نمایش 81–84 از 84 نتیجه

نمایش 40 60 80

چین چگونه سرمایه داری شد

تماس بگیرید

نویسنده: رونالد کوز، نینگ وانگ
مترجم: سید پیمان اسدی
نشر: دنیای اقتصاد
توضیحات:عجیب‌ترین جنبه اصلاحات اقتصادی چین شاید این باشد که حزب کمونیست چین در سه دهه اصلاحات نه تنها به حیات خود ادامه داد، بلکه به موفقیت و شکوفایی دست یافت. این مسئله به روشنی نشان‌ دهنده انعطاف سازمانی و وفق‌ پذیری حزب بعد از ناکام ماندن تجربه سوسیالیسم بود، نه شکست‌ ناپذیری و برتری مبنایی متصور سوسیالیسم . اما شگفت‌‌آور این است که اصلاحاتی که قصد حفظ سوسیالیسم را داشت، به صورت غیر برنامه‌ریزی شده چین را تبدیل به اقتصاد بازار کرد. اسب تروای این داستان حیرت‌‌انگیز، اصل چینی «استخراج حقیقت از واقعیت» بود که دنگ شیائوپنگ به اشتباه آن را عصاره و جوهره مارکسیسم خواند. وقتی چین به آزمایشگاه عظیم اقتصادی تبدیل شد، نیروهای رقابتی توانستند جادوی خود را انجام دهند. کشف درخشان رونالد کوز در کتاب « چین چگونه سرمایه‌داری شد» این است که برخلاف باور رایج، رهبران چین تمایلی به انجام اصلاحات نداشتند بلکه ناکارآمدی اقتصاد دولتی، چنان عرصه را بر آنان تنگ کرد که چاره‌ای به‌جز انتخاب این راه نداشتند.

پاداش

84,000 تومان

نویسنده: دن آریلی
مترجم: سید امیر حسین میر ابوطالبی
نشر: ترجمان
توضیحات:ما همگی مدیرعامل زندگی خود هستیم. کلی تلاش می‌کنیم تا به خودمان بقبولانیم که هر روز از خواب بلند شویم و کاری را که بر عهده داریم انجام دهیم. علاوه‌براین، سعی می‌کنیم افرادی که برای ما و با ما کار می‌کنند، کسانی که از ما چیزی می‌خرند یا با معامله می‌کنند، و حتی کسانی که ما را کنترل می‌کنند تشویق کنیم. این کار را در زندگی‌های شخصی‌مان هم انجام می‌دهیم: بچه‌ها از سنین بسیار پایین سعی می‌کنند والدینشان را به انجام کارهایی وادار کنند («بابا، من خیلی می‌ترسم. خودم نمی‌تونم این کار رو بکنم.» یا «همۀ بچه‌های دیگه اسنپ‌چت دارند.») و البته، هرکدام به اندازه‌ای موفق به متقاعدکردن والدینشان می‌شوند. در بزرگ‌سالی نیز تلاش می‌کنیم افرادی را که برایمان مهم هستند به انجام کارهای موردنظرمان ترغیب کنیم («عزیز دلم، امروز خیلی روز سختی داشتم. ممکنه لطفاً بچه‌ها رو بخوابونی و ظرف‌ها رو بشوری؟»). ما سعی می‌کنیم کاری کنیم که فرزندانمان اتاقشان را مرتب کنند و تکالیفشان را انجام دهند. تلاش می‌کنیم همسایگانمان را بر آن داریم که پرچینشان را تمیز کنند یا در مراسمِ محلی نقشی را بر عهده بگیرند.

شغل رسمی‌مان هرچه باشد، ما همگی به‌عنوان انگیزاننده‌های نیمه‌وقت مشغول کاریم. اما دربارۀ انگیزه، که نقشی چنین کلیدی در زندگی‌هایمان دارد، واقعاً چه می‌دانیم؟ به‌واقع، از نحوۀ کارکردش در زندگی‌هایمان چه می‌فهمیم؟ فرضی که دربارۀ انگیزه وجود دارد این است که انگیزه تحت تأثیر پاداش‌های ملموس و بیرونی است. «فلان کار رو بکن، در مقابلش فلان چیز رو بگیر.» اما اگر در واقع حکایتِ انگیزه بسیار ظریف‌تر، پیچیده‌تر و مسحورکننده‌تر از فرض‌های سادۀ ما باشد، چه؟

