نزدیکترین چیز به زندگی
تماس بگیرید
نویسنده: جیمز وود
مترجم: سعید مقدم
نشر: مرکز
توضیحات: دریا هم همینطور، صخرهها هم همینطور، طعم نمک هم همینطور که میتوانست روزهای تابستان آدم را تا حد اشباع پر کند، حالا فقط نمک بود، همین و بس. جهان همان جهان بود، با اینهمه، همان جهان نبود، زیرا معنی در آن جابهجا شده بود و هنوز هم داشت جابهجا میشد، به بیمعنایی نزدیک و نزدیکتر میشد.
ادبیات، مانند نقاشی، بازیِ زمان را پس میرانَد _ ما را به بیخوابشدگانی بدل میکند که در تالارهای عادت میچرخیم، گام پیش مینهد تا جان چیزها را از چنگ جهان مردگان برهاند. داستانی درباره اسکار کوکوشکای نقاش میگویند که در کلاس طراحیِ بدن انسان از روی مدل زنده تدریس میکرد. حوصله هنرآموزها سر رفته بود و طرحهای بیروح میکشیدند، برای همین کوکوشکا به سوی مرد طاقبازافتاده میرود، به قلبش گوش میدهد، و اعلام میکند مرده است. دانشجویان بهشدت متاثر میشوند. سپس مدل میایستد و کوکوشکا میگوید: «حالا بدن او را طوری طراحی کنید که گویی میدانستید زنده بوده و نه مرده!» اگر قرار بود این نقاشی از بدن زنده در داستان اتفاق بیفتد چه شکلی پیدا میکرد؟ بدنی نقاشی میشد حقیقتاً زنده، اما به گونهای که میتوانستیم ببینیم این بدن واقعاً همواره در حال مردن است؛ این درک در آن میبود که مرگ همواره بر زندگی سایه میافکند و، به این ترتیب، از زیباییشناسی حیاتبخش کوکوشکا متافیزیکی میساخت مرگبین. (آیا همین نیست که توجه جدی را واقعاً جدی میکند؟) چنین تصویری ممکن بود شبیه این قطعه از یکی از آخرین داستانهای سال بلو، «چیزی که مرا به یادت بیاورد»، باشد. پاراگرافی است درباره مرد ایرلندی مستی به نام مککرن که روی نیمکتی از هوش رفته است: «سری به مککرن زدم که کتش را روی زمین انداخته و زیرشلواریاش را درآورده بود. صورت تفتیده، بینی کوتاه تیزش، نشانههای زندگی در گلویش، گردن بهظاهر شکستهاش، موهای سیاه روی شکمش، …، برق سفید ساقهاش، حالت تراژیک پاهایش.» شاید این چیزی است که کوکوشکا در ذهن داشت: بلو با واژهها از روی مدلی نقاشی میکند که شاید زنده باشد، شاید نباشد: نقاشیای که خطر آن میرود که هر لحظه به تابلو طبیعت بیجان تبدیل شود. بنابراین شخصیت رمان بلو با دقت بسیار به مککرن نگاه میکند، مثل پدر یا مادر جوانِ دلواپسی که نوزاد خوابیدهای را نگاه میکند تا ببیند هنو زنده است. و مککرن هنوز زنده است، البته بفهمینفهمی: نشانههای زندگی در گلویش.