، به دلیل آن که باعث ریختن قبح عمل می شود.
از ارتباط عاطفی که باید بین دختر و مادر باشد هم خبری نیست. نه بین خورشید و مادرش و نه بین بلور و دخترش! آیا واقعاً این تصویری صحیح از مردمانی بافرهنگ و اصیل است که پیشینه ای اسلامی را به دوش می کشند؛ اصلاً فرض که هیچ زمینه ی دینی هم نباشد، انسان ها در چنته ی فطرت خود چیزهای دیگری را هم به دوش می کشند؛ ارزش هایی که از ذات هیچ انسانی جدا نیست، ارزش هایی چون اخلاق، وجدان، وفاداری و دوری از فساد! خوب بود نویسنده به این مطالب پراهمیت التفات بیش تری نشان می داد، نه آن که آن قدر مسئله را عادی جلوه بدهد، که انگار از اصل وجود نداشته است.
به عنوان اولین رمان بلند باید گفت نگار تقی زاده زبان رمان را می شناسد. ذهن تصویری وی به پرداخت بهتر داستان کمک کرده است؛ اما توصیف های طولانی به بدنه ی روایت لطمه وارد کرده است. می توان بخش زیادی از توصیفات را به سود قصه از داستان جدا کرد. دیالوگ ها از اصلی ترین بخش های داستان ها هستند و بدون آن ها جذابیتی در نوشته نیست؛ و این رمان برعکس توصیفات از فقر دیالوگ رنج می برد و در دیالوگ های موجود تنها به بردن اسمی یا کلمه ای بسنده شده است.
زیبای هلیل
تماس بگیریدنویسنده: منصور علیمرادی
نشر: آموت
توضیحات: کتاب حاضر، حاوی هشت داستان کوتاه فارسی از «منصور علیمرادی» با این عنوانهاست: «برگة امتحانی»؛ «مهندس برق کشانی»؛ «زیبای هلیل»؛ «سرزمین مادری»؛ «رفعت نظام کدوم، تایه پیرممد»؛ «با یک فشنگ چه میتوان کرد غیر از خودکشی»؛ «موسا» و «آهو». در داستان «زیبای هلیل» میخوانید: پسری در سفر به «کُنار صَندل» جیرفت با طایفهای مواجه میشود که در حال کندن زمین برای یافتن اشیایی باستانی هستند، او نیز شروع به کندن میکند و در گور کوچکی با مجسمة زنی روبهرو میشود. در آن حال، صحنههایی عجیب از جلوی چشمانش و به تعبیری در ناخودآگاه ذهنش شکل میگیرد، که با آمدن باران نظام رؤیاهای او نیز در باران شسته میشوند و او خود را تنها در منطقهای دور دست مییابد.
صخرههای شیشهای
6,000 توماننویسنده: منیر السادات موسوی
نشر: آموت
توضیحات: رمان «صخره شیشهای» نوشته منیرالسادات موسوی منتشر میشود. به گفته موسوی در این رمان وضعیت زن ایرانی در مواجهه با مسایل اجتماعی و سیاسی دهههای اخیر ایران تشریح شده است. به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، موسوی درباره این کتاب که تا چند هفته آینده در قفسه کتابفروشیها جای میگیرد، توضیح داد: در این رمان مسایل اجتماعی و سیاسی 50 سال اخیر ایران در بستر قصه اصلی قرار دارند. وی افزود: این رمان درباره دختر و پسر دانشجویی است که در سالهای قبل از انقلاب با یکدیگر در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی همکاری داشتند و از زاویه سوم شخص وقایع داستانی در مسیر ارتباط عاطفی بین آنان شکل میگیرد. در این رمان قهرمان زن زندگی سیاسی و اجتماعی درخشانی دارد، ولی در زندگی زناشویی ناموفق است. در واقع چالش اصلی این داستان مرور مسایل زنان در این سالهاست همراه با مواجهه زن ایرانی و شرقی با مسایل اجتماعی و من نسبت به این نقد هیچ گونه قضاوت و یا فرضیهای را در طول داستان طرح نکردهام. این داستاننویس در ادامه گفت: زن که قهرمان اصلی این داستان است، با رویارویی با چالشهای عمیق سعی دارد تا لحظه آخر خانواده خود را حفظ کند و تلاشگری او از محورهای مهم خصیصههای این اثر است. به گفته موسوی این کتاب 150 صفحه است و از سوی نشر «آموت» به چاپ میرسد. «لطفا پنجره را ببندید» (انتشارات امیرکبیر، 1390)، «اشک رودخانه» (انتشارات اندیشهورزان، 1391) و «صعود با فرمانده» (نشر نوآور،1391) از تازهترین آثار داستانی موسویاند. رمان «جنگ و عشق» این نویسنده نیز در سال 1386 جایزه کتاب فصل و انجمن ادبی فردا را از آن خود کرد. کتاب «پرستوهای بیقرار» وی در سال 1387 برگزیده جایزه ادبی یوسف شد. همچنین داستان کوتاه «فرشته» موسوی نیز جایزه دهمین دوره شهید غنیپور را به دست آورد.