مدیریت، فراسوی اعداد

84,000 تومان

نویسنده: مارگارت هفرنان
مترجم: سید امیر حسین میر ابوطالبی
نشر: ترجمان
توضیحات:ما تقریباً همه چیز را در محیط کار اندازه می‌گیریم، اما از کنار آنچه واقعاً اهمیت دارد می‌گذریم. اعداد و ارقام تسلی‌بخش‌اند و این توهم را به افراد القا می‌کنند که کنترل همه‌ چیز را در دست دارند، اعداد و ارقامی مثل درآمد، مخارج، بهره‌وری، میزان اشتغال به کار، گردش کارکنان و… . اما زمانی که با موفقیت یا شکستی چشمگیر روبه‌رو می‌شویم، همه از مدیرعامل گرفته تا دربان آن را حاصل یک چیز می‌دانند: فرهنگ. فرهنگ است که فراسوی مقیاس و حتی از قرار معلوم فراسوی درکِ ما قرار دارد. فرهنگ همان سُس ناشناخته‌ای است که طعم زندگیِ سازمانی را از این رو به آن رو می‌کند؛ همان چیزی که باعث تفاوت می‌شود، اما هیچ‌کس دستور تهیه‌اش را ندارد.
پارادکس فرهنگ سازمانی در این حقیقت نهفته است که گرچه وجود این فرهنگ تفاوت‌های چشمگیری را در پی دارد، خودش از اقدامات، عادات و انتخاب‌های کوچک نشئت می‌گیرد. انباشت رفتارها (که از همه جا، از بالا تا پایین سلسله‌مراتب، و از درون و بیرون شرکت روی هم جمع می‌شوند) فرهنگ شرکت را شکل می‌دهد. این فرهنگ بی‌نظم به نظر می‌رسد ولی درعین‌حال از تمام اقداماتِ همۀ افراد تأثیر می‌پذیرد.
این اوضاع از جهاتی نعمت است و از جهاتی نقمت؛ برای رهبران نقمت است، از این جهت که این فرهنگ خودبه‌خود پدید می‌آید، نه‌تنها فراسوی مقیاس که فراسوی کنترل آن‌ها نیز هست. شاید قادر نباشیم خودِ فرهنگ را اندازه‌گیری کنیم، اما می‌توانیم نسبت شکست برنامه‌هایی که به دنبال تغییر فرهنگ بوده‌اند را بسنجیم؛ این نسبت حدود ۷۰ درصد است. به‌این‌ترتیب می‌توان گفت که فرهنگ پدیده‌ای مرموز، به‌سختی قابل هدایت، و فرمان‌ناپذیر است.
نعمت این اوضاع نیز در این حقیقت نهفته است که فرهنگ‌های نهادی نظام‌هایی غیرخطی هستند. تغییرات کوچک (مثل گوش‌دادن، سؤال‌پرسیدن، به‌اشتراک‌گذاشتن اطلاعات) باعث ایجاد تغییراتی فراتر از ایده‌ها، بینش‌ها و روابطی می‌شود که آن نظام قادر به ایجادش است. هرکدام از این تغییرات کوچک نتایجی در پی دارد که کل سیستم را تحت تأثیر قرار می‌دهد. و همه، از مدیرعامل گرفته تا دربان، در این فرایند تأثیرگذار هستند.

چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد؟

28,000 تومان

اطلاعات کتاب

نویسنده: اسپنسر جانسون

مترجم: شمسی بهبهانی

انتشارات:اختران

سال انتشار:1399

کد شابک:9789649317068

درباره کتاب

«چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد» داستانی است درباره تغییراتی که در یک هزارتو (ماز) رخ می‌دهد. جایی که چهار شخصیت جالب در جستجوی پنیر هستند. پنیر، استعاره‌ای است برای آنچه که ما می‌خواهیم داشته باشیم، اعم از یک شغل، یک رابطه، پول، خانه‌ای بزرگ، آزادی، سلامتی، آگاهی، آرامش روحی یا حتی ورزشی. در این داستان «هزارتو» نشانة جایی است که شما در آن برای رسیدن به اهداف خود وقت می‌گذرانید: این می‌تواند سازمانی باشد که در آن کار می‌کنید، اجتماعی باشد که در آن زندگی می‌کنید یا رابطه‌هایی که با دیگران دارید… این داستان تأثیر شگرفی روی افراد مختلف گذاشته است و تاکنون موجب نجات بسیاری از شغل‌ها، ازدواج‌ها و زندگی‌ها شده است.