نیمکت و دریا
21,500 توماننویسنده: آلاله سلیمانی
نشر: آموت
توضیحات: چقدر اینجا خاطره های خوب داشتیم خاطره هایی که صدای دریا دوباره زنده شون کرد خدایا با این همه خاطره چی کار باید کرد؟ کی بود می گفت همه چیز را می شه فراموش کرد؟ کی بود می گفت به همه چیز می شه عادت کرد؟ چه فراموشی ای؟چه عادتی؟ وقتی با یه عطر،یه منظره،یه آهنگ و یا حتی یه صدا دوباره روی سرت هوار می شه…. حالا من بودم و نیمکت و دریا… چشم های داغم را بستم و دریا را عمیق بو کشیدم. اگه ازم می پرسیدن عشق چه بویی داره می گفتم بوی دریا…
قربانی سکوت
تماس بگیریدنویسنده: نرگش امبیر کردیانی
نشر: آموت
توضیحات: رمان «قربانی سکوت» داستان زندگی دختری روستایی به نام لیلا است که در نوجوانی در زادگاهش شاهد اجرای حکمی است که در آن تبعیض و بی عدالتی به گونه ای غم انگیز به وضوح دیده می شود؛ شلاق خوردن ناعادلانه چند دختر روستایی. این ماجرا که عواقب وخیمی برای لیلا و اطرافیانش دربردارد روح حساسش را به شدت جریحه دار می کند تا جایی که وادارش می کند به هر طریقی شده، انتقام ناکامی هایش را از مسببانش بگیرد. او هدفش را دنبال می کند اما به انتهای راه نرسیده، درگیر ماجرای عشقی می شود که شور و اشتیاق مبارزه را در او می کشد. درپی این اهمال، اندکی بعد همان عشق شورانگیز که لیلا به خاطرش، آرمانش را رها می کند، خود در دام عواقب زیانبار همان ماجرا گرفتار می شود.
نویسنده درباره رمان می گوید: در سیزده سالگی به چشم خودم دیدم که در روستای ما چند زن را در میدان شلاق زدند. البته پدر من فکر بازی داشت ولی تاثیر آن را در روحیه خودم و شرایط روستایمان دیدم.البته برخی از وقایع کتاب هم با تخیل من هماهنگ شده است اما تمام سوژه های کتاب واقعی است و آنها را لمس و تجربه کرده ام…یک اصطلاح است که می گوید گلیم بخت هر کسی را همانطور که بافته اند رخ می دهد و زندگی دختر داستان هم به این شکل است. یعنی دست و پا زدن در این مشکلات عدیده. البته این شخصیت مسائل را خیلی جدی تر می گیرد. چهار سالی که برای تحصیل و نامزدی سپری می کند در آرامش روحی است اما باقی زندگی اش با مشکلات رو به رو می شود…من این داستان را بر اساس نگرش زنانه ننوشتم اما چون زن بودم بیشتر بر احساسات زنانه آگاه بودم. در این داستان همه قربانی هستند، حتی مردان قصه هم قربانی نگرش کوتاه فکرانه و فرهنگ غلط هستند. شخصیت اول داستان فکر می کند بهتر است صدایش را ضبط کند و به رادیو بدهد و مسائلش را مطرح کند اما همواره دغدغه دارد. به خاطر آبروی پدرش سکوت می کند. این موضوع را در جامعه خودمان به خوبی می شود دید. خود من الان چهار سال است که مستقل شده ام اما بدون اجازه پدرم نمی توانم هیچ کاری انجام بدهم.سنت ها دست و پای ما را بسته است. من شخصی به ماجرا نگاه نکردم و فکر می کنم در اوج ناامیدی خدا کمک می کند. این دختر هم به خاطر یک رنگی و صداقتش خدا دریچه ای پیش رویش باز می کند.
چند بخش برگزیده از این رمان را می خوانیم:
«راستش از اینکه جزء چنین مردمی باشم از خودم بدم می آمد. خیلی وقت ها که پدرم در خانه بود، در حضورش از شنیدن آن حرف های رکیک که تقریبا بلند بلند هم ادا می شد، خجالت و عذاب کشیده بودم. پدرم از ملا مذهبی های ده بود و مقید به اصول و آداب. او هم از چنین وضعیتی زجر می کشید… این اولین باری بود که چنین محاکمه آشکاری صورت می گرفت. از چند و چون کار آگاه نبودم که می خواهد چه بشود و چه نشود؟ چیزی که مرا به هم ریخته بود، بردن اسم دخترها و فرا خواندن مردم بود. گیج بودم و متعجب. احساس خوبی نداشتم، نوعی دلشورگی داشتم.
دخترها را می شناختم، زاده خانواده ای پر جمعیت که سرپرست شان پدری بود که از مال و منال دنیا هیچ بهره ای نداشت و با عملگی و کارگری روزگار می گذراند. هفت دختر داشت و هیچ پسری. دخترانش اکثرا بی سواد بودند و سن بالا، که فقط یکی از آنها شوهر داشت. این اواخر حرفشان سر زبان ها افتاده بود. تا چند روز پیش که از صحبت های چند تن از کسانی که توی مرکز ده نشسته بودند، فهمیدم که کسی راپرتشان را داده و دستگیر شده اند و لابد حالا مجازاتی در پیش بود که مثل کار کدخداها و ریش سفیدها، یا نصیحتی بود یا گرفتن تعهد و رضایت خطی. «اما چرا جلوی مردم! خصوصا اینها که دختر هم هستن و موضوعشون فراتر از اختلاف آب و زمینه؟ نمی شد جلوی دیگرون این کار رو نکنن؟ اصلا حد چیه؟»
ولی هرچی هست از ته دل خوشحالم که بالاخره مردم با قانون و راهکارهاش آشنا میشن. آخه یه بار از بابام شنیدم که تو شهر جایی وجود داره به نام دادگاه که در اون با استفاده از قانون، اختلافات رو بطور اساسی و برای همیشه حل و فصل می کنن، که اگه مردم از دنگ و فنگش کلافه و خسته نشن، و مشکلشون رو به اونجا بسپرن، این همه جنگ و مرافعه های طولانی ندارن…
هنوز چند دقیقه ای از اعلام بلندگو نگذشته بود که جمعیتی فراوان از زن و مرد، پیر و جوون، کودک و خردسال خود را به میدان ده رساندند و دور دوتا اتومبیل -یکی لندرور خاکی رنگ و دیگری جیپی سبز رنگ- که در یکی دخترها زندانی بودند و در دیگری چند مامور تفنگ به دست، حلقه زدند.
مبهوتم و منتظر که می خواهد چه بشود و چه نشود. تا زمانی که سرو کله دوتا از خواهران دخترها پیدا نشد، هیچ آوایی از کسی برنخاست. شاید ترس از ژاندارم های تفنگ به دست که از ابتدا تا انتها بین جمعیت می پلکیدند، زبان ها را به سقف چسبانده بود. تختی چوبی از عقب وانت آبی رنگی بیرون آوردند و در وسط جمعیت متحیر گذاشتند. « تخت خواب واسه چی؟ »
چنان هول وولایی به جانم چنگ انداخت که نزدیک بود پس بیفتم و از پنجره پرت شوم بیرون. «این دیگه چه قانونیه؟ نمی شد تو خونشون یا جای دیگه این کار رو می کردن؟»
…و در مقابل، این مردم بودند که با فرود اولین تازیانه بر پیکره شان، همزمان با جیغ های هماهنگ دو خواهر کوچکشان، احساساتشان سر به طغیان زد. گویی صحرای محشر بود، ولوله ای در میان جمعیت افتاد که نگو و نپرس. آه بود که از سینه ها بر می خاست و دست ها بود که بر پشت دست ها فرود می آمد. عده ای که طاقت نداشتند همان ابتدا لب گزیدند و استغفار گویان به خانه شان رفتند…
*
«حالا که رفتی می فهمم که چقدر دوستت دارم، حال که نیستی می فهمم که چقدر محتاجتم، حالا! … تو هم که از من بدتر، طوری عقب نشینی کردی که انگار پدرتو کشتم. امیر خیلی بد جنسی، خیلی! چه غریب ماندی ای دل…نه غمی نه غمگساری… نه به انتظار یاری… نه زیاد انتظاری… ای لعنت بر اونایی که منو به چنین روزگاری انداختند لعنت بر ناآگاهی و جهل و ترس و …»
و باز باید در اسارت این دردها طوری رفتار می کردم که کسی متوجه نشود. چاره ای نیست جز اینکه مثل آن سال ها اما این بار به مراعات حال پدر به جای خلوت پناه ببرم و عقده ها و نا گفته ها را خالی کنم. آرزو می کردم کاش می توانستم به زمانی برگردم که غصه ام، نداشتن کفش تق تقی و نداشتن فلان لباس و لاک ناخن و چیزهایی از این قبیل بود.
صبحی زمستانی و مه آلود پدر، گل نساء را به عروسی دختر برادرش در شهر برده بود. به من اصرار کردند، اما نرفتم. نه حال و حوصله داشتم و نه از شلوغی خوشم می آمد. اصلا عزا و عروسی دیگر برام فرقی نداشت. فرصت را غنیمت دانستم و در نبود آنها و بچه ها که در مدرسه بودند، سجاده پهن کردم. و قصد داشتم برای آخرین بار حجت تمام کنم با خدایم؛ با کس بی کسان. تنها کسی که درد دلم را می فهمید. می خواستم هرچه در دل دارم بریزم بیرون. پنجره ها را به خاطر سرما از پشت با پلاستیک پوشانده بودیم و رفتن صدا به بیرون تقریبا غیر ممکن بود.
ولی اول باید بنویسم سرنوشتم را، دردهایم را، دغدغه هایم را. شاید آرزویم برآورده شد و در خواب، مرگ مرا در آغوش گرفت. آنوقت شاید بعد از مرگم فرجی شد و نوشته هایم به دستشان رسید و کار ساز شد. این طوری دردسری هم برای پدرم نخواهد شد که حرص بخورد. وصیت می کردم و از پدرم می خواستم آن را روز تشییع جنازه ام برای همه بخواند. تا روحم سبکبار تر از دنیا برود.
قلم را در دستان سرد و لرزانم گرفتم و نوشتم. قصه شور بختی ام را؛ قصه ای که از زور طولانی بودن نگارش درد و غصه اش، انگشتانم به درد آمده بود. هر آنچه را در دل داشتم. هر آنچه آزارم داده و می دهد، نوشتم و گله کردم و از قاضی های بی انصاف، آنها که در محکمه نفس خویش چشم به روی حقایق بسته بودند و قربانیان بی شماری را رقم زده بودند. از دخترکانی که فقط به خاطر ترس از آبروریزی و لطمه احتمالی تن به ازدواج تحمیلی داده بودند، از پدر و مادرانی که از ترس بدنامی جگر گوشه هایشان را به آسانی فروختند، از اصغر و اکبر که قربانی عقده دیرینه ای شده بودند، از رحمان، از کودکان مظلوم بی صدای بی دفاع، از خدیجه و از زنانی که پاسوز گناه شوهرانشان می شدند، از دیوانگی مادر کبری،از سکته شویش و از خودم، از بلا تکلیفی هایم، تشویش ها و مرگ تدریجی ام. از ناچاری و بیماری پدرم و … و … می نگاشتم و می نگاشتم و با با سطر سطرش اشک می ریختم.
می نوشتم هرچه را که تا آن لحظه کشیده بودم؛ آنچه را که تا جمله بالا نوشتم و تمام آنچه را که گذراندم. بعد نماز حاجت خواندم و بعد از آن سر بر سجاده گذاشتم. «آه!آه!آه!آه»خدایا به تو رو کردم چون تو فقط به درد دل من و سوزش جانکاهش آگاهی و مطلعی. می رم سر اصل مطلب چون حوصله تکرار غصه هامو ندارم. می خوام بعد از اینکه حرفامو زدم، منو به خواب ببری مثل اصحاب کهف، با این تفاوت که وقتی چشم باز کردم، دیگه تو این دنیا نباشم…
…دیگه خسته شدم از این صبوری های بی سرانجام، خسته شدم از بس شبا با گریه خوابیدم، خسته شدم از بس با خودم حرف زدم، خسته… وقتی می دونی آدم بی آینده و گذشته ای هستی، وقتی می دونی از هر حرکتی می ترسی، از سکون هم، پس مرگ برات بهتره.
برا همین ترجیح می دم تا بمیرم. بمیرم تا راحت بشم. اینکه از تو می خوام واسه خاطر بابامه. بابام که همه چیزمه و خودت می دونی به خاطر اونه که دست و پام بسته است. اگه بدونه به مرگ طبیعی رفتم شاید راحت تر بتونه تحمل کنه…
خدایا نگی ناشکری می کنم، من می دونم که لطف تو خیلی موارد شامل حالم شده، اما قبول کن دیگه نمی کشم. نمی کشم… همراه طنین روح نواز اذان که از مناره مسجد به گوش می رسید، آنقدر که خسته بودم، بیهوش افتادم.
سردی قطرات آب را بر صورتم حس می کنم. چشم باز می کنم. نور برق لامپ آزارم می دهد. چشم هایم را تنگ و گشاد می کنم. ساره را می بینم با چشمانی نم دار از اشک. مرا در آغوش می کشد: بلند شو لیلا جان! بلند شو! بالاخره راهت را پیدا کردی. بلند شو که با نوشتنه که آدما به جنگ بی عدالتی ها و کج روی ها می رن. بلند شو! که بهترین راه رو یافتی. چرا خدای نکرده سر قبرت بخونن. چاپش کن. چاپش کن با اسم مستعار و حرف دلت رو به گوش همه برسون تا سعادت رو هم توی این دنیا احساس کنی.
قیمت:
ترکش تقدیر
تماس بگیریدنویسنده: ش.شایسته
نشر: آموت
توضیحات:«ترکش تقدیر» نوشته ش. شایسته به زودی از سوی نشر آموت منتشر میشود. نویسنده این کتاب آن را براساس ماجرایی واقعی نوشته است و موضوع آن واکنشهای دو شخصیت اصلی داستان در نسبت با نوع نگاه به موضوع عشق است. به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، شایسته درباره این رمان توضیح داد: ماجرایی واقعی از زندگی یکی از اطرافیانم را دستمایه این اثر قرار دادم. راوی این داستان اول شخص است و از زبان یک زن روایت میشود. وی افزود: یکی از قهرمانان این رمان مردی است که در سالهای پیش از انقلاب به زندان افتاد و زنی که با او همکلاس بوده بعد از 30 سال دوباره او را میبیند. در واقع داستان به سمتی پیش میرود که زن به ادراک جدیدی از عشق میرسد و در سراسر داستان افت و خیزهای احساسی زن در مدت زمان سی ساله توصیف شده است. به گفته شایسته رمانی دیگری از وی با نام «نقطههای کور» را كه قبل از «تركش تقدیر» نوشته شده بود تا چند روز آینده به ناشر تحویل داده میشود